سلام به همگی دوستای گلم ❤ اومدم با پارت ۳ رمانم امیدوارم دوس داشته باشید ..... ناظر جان لطفا شخصی نکن 😘
نگار : با هانیه شروع کردم پله های دانشگاه رو بالا رفتن باز خوب کارت دانشجویی باهام بود 😶
هانیه : نگار من برم دستشویی
نگار : چرا دیوونه دیر میشه
هانیه : نه خیالت راحت زود میام
نگار : باش برو ..... هانیه رفت منم یواش یواش رفتم سمت کلاس خودمون همه جا ساکت بود و این نشونه خوبی نبود 🥴😐
یا خداااا استاد زرین داره میره تو کلاس ...... منم برای اینکه نفهمه دقیقا پشت سرش آروم آروم رفتم وقتی وارد کلاس شدم بچه ها دیدنم ولی فهمیدن نباید چیزی بگن 🤐🍓 همون لحظه که میخواستم فرار کنم مث جن برگشت عقب .......
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
20 لایک
کارت حرف نداره 👌❤❤😘😘😘😍😍😍❤❤❤💛💛💚💚💙💙
مرسی روژان جونم 😘🍓
♥🌹
خیلی خوب بود پارت یعدی رو می میزاری
حتما اگه وقت کنم این روزا میزارم 💙😘