10 اسلاید صحیح/غلط توسط: HASTI انتشار: 4 سال پیش 247 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام سلام خوبید امیدوارم از پارت ۳ لذت ببرید
از زبان آدرین :
من و مرینت و اون بچه خوابیدیم . اون بچه رو پای مرینت خوابیده بود . منم کم کم داشت خوابم میبرد. بعد تو هواپیما اعلام کردن که داریم سقوط میکنیم. مرینت داشت جیغ میزد و اون بچه هم سریع رفت پیش مامانش . مرینت فقط داشت جیغ میزد که بغلش کردم و با چتر نجاتی که تو چمدان گذاشته بود پریدیم پایین ولی مرینت اینقدر که حالش بد بود بیهوش شد اینقدر صداش زدم ولی بیدار نشد رسیدیم پایین . صدای مامان مرینت میومد و میگفت آدرین با دختر من چیکار کردی . بعد صدا تند تر شد هی میگفت آدرین ، آدریننننننن ، یهو از خواب پریدم با خودم گفتم وای این خواب بود؟ مرینت گفت عزیزم حالت خوبه چت شد یهو؟ بغلش کردم و گفتم ببخشید عشقم داشتم کابوس میدیم گفت عزیزم تو که میدونی کابوس واقعیت نداره.
به مرینت گفتم بچه کجا رفت گفت بچه رفت پیش مامانش . من و مرینت رسیدیم نیویورک و بعد به مرینت گفتم پیاده بریم یا ماشین بگیرم . گفت پیاده بریم بهتره گفتم باشه پس بریم من چمدان هارو آوردم .
ما به مسافرخونه رسیدیم داخلش خیلی خوشگل بود . مرینت گفت عجب جایی گرفتی آدرین گفتم اگه معروف باشی اینه دیگه . بعد دوتایی خندیدیم.
چند ماه بعد
از زبان مرینت
به من و آدرین توی نیویورک خیلی خوش گذشته بود آدرین گفت عشقم چطوره که همینجا زندگی کنیم؟ گفتم اممم نمیدونم اره یعنی نه یعنی نمیدونم چیشد که این تصمیم رو گرفتی ؟ گفت نمیدونم همینطوری میگم یعنی اگه بچه بیاریم اینجا زندگی آرومی میتونیم داشته باشیم گفتم اگه بچه بیاریم؟ گفت آره دیگه . گفتم یعنی فکر نمیکنی من چرا اینقدر چاق شدم ؟ یهو چشم های آدرین برقی زد و قیافه اش 😳 شد گفت یعنی من الان بابا شدم؟ گفتم اره بابا جون 😄 یهو آدرین از پشت افتاد روی تخت گفتم خب چیه مگه 😃منم دارم مامان میشم دیگه . آدرین گفت پس خیلی خیلی باید مواظب باشی ها.
چند روز بعد برای آدرین یه کار جور شد . بالاخره آدرین داره میره سر کار از آدرین پرسیدم که چیکار میکنی و اینا گفت من نگهبان اونجا ام . گفتم یکم خطر ناک نیست؟ گفت نه بابا نترس . بعد منم پالتو هم رو پوشیدم و رفتم پایین تا از آدرین خداحافظی کنم . رفتم پایین . من و آدرین هم رو بغل کردیم و آدرین رفت. من موندم و خونه و بچه تو شکمم. من داشتم آشپزی میکردم که یکی در خونه رو زد رفتم از چشمی نگاه کردم ولی مثل اینکه دستش رو گذاشته بود رو چشمی . گفتم ببخشید شما ؟ هیچی نگفت و داشت با پاش لگد میزد . من ترسیده بودم و تا رفتم به آدرین زنگ بزنم تیکی گفت...
مرینت آدرین الان کار داره تو باید تبدیل شی گفتم آخه تیکی درد دارم گفت مرینت راه دیگه ای نداریم . یهو دلم درد گرفت و چشمام سیاهی رفت تیکی گفت مرینت مرینت حالت خوبه . گفتم آره تیکی خوبم نگران نباش . همینطوری که اون شخص داشت در میزد یهو در رو شکست و اومد داخل و.......
دوستان امیدوارم لذت برده باشید
تا تست بعد خدا نگهدار
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
عالییییییییییییییی
پارت بعدی رو بزار😘❤️💙
عالی بود
یک سری به داستان های من هم بزنید
تازه قرار هست یک شخصیت جدید بیاید
و قرار آدرین شرور بشه 😱😱
دیگه خلاصه داستان نمیگم
برید ببیند
چشم عزیزم حتما میخونم