
خوب اینم از پارت8
گفت:این همه جا چرا از اینجا رد میشی؟؟من:اینجا ننوشته رد شدن ممنوع دونگ مین ی نگاه انداخت گفت:از الان نوشته میشه و رفت منم رفتم سمت کلاسم وقتی زدم بیرون از کلاس دیدم اونجا با زنگ نوشته رد شدن ممنوع و خودش روی سکو نشسته😐😐من:تو چیکار کردی؟؟!باشه مثلا اگه رد بشم چیکار میکنی؟!
رد شدم از روی نوشته اعصابش بهم ریخت اومد سمتم خواست از کیفم بکشه که سوجو منو کشید عقب یکی خوابوند زیر گوشش😐😐من:هوی... که یهو آلیس سریع اومد :هوی چیکار میکنی؟!؟برو اونور
بعدشم سریع رفت پیش دونگ مین من تو مغزم(ای خدا این چشه؟؟😂😂)بعدشم سریع دونگ مین پاشد که سوجو رو بزنه که مدیر اومد و گفت:چه خبره
من سریعا فرار کردم و سمت خونه رفتم تو خونه گفتم:ای خداااااا بهم قدرت دادی اما شانس ندادی چرا مگه من چیکار کردم😂 که یهو همون لحظه ی صدا شنیدم: تو اول ظرفارو بشور ادامه ی حرفا واسه بعد من(ی لحظه چی میگه مگه من مریم مقدسم صدای خدارو میشنوم😂😐)که یهو دیدم مامانمه من:ماماننننن ای خداااااا😂😂😂😂
شب درحال دیدن تلویزیون تلویزیون در حال نشون دادن ی عالمه کفش هانا:مامان من اینهنه کفش خوشگل میداشتم بیشتر از کفش دوسشون داشتم در حدی که شبا باهاش می خوابیدم مامانم:میتونم عملیش کنم هانا:واقعا؟!؟ مامانم:آره این دمپایی مو بکنم تو حلقت جوری که دیگه نشه دربیاد..
بعد همجام باهات هست بعدشم به خوشگلیشم کار نباید داشته باشی چون ادم معلول به تیپ که کاری نداره نه؟!؟😂😂من و هلنا در حال پاشیدن بودیم که یهو هانا گفت:کفش نمیخوام میخوان برم فقطططط بخوابم😐😐مامانم:خوب کاری میکنی 😂..
شبی رفتم آشغالارو بندازم یهو دیدم ی چندتا پسر افتادن دنبال ی دختر 😡😡من عین چی دنبالشون کردم و تا تونستم اون پسرارو زدم که یهو یکیشون میخواست منو از پشت بزنه که یکی جلوشو گرفت پسر بود ولی هودی تنش بود کلاهشم انداخته بود نشد قیافشو ببینم بخاطر اینکه قدرتمو نفهمه سریع فرار کردم سمت خونه
دانشگاه بچه ها:زمزمه زمزمه زمزمه* من:چه خبر شده نکنه هانا چیزی چسبونده پشتم ای خدا اگه اینطوری باشه باید جنازشو از زیر دستم بیان بردارن به پشتم دست زدم چیزی نبود سوآ رو دیدم و هین چی دویدم طرفش گفتم:میدونی چرا بقیه...... که یهو یکی منو کشید طرف خودشو یدونه سیلی خوابوند زیر گوشم بعد یکی منو دوباره کشید پشتش من چشامو بسته بودم که فهمیدم یکیم اون دختره که منو زده رو کشیده پشت خودش (فهمیدم دختره چون از زورش معلوم بود)چشامو که باز کردم دیدم.......
نظر یادت نره معایبمو بگو....
ممنون از سایت خوب تستچی..
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اقا تروخدا ۹ رو زود بزار لطفا خیلی داستانت خوبه ❤💕⛓👀
👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻
عالی بود من دیگه حرفی ندارم ساعت 45=1 دقیقه صبح مهسا علی بخشی خبر گذاری صدا و سیما نهاوند(مثلا من حمید معصومی نژادم