
لطفا تا آخر برین فالو کنین فالو میشین
ا/ت : الان دیگه نمیتونی بهم آسیب بزنی ......کوک: منظورت چیه ؟؟ آخخ ...اهخخخخ ...این چی بود ؟.اخخ ......... ا/ت :باید بشناسیش تو که به نظر خودت خدا هستی باید بدونی اون چیزی که به دستت زدم چیه ........ کوک :نکنه .. واقعا من بهت اعتماد کردم و یک ماه از عمرتو بهت بخشیدم.. جواب خوبی مگه بدیه ؟؟؟
میدونم گیچ شدین پس بزارین بریم به یک ماه قبل .....))))) .... کوک: منتظرت جوابت هستم میخای تسلیم بشی یا بجنگی ؟؟ ...... ا/ت : من ....من ..... کوک : زود باش من زیاد وقت ندارم ....... ا/ت :من تسلیم میشم ولی چند شرطی دارم 💔💔 ........ کوک :درحدی نیستی که شرط بزاری برام ......... ا/ت :میدونم ولی من جونمو بهت میدم نمیخوام که با حسرت این دنیا رو ترک کنم 😔 ....... کوک: باشه بگو چه شرط های داری ؟
ا/ت : من هیچوقت ... نه دوستی ، نه خانواده ای ، نه عشقی داشتم 💔 ........ کوک :خب من چیکار میتونم ....... ا/ت :من میخام قبل اینکه بم.ی ..رم اون حسارو تجربه کنم میخام احساس کنم که منم یه دوس یه خانواده و یه عشق دارم .......... کوک : پس ازم میخای که کاری کنم که اون حس هارو تجربه کنی ؟؟ .......... ا/ت :آره
کوک : باشه قبوله من همه ای اون کار هارو برات انجام میشم .کاری میکنم که احساس کنی تو هم یه خانواده یه دوست و یه عشق داری .......... ا/ت :منم بعد اینکه همه ای اون حس ها رو تجربه کردم خودمو به شما تسلیم میکنم اونوقت میتونین منو (بک..شی..ن) ویا اینکه (بخو...ری..ن ) 😔💔💘
کوک : 😐👌 ....... ( ا/ت : و این بود شروع ماجراجویی من و اون آجوشی البته از کوچکی ماجرایی کوچکی باهم داشتیم ولی نظر بر اینکه بد بودن فراموششتون کردم از اون روز به بعد آجوشی هر روز بهم سر میز با وجود اینکه سرد بود ولی بودن کنارش برام خوشایند بود وقتی کنارم بود احساس خیلی خوبی بهم دست میداد آجوشی واقعا تمام کوششو میکرد برای اینکه بتونه احساس های نتونستم تجربه شون کنم رو تجربه کنم یا اینکه کوشش میکرد زودتر از دستم خلاص شه نمیدونم در باره ام چی فکر میکنه ولی من واقعا الان فکر میکنم آجوشی واقعا آدم بدی نیس فقط ...فقط یکم سرده )
(کوک : ا/ت خیلی دختری شجاعیه اگه هر کسی جایی اون بود جرعت اینو زنده گی شو در دستام بسپاره رو نداشت واقعا تحسینش میکنم تمام کوششمو میکنم که این روزای آخر زنده گی شو به خوبی بگذرونه و منم بعدا عذابو وجدان نداشته باشم خیلی دختری عجیبیه اصلا بلد نیس دروغ بگه بیشتر از همه از صداقتش خوشم اومد )
ا/ت : الو ...بفرمایین شما....... ناشناس : اینو وقتی همو دیدیم میفهمی .فردا تو این آدرس بیا ....... ا/ت : الو ..الوووو ..عجب آدمایی پیدا میشن ........ (ا/ت :دو دلی ولم نمیکرد ولی آخر ازونجایی که من آدم کنجکاوی ام فردا به اون آدرس رفتم ) ..ماگوانگ : سلام خوش اومدین ..........ا/ت :شما ؟؟...... واگوانگ :من ماگوانگم ..کیم ماگوانگ ......... ا/ت :خب چرا منو گفتین بیام اینجا ؟؟ ...... ماگوانگ :میخام زنده گی تو نجات بدم ......ا/ت منظور تونو نفهمیدم . میخاین زنده گی منو نجات بدین ؟؟ ....... ماگوانگ :اینو تو دست هر کی کنی اون فرد نمیتونه بهت آسیب بزنه .. (سرشو نزدیک گوشت کرد و طرز به کار انداختنشو گفت)
پاپان فلش بک )))))) ...... کوک : یعنی الان تو دستم نیتاگو هست (نیتاگو =دستبندی که فردی که تو دستش هستو عاشق فردی که اونو تو دستش انداخته میکنه ) .....ا/ت :آره ........ کوک :از کجا پیداش کردی؟ ......ا/ت :......... کوک : ازت پرسیدم از کجا پیداش کردی ؟؟؟ ..زود باش درش آر .....همین الاننننن ..بهت میگم درشش آررررررر ...(ا/ت : حرف های آجوشی رو قطع کردم و طرز به کار آوردنشو انجام دادم )
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ادامهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه عالیییییییییییییییییییییییییی بود پارت بعدیییییییییییییییییییییی رو زود بزارررررررررررررررررررررررررررررررررر
راستی داستانای منم بخونین ممنون میشم
خیلیییییییی ممنون ازت حتما ادامه میدم ولی بازدید کننده هاش خیلی کمه 😔😔😔
🖤💙
😘💙
🖤❤️
🙂💟
🖤💚
😇💗
🖤💜
🤗❤
🖤💛
💞
عالی
مرسی