این شما و این پارت 2. شاید پارت بعدی یکم طول بکشه
از خواب پریدم. خواب تکراری بود ولی باز هم صورتم خیس بود. اشک هایم را پاک کردم.
"خوب خوابیدی؟"
"نچ! کابوس دیدم"
از پنجره بیرون را نگاه کردم. شهر از دور معلوم بود. وینتز فیلدز با تصوراتم خیلی فرق داشت. فکر میکردم الان که پاییز است همه جا بارانی و سرد باشد اما آفتاب میتابید و برگ درختان هنوز نریخته بود. این شهر از دور هم عجیب بود. در وینتر فیلدز برف و سرمایی نبود (وینتر=زمستان)
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
فک کنم تو شهر یه مهد میبینی
یا اون خونه هه مهد بوده
واییی
وای دلم خیلی براش میسوزه o(╥﹏╥)o
میدونی که... تو بدبخت جلوه دادن شخصیتام استادم ;d
ولی خدایی خودم خیلی عذاب وحدان دارم T-T
عالی
ممنون از حمایتت کیانا جونم :)))
کاری نکردم که😄