
پارت قبلی منتشر نشد😭تو این پارت خلاصشو نوشتم
بچه ها قسمت قبل نیومد تو قسمت قبل جیکوب به اما گفت که اون ملکه خون آشاماست و جیکوبم از طرف خود بابای اما که وقتی اما ۱۵ سالش بود مرده و هلن دوست اما و دیمن دوست جیکوب و همه خون آشامن و رنگ چشای اما و موهاش مشکی.جیکوب عاشق اما شد و اونو تو بازی قایم موشک بوسش کردو ادامه از زبان جیکوب :میخواسستم بهش بگم که دوسش دارم اما یهو هلن اومد ای به خشکی شانس هلن دوید اِما هم آروم پشت سرش رفت من دویدم پیش اِما و گفتم گوجه شدی خانم خشگله و رفتم فهمیدم خیلی قرمز تر شده هلن گفت هی تنبلا سک سک گفتم من چشم میزارم اِما اومدو گفت من بازی نمیکنم هلن وا چیشد یهو اِما هیچی حوصله ندارم شرمنده هلن وا چرا شدی لبو از زبان اِما:گفتم گرممه هلن باش ماهم گوشامون درازه گفتم از اول بود هلن گفت واستا اگه جرعت داری و دوید من بدو هلن بدو دمپایی رو فرشیشو کند پرتاب کرد جا خالی دادم خورد تو پله ها دویدم سمت اتاق رفتم تو درم بستم هلن پشت در بود گفت حالا من خرم گفتم بودی هلن جیییق من گفتم خودتو جر نده الکی بیبی جونم هلن گفت مگه دستم بهت نرسه نترس نمیرسه هلن جییییق از زبون هلن فردا صبح رفتم سمت بالکن درشو که وا کردم یه چی حس کردم دیدم که
هس کردم یکی اینجاس که یهو دیدم جیکوب هلم داد داخل گفتم دیگه نمیزارم بهم دست بزنی زدی نزدیا جیکوب سکوت کرد بعد یه قدم اومد جلو من یه قدم عقب هی اون اومد جلو من رفتم عقب تا اینکه عی به خوشکی شانس رسیدم به در درم که قفله کلیدشم رو میز بود جلومم که جیکوب بود نمیزاشت برم برشدارم جیک (مخفف جیکوب )یه قدم دیگه نزدیک شد دقیق روبه روم بود خوستم ار بقل فرار کنم که دوتا دستاشو کذاشت هر دو ور صورتم دیگه تو چنگش بودم جیک بقلم کرد چون میگقت شاید من جیغ جیغ بکنم یا .... رفت سمت بالکن خواستم از بقلش بیرون بیام ولی نمیشد جیک گفت تقلا نکن نمیتونی گفتم میخوای چیکارم کنی گفت میفهمی(دیشب با هلن آشتی کرد اِما)
گفت خودت میفهمی و بعد از بالکن اومدیم پایین(اِما تو بقل جیکه) با سرعتش رسید به جنگل منو به یه درخت تکیه داد و اومد سمت ل.ب.ا.م دستمو گزاشتم رو ل.ب.ا.م با شیطنت نگام کرد و بعدش دستم که رو ل.ب.م بودو بو.س کرد و گفت اِما خیلی دو که یهو صدای خش خش برگا اومد گفتم یه خون آشام هست گفت اههههههه چرا من شانس ندارم بعدا بهت میگم و بعد رفت پشت درختا بعد با یه خون اشام پسر اومد بیرون داشتن میخندیدن با تعجب گفتم وااااتتتت جیک معرفی میکنم اِما دوستم دیمین دیمن اِما ملکت دیمن گفت به به چه ملکه ی زیبایی جیک کوبید تو پهلوش دیمن صورتشو جمع کرد جیک تو گوشش یه چیزی گفت از قدرتم استفاده کردم جیک گفت هی اون مال منه بهت گفته باشم دیمن خندیدو گفت نترس داداش مال خودت چه خوش سلیقه شدی جدیدا احساس گرما شدید کردم دیدم جیک داره نگام میکنه و با شیطنت میخنده فهمید که من فهمیدم به دیمن گفتم خوش بختم منو ملکه صدا نکن همون اِما صدا کن راستی برا چی اینجایی جیک گفت این دیگه عضو گروه ماست گفتم گروه گفت منو تو و دیمنو هلن و... گفتم و... گفت چند نفر هم خودتو خودم بیاریم گفتم برا چی گفت اصیلا باید تو گروه ما باشن برلی قدرت تو گفتم اوکی خیلی هم خوبه
اوکی خیلی هم خوبه گفتم نمیخوای دیمن رو به امارت راهنمایی کنی گفت چرا که نه و بعد اونا جلو و نمن عقب به راه افتادم جیک گفت تو زود تر برو امارت بگو که العان با ما بودی و ما بهت گفتیم بیای بعد چشمک زد و دیمن رفت منکه فهمیدم چی تو مغذش میگذره دویدم با سرعتم جیکم دوید ولی من زبل تر بودم جیک داد زد نمی تونی از دستم قصر در بری بانوی من گفتم آش آش آش به همین خیال باش یهو جلوم سبز شد منم که دیر ترمز کردم با سر رفتم تو شیکمش و افتادیم زمین من رو جیک افتادم گر گرفتم جیک پاهاشو دورم هلقه کرد ( دراز کشیدنا) دساشو هم دور کمرم بعد گفت داشتی چی میگفتی گفتم ه هی هیچی گفت پس بریم برا ادامه ای که دیمن نزاشت از زبون جیک: قبل اینکه دستشو رو ل.ب.ش بزاره سریع ل.ب.ا.مو رو ل.ب.ا.ش گزاشتم ل.ب.ا.مو جدا کردمو گفتم ب.و.س.م کن هیچی نگفت
