
سلام به همه گی اینم پارت ۸ .من کلا آدم به شدت احساسی نیستم🙄 ولی واقعا این پارت غمگینه من خودم گریم گرفت🤧سرتون رو درد نیارم برید بخورند نظر فراموش نشه❤
هری:آها فهمیدم .اممم...بانو×درستش مرینته...بله€وای من به کل یادم رفت قرار امروز برم پیش ملکه مد ولی باید برم پیش رئیس جمهور ×میخوای من برم پیش رئیس جمهور 😊€اره ممنون میشم ولی تو باید با ماشین خودت بری😐×باشه من رفتم خداحافظ 😊👋🏻€سلام آقای اگراست من دارم میام😏 لطفا آدرس رو برام بفرست😏&باشه .درون خونه ادرین👈🏻€ببینم واقعا مشکلی پیش نمیاد اگر دونفر باشیم😶&نگران نباش مگه چقدر میتونه سخت باشه😏€باشه😪&ببینم معجزه گر کفشدوزک رو آوردی؟€اره مری منو می کشه 😬&ما این کار رو به خواطر خودش میکنیم😠
€باشه باید یه ورد بخونین.هری:میشه بگی چرا بلک نمیاد بیرون ما به اون هم نیاز داریم😠بلک:بلک اینجا نیست اون رفته گمشده😑 تیکی:بلک مسخره بازی بسه😠بلک:تیکی اینجاست🤩🤩🤩تیکی:ببخشید😳😳€&😂😂😂€دیگه بسه حالا هاست که مری بفهمه و بیاد😠€باشه(تیکی*بلک^)(€& تنها وقتی میتونی قربانی را تغییر دهی که خودت جای او را بگیری)€من هری اندرسون&و من ادرین اگراست€&باهم و برای یک نفر خود را قربانی میکنیم هری:یه دفعه انگار که توی هوا شناور شدیم😱 واقعا عجیب بود😶*باید دست هم رو بگیرید ممکنه که از هم جدا شید اونوقت ورد کار نمیکنه😨€&باشه😠€& ما با هم کاترین ایکس و رابرت ایکس را فرا میخوانیم(به نظرم دیگه واقعا داره شاعرانه و جادویی میشه😅😑)
€&جِمینیو هاتنرز(یک نوع ورد جادویی برای درست کردن نمونه بدلی از چیزی برای اطلاعات بیشتر به خواندن و دیدن فیلم ها و کتاب های هری پاتر بپردازید 😅😂)*هری این کار نمیکنه ممکنه مشکلی براتون پیش بیاد😨€من ادامه میدم😠&اگر تو ادامه میدی پس منم هستم😠(دارن درد میکشن)€تیکی اون ورد رو بخون همین حالا😠*هری ادرین این کار نمیکنه😱ممکنه واقعا آسیب ببینی😨هری:من به حرف های تیکی اهمیتی ندادم و باز هم ادامه دادم ادرین هم همین طور ولی بعد انگار یه موج انرژی بزرگ ایجاد شد😨
مرینت: از خونه رئیس جمهور اومدم بیرون که یه دفعه یه موج انرژی بزرگ نزدیکم شد و من پرت شدم رو زمین😨وای سرم درد گرفت😨کراک این موج انرژی از کجا اومد؟کراک:مری مثل اینکه از خونه اگراست خودت رو برسون اونجا😠مری:باشه.وقتی رسیدم اونجا دیدم تمام خدمتکارا بی هوش شدن حتما به خواطر موج انرژی😨 رفتم تو که یه صدایی از یه اتاق اومد 🤨رفتم تو و دیدم ادرین داره سعی میکنه بلند شه ولی 😨😨😨ه..هری..هری افتاده روی زمین😨سریع رفتم سمتش دست خودم نبود که گریم گرفت😭😭دستش رو گرفتم و گذاشتم رو گونه هام خیلی سرد بود 🥺انرژی زیادی رو انگار از دست داده😭😭😭
تیکی:مرینت من بهش گفتم ولی اون اهمیتی نداد😣مرینت:هری 😭لطفا... لطفا ... من دروغ گفتم😭... تو اصلا احمق نیستی😭😭😭لطفا بلند شد... قول میدم..قول میدم دیگه هرگز سر به سرت نزارم😭...قول میدم ... لطفا بلند شو😭😭😭هری: واقعا حالم بد بود انگار از هوش رفته بودم دیدم که مرینت داره گریه میکنه🤨 اصلا جون نداشتم هیچ کاری رو انجام بدم😶به زور دستم رو گذاشتم روی گونه های مرینت 🙂و گفتم: مرینت ... چیزی شده🙂.مرینت:از شدت خوشحالی محکم بغلش کردم و گفتم :دیگه هرگز این کار رو با من نکن😭هری:ببخشید من موفق نشدم🥺مرینت:مهم نیست😭
