عشق در یک نگاه پارت:۸{}

( دو سه هفته بعد) ا\ت: الان دو سه هفته شده جیهون پیشمونه ، با حین خیلی میسازه انگار نیمه گمشده همن😐 تهیونگ هم که هفته پیش کاملا درمانش تموم شد و حالش خوب شد جین: یاا ا\ت تو این سن تو فکری😐 ا\ت: هن ؟ بلع؟ جین: هیچی شما راحت باششش😐 ا\ت: نمیگفتی هم راحت بودم😐 ( چقد پوکر تو پوکر شد😐💔)

کوک: از هفته پیش که تهیونک مرخص شده خیلی عصبانیم ا\تم که بهم محل نمیده چشونه ۰۰۰ تو هنین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد. کوک: الو؟؟ آجوشی: الو الوو رئیس سریع بیایینننننن کوک: شماااا؟؟ آجوشی: این چیزا مهم نیستتت پدرتون ۰۰۰ کوک: پدرم چییییی اجوشی : بیاین به این آدر۰۰۰ ( گوشی قط شد) کوک: الووو الوووو. بدون وقفه سریع رفتم به آدرسی که فرستاده

کوک: کسی اینجا نیستتتت؟؟ ( با داد) یهو هیچی نفهمیدم۰۰۰ ا\ت: میگم خبری از کوک نیست ؟ تهیونگ: چطور؟ ا\ت: حس بدی دارم الانم ساعت ۱۲ عه باید بیاد برای تمرین. تهیونگ: نمیدونم صبر کن ( زنگ میزنه بهش) جواب نمیده ۰۰۰ شاید تو استودیو شه. ا\ت: نه همیشه رو اولین بوق جواب میده نگرانم ته: یه لحضه ۰۰۰. آجوشی : الو اقای کیم سریع بیاین دوستتونو آقای جئونو گرفتن ته: چیییی کجاا کییی جریان چیهه آجوشی : نمیدونم ادرسو میفرستم سریع بیایین ته: صبر کننن ( قط شد)

ا\ت: چی ۰۰۰چی شدههه؟ تهیونگ: ۰۰۰۰۰ ( ته بدون حرفی ژاکتشو برداشت و رفت ا\تم پشتش رفت)

از۸ اسلاید ۵ اسلاید شده😐 الان بیرونم و نمیتونم زیاد بنویسم و الاناس که بابام جرم بده بای💜😂

۰۰۰۰۰۰۰۰۰

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

خوب بلخره😂