گفتم اِما من عاشقتم (اوخییی فرزندم بلاخره گفتتتت ) بیشتر از اونچه که ببینی شاید فکر کنی چون ملکه ای عاشقت شدم ولی نه اصلا به اون ربطی نداره دیدمت عاشقت شدم چند سالی که مراقبت بودم عاشق بوت عاشق رفتارت شدم اما عاشقتم اِما آروم زیر لب گفت منم ل با ورم نمیشد اونم منو دوست داشت خدایا(تو شیمکش عروسی گرفته)منتظر بودم اون منو بو.س کنه نگامو که رو لب.اش که دید
و بوسش کرد جون بلاخره ب.و.س.م کرد یه چند سانیع ای طول کشید تا اینکه هردو خسته شدیم و نفسامون گرفته بود گفتم اما قول بده همیشه دوسم داشته باشی گفت چشم قول میدم گفت توعم در عوض باید بهم قول بدی هیچوقت کسه دیگه ای رو بیشتر از من دوست نداشته باشی و بهم خیانت نکی جیک قول میدم (انگشت کوچیکشونو باهم هلقه کرده بودن قول میدادن)گفتم اما تنهام نزار گفت تو عم تنهام نزاز
از زبون جیک:رفتیم به سمت عمارت درو باز کردیم و رفتیم تو دیدیم ن از دیمن نه از هلن خبری نیست اروم رفتیم سمت اتاق بالا دیدیم که صدا گریه میومد دیمن پشت اتاق مشترک هلن و امما نشسته بودو داشت با چشمای بقض کرده با هلن حرف میزد هلن داشت گریه میکرد رفتیم پیش دیمن به دیمن گفتم چیشده داداش گفت من بهت گفتم عاشق یکی هستم که باید ازش جدا بشم به خواطر خودش اون اون اون بقضش شکست اون هلن بود .باوروم نمیشد یعنی اون دختر بچه ۱۴ ساله همون هلن بود که العان ۱۷ سالشه
اِما به دیمن گفت ماجرا از چی قراره دیمن شروع کرد به تعریف کردن دیمن :وقتی ۱۵سالم بود عاشق همکلاسیم شدم اونم عاشقم بود ما باهم دوست شدیم رفتیم بیرون قول دادیم همو تنها نزاریم ولی یه شب یه اس ام اس اومد برام بابم بود یه ادرس فرستاده بود رفتم به ادرس چند نفر خیلی به هلن نزدیک بودن راحت میتونستن بکشنش راحت گردن هلنمو میشکوندن اونا با من بد بودن منم برا اینکه جون هلن در خطر نیوفته به بابم پیام دادم گفتم خب من اومدم گفت دیدیش گفتم منظورت همکساسیمه گفت فقط همکلاسیت پسر گفتم یه همکلاسی مزخرفه پدر گفت پس جونش برات مهم نیس گفتم نه قبول کرد به اون کاری نداشته باشه درعوض منم هیچوقت نزدیکش نرم پدرم دوست نداشت من با دخترا باشم فقط دوست داشت با کسی که میگه با دختری که میگه باشم منم برا نجات جون هلن مجبور شدم این همه سال ازش دور باشم نتونسنم دوم بیارم ولی عاشقا برا خوشبختی عشقشون هرکاری میکردن منم گفتم شاید یکی بهتر از من سراقش بیاد که فراموشم کنه
از زبون اما:باورم نمیشد یعنی واقعی بود دلم به حال اما و دیمن سوخت درو باز کردم هلن پشت در افتاده بود دیدم که قش کرده دیمن وقتی هلنو دید داد زد دوید سمت هلن هلنو بقل کرد اربده زد گفتم هیییییی خونرو گزاشتی رو سرت چته گفت من کشتمش گفتم چی بلقور میکنی کشتمش چیه فشارش افتاده دیمن دروغ میگی تا منو دلداری بدی گفتم از دروغ بدم میاد یه بار دیگه بگی گفت شرمنده بعد اشکاشو پاک کرد جیک گفت مگه مَردم گریه میکنه واقعا که رفتیم اما رو گزاشتیم رو تخت به دیمن گفتم به استراحت لاظم داره خیلی براش سخته ولی خودم اشتیتون میدم دیمن گفت واقعا قول گفتم قول و انداختمشون از اتاق بیرون خودمم اومدم بیرونو دوتا اتاق روبه رو اتاق ما بهشون دادم گفتم اینم اتاقاتون هرچی خواستین به مت بگین براتون میاره دیمن رفت جیک موند گفت تو نمیای تو اتاقم گفتم عیبه پسر زشته بدو برو ببینم پسره ی چشم مشکی (منظورش چشم سفیده )
ممنون که خوندی لاوم این پارت عکس اما امیدوارم خوشت اومده باشه نظر بده
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ادامههه بدهههه😍😍
چشم حتما
عالی بود ابجی جونم 😁😁😍😍✌
ممنونم مرسی ابجی جون
خیلی خوب بود
افرین
ادامه بدهههههه😍💙💙💙
ممنونم چشم حتما
عالی بود
پارت بعدیو میخوام
ممنون منتشر شده
عالی بود
پارمیدا اگه میشه تو آپارات بزن گروه دوبله آرمان عضو شو
تست بگذار
دنبال هم بکن.