مرینت:یه دفعه یه صدایی شنیدم خیلی شبیه صدای مامانم بود😨اون..اون...مامانمه رفتم جلو و گفتم:مامان...بابا....خودتونید؟کاترین:عزیزم منم😊مرینت:واقعا خوشحال بودم میخواستم بغلش کنم ولی انگار نمی تونستم😨رابرت:مرینت تو نمیتونی ما رو لمس کنی🙁(رابرت$کاترین♤)×ولی ... ولی چرا؟$مرینت ادرین و هری سعی خودشون رو کردن ولی کافی نبود🙂♤عزیزم ما وقت زیادی نداریم من و پدرت در این حد میتونیم بگیم که به ماریتا اعتماد نکن😠اون قصد داره که تو،هری،ادرین،کراک رو به جهان هونِر بفرسته🙁€&×هونر؟🤨$بله جهان هونر جایی که تمام صاحب های مهاجرت گر میرن که باهم بجنگن
€ولی...ولی چرا؟♤اونجا باهم می جنگن تا به قوی ترین معجزه گر برسن🙁×معجزه گر کفشدورک😥$بله...تو از کجا میدونی؟×خب فکر کنم قبلا از ماریتا دزدیدمش 😬♤خب این هنوز تمام نشده😠وقتی معجزه گر کفشدوزک و گربه باهم متحد شن میتونی کسی رو به زندگی بر گردونی ...البته تقریبا 😅ولی وقتی معجزه گر طاووس و کفشدوزک باهم متحد شن خیلی قدرت مند تر میشی🙁مرینت تو باید سعی کنی که اون معجزه گر رو پیدا کنی🙂×باشه فقط میتونم یه سوال بپرسم😞$بپرس🤨×ما چرا دزدی میکنیم خیلی راه های دیگه برای دراوردن پول هست ولی.. ولی چرا دزدی😣مرینت:بابا دستش رو گذاشته رو شونم و گفت
رابرت:ما هیچ وقت نخواستیم دزدی کنیم😣تمام این کارا فقط برای نجات دادن تو بود😣ماریتا تو رو دزدید و گفت که در عوض تو باید نقاشی مونالیزا و تاج شاهزاده لوییس رو براش ببریم 😣ما داشتیم اون نقاشی رو می دزدیدیم که اون اتفاق افتاد😏ادرین:آقای ایکس باور کنید تقصیر من نبود من فقط به وضیفم رو انجام دادم😣آقای ایکس نزدیک شد و دستش رو گذاشته روی شونم و گفت:هممم😊نگران نباش تقصیر تو نبود😊مرینت وقت ما تموم شده ما باید بریم😣کاترین:واقعا خوش حال شدم که دوباره دیدمت😊خب فقط یه سوال میمونه🤨تو و هری هنوزم نامزدین 😏مرینت:چیییی😅نه من و هری به هم زدیم😣😶کاترین:چی چراااا🤨
هری:خب راستش من زیاد با دزدی موافق نبودم😅ادرین:شما دوتا نامزدین 😱😱😱😱مرینت:خیلی عجیبه؟؟؟🤨ادرین:نه خیلی معمولی واقعا معمولیه😠(رینا:ادرین داری از حسودی می ترکی😜ادرین:نهههه😠😠😠) کاترین:خدا حافظ مرینت😊👋🏻مرینت: خدا حافظ مامان و بابا🥺👋🏻مرینت:اونا رفتن 🥺هری:مرینت ما سعی خودمون رو کردیم😞ادرین:ولی موفق نشدیم😞😣مرینت:رفتم و محکم دوتاشون و بغل کردم و گفتم شما دوتا بهترین دوستایی هستید که یه نفر میتونه داشته باشه😊ممنون هری.. ممنون ادرین. و ازشون جدا شدم و گفتم درسته مامانم گفت به ماریتا اعتماد نکنم 😠ولی دزدی رو ول نمیکنم😅 که ادرین گفت...(این داستان ادامه دارد)
نظر بده گلم❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام عالیییییی
ادامه بده
وای عالی بود حتما ادامه بده😃😍❤
اجی من عاشقش شدم پارت بعد کی میاد
نمیدونم اجی فکر کنم فردا🤔
داستانت قشنگه و بهتره پارت هارو زودتر بدی
من هر روز یه پارت میزارم ولی بستگی به صف بررسی داره😅
بی نظیر بود😍😍😍
ممنون 😘
وای دختر عالی بود واقعا اشکم درامد خیلی ناراحت شدم لطفا مادر و پدر مرینت رو زنده کن من اینو که دارم مینویسم هنوز دارم گریه میکنم واقعا عالی بود😓😭🥺❤
واقعا نمیخواستم اشکتونو در بیارم😅ولی گفتم این پارت غمگین باشه بهتره😅
عالییییییی
ممنون🥰
عالی ترین داستان تو کل تاریخ
پارت بعد رو سریع بزار من که خیلی از داستانت خوشم میاد
عالی بود مثل همیشه
ممنون