های گایز خب یه فیک بی تی اس با ژانر ویکوک،یونمین،نامجین داریم که دوستم مینویسه ولی خب من اینجا اپ میکنم این پارت اولشه امید وارم خوشتون بیاد
_معتقد_
*پارت1*
کوله پشتی سفیدش رو روی شونهش انداخت و با این کارش زنگوله کوچیکی رو که به کیفش بسته بود به صدا در اورد.
گوشی اش رو از رو میز کامپیوتر برداشت و بعد از چک کردنش اونو داخل جیب شلوار لی اش گذاشت.
جلوی آینه رفت و دستی به هودیِ سیاهش کشید تا اونو رو تنش مرتب کنه.
بعد از اون،به موهای مشکی رنگی که روی پیشونیش ریخته بود دستی کشید و با اطمینان حاصل از تیپش دستشو روی دستگیره در گزاشت و با باز کردن در قدمی به بیرون گذاشت.
بارون نم نم میومد،چشماشو بست و کمی به صدای برخورد قطرهها به زمین گوش میکرد.
تابستون رفته بود و پاییز با اومدنش داشت به همراه بارون ازشون استقبال میکرد.
با وجود سرد شدن هوا،اون هنوز هم عاشق این فصل بود و بهش آرامش میداد.
ریختن برگهای رنگی و باریدن بارون و خیس شدن زمین...
پوشیده شدن اسمون با ابر و مخفی شدن خورشید... هدیه کردن بوی نم زده ی خاک به بینیش همراه با یه لیوان قهوه داغ و تماشای برهم خوردن بارون و شیشه...
بارونی که با هر برخوردش به ارومی میشکست و به چند قطرهی دیگه تبدیل میشد...
اینها زیبا نبودن؟
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
مرسی
زیبا بود عاجی جون ♡♡