سلام امیدوارم خوشتون بیاد😄😍اینم داستان جدید من
خب بریم شروع کنیم:
از زبان مرینت: وای تیکی دوباره دیرم شد😫😫 از زبان تیکی: مرینت بهتر نیست به جای وقت تلف کردن بدویی بریم به مدرسه برسیم🙂 از زبان مرینت: آره تیکی بزن بریم ،رفتم پایین زود صبحانه خوردمو خداحافظی کردمو رفتم .رفتم سر کلاس وایییییی خانم بوستیه داشت درس میداد زود آروم رفتم و نشستم سرجام🤫🤫🤫🤫دیدم آلیا زد به دستم و گفت دختر کجا بودی؟؟؟نکنه دوباره خواب موندی🤨🤨😂 از زبان مرینت : گفتم خب آره خواب موندم😶😶بعد باهم زدیم زیر خنده یهو خانم بوستیه گفت بچه ها کافیه به درس گوش بدید ماهم گفتیم ببخشید و حواسمون رو مشغول درس دادیم که یهو زنگ تفریح خورد🔔🔔تا خواستیم از کلاس خارج شیم یهو آقای داماکلیس اومد تو کلاس و گفت یه لحظه صبر کنید میخوام یک مطلب مهم را بهتون بگم ... که یک هو یه دختر اومد داخل و گفت :((سلام من مارلی هستم☺ و اومد ته کلاس نشست آقای داماکلیس ادامه داد... خب امیدوارم به مارلی سخت نگیرید و دوستای خوبی برای هم باشید و گفت بفرمایید زنگ تفریح و رفت ما اومدیم به مارلی چیزی بگیم که یکهو
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
عالی بود عزیزم😍😍😍❤️❤️❤️
عالیــــــــــــــــ♡☆♡
مرسییییی😍
عالی هههه فقط عاشقانش کن و بزار عشق کت نسبت به لیدی باگ سست شه چ عشق پرینت به ادرین هم همینطور لیدی باگ عاشق کت سه و ادرین عاشق کارایی ولی بعدا به هم برسونشون
باشه😄
ممنون😊🤩
ممنون
خواهش میکنم
عالیییییییییییییییییی بودددددددددد ♥♥♥
ممنونمممممم❤❤❤💕💕💖
اولین لایک و اولین کامنت و اولین بازدید
ممرسییی 🤗🤗🤩
بوس بوس
عالییییییییییییییییی
ممنونممم😘😘