
ببخشید دیر شد
با صدای زنگ از تخت افتادم پایین (اینجه نویسنده یاد خودش افتاد🤦♀️) صدای زنگ رو قطع کردم و رفتم دست و صورتم را شستم بعد یه تیکه کیک گذاشتم تو دهنم با شیر خوردم
(راستی 2 ماه بود از باند خلافکارا اومده بودی بیرون یه دوست به اسم هانا هم داری) یه دفعه گوشیم زنگ خورد هانا بود هانا: الو الوا/ت تو: بله چیشده چیه سلام هانا:یه اتفاقی افتاده تو: چیه چیشده هانا:
قرار بابام و مامانم برن امریکا برای 3 ماه تو: خب که چی هههه وایسا ببینم این یعنی هانا: اره یعنی خوشگذرانی خب اول از همه امروز بریم شهر بازی تو :باشه ساعت4 بریم الان ساعت3 بیا اینجا غذا بخوریم بعد اماده میشیم هانا: باشه
از زبان کوک تو خوابگاه: هی بچه ها نظرتون چیه امروز بریم شهر بازی همه بجز شوگا: اره بریم شوگا: نه من میخوام بخوابم شما برین کوک: باشه ما میریم پاشین غذا بخوریم بعد اماده شیم پاشین پاشین
تو شهر بازی از زبان ا/ت: باید مواظب باشم الکس پیداش نشه وگر نه بر فنا میروم همینجور داشتی میگشتی که هانا گفت هانا:ا/ت ا/ت هی دختر چته تو: هیچی چیزی نیست هانا :پس بریم ترن هوایی تو: باشه بریم
از زبان کوک:به بچه ها گفتم بریم ترن هوایی همه گفتن باشه ولی وقتی سوار شدم همون دختر اونروزی رو دیدم با اون پسره چی بو اها الکس از زبان تو: هی الکس تو اینجا چیکار میکنی الکس:اومدم بانوی زیبام رو ببینم مگه اشکالی داره
من بانوی تو نیستم البته زیبا هستم ولی بانو نیستم الکس:یواش یواش انقد هرس میخوری صورت زیباترین چروک میشه بیبی تو: من بیبی تو نیستم ازبان کوکی: همینجوری داشتن بحث میکردن که ترن هوایی راه افتاده بعد
یه دختره پیش تهیونگ پشت سرم نشسته بود که همینطور جیغ میزد (هانا رو میگه) (راستی عضا ماسک و کلاه داشتن) کوک:لعنتی تهیونگ هم همراهیش میکرد ولی ا/ت این خیالش نبود همینطور داشت بحث میکرد که یدفه
میدونم جای هساسی کات کردم ولی اینجوری بهتره
نظر فراموش نشه بابای😘😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی عالی عالی❤❤
خعلیییی خو بود💜💜✌
خیلی کوتاه می نویسی