اینم از پارت اخر لایک و فالو فراموش نشه:)
(یک سال و ۱۱ ماه بعد)
یک ماه مونده بود که سربازیم تموم بشه خیلی خوشحال بودم کسی نفهمیده بود من پسر نیستم ولی خودم احساس میکردم پسر شدم 😂 تصمیم گرفتم برم تو اتاق و یک زنگی به مامان بزنم . تهجین رو تخت من نشسته بود . میرم طرف کمد تا گوشی رو از تو ساک دارارم که تهجین دستم رو میگیره و پرتم میکنه رو تخت چرا انقد زورش زیاده این پسر . بهش گفتم چیکار میکنی محکم تر نگهم داشت خم میشه کنار گوشم و اروم زمزمه میکنه تو دختری نه؟ هول شده بودم میگم در مورد چی صحبت میکنی ولم کن پسره ی احمق . سعی میکنم فرار کنم ولی خیلی سفت منو چسبیده .
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
عالللییی خیلی استعداد داری
اخرشو خیلیی خوب تموم کردی:)
عالی بود
بلییییی و چیزی که خیلی وقته منتظرشمممممم😂❤️
ای نو ای نو میدونم دو پارتیا خیلی خلاصس ولی دیگه یهویی جمعش نکردی؟
قصد توهین ندارم خیلی قشنگه😻
ایکاش یه پارت دیگه هم میذاشتی رووووش:___)
عالیییی