سلام بچه ها یه نکته این هانی یه شخصیت جدیده هانا نیست...هانا یکی دیگه بود که مرد...این شخصیت جدیده بگم اشتباه نکنید
.....هانی:با صدای تنها کسی که داشتم بیدار شدم🥱...مثل همیشه داشت صورتمو با زبون کوچولو و بانمکش تر میکرد😊...چشمامو به ارومی باز کردم....پاپی،سگ کوچولوم،تنها کسی که دارم با لیس زدن و تر کردن صورتم منو از خواب سنگینم بیدار میکرد...به ارومی نشستم و با دستم...دستی به بدن نرمش کشیدم و نوازشش دادم😇...با هر نوازشی..بانمک تر و بازیاش بیشتر میشد و منو بیشتر شاد میکرد☺️.....اما😔......بار سنگین گذشته رو جبران نمیکرد....هیچ کس..هیچ کس نمی تونست جبرانش کنه حتی پاپیم☹️..تنها چیزی که از این دنیای فلاکت بار برام مونده...بغضی که یه دفعه بین گلوم گیر کرد نذاشت خوشحال بمونم و دوباره منو به گذشته ها کشوند.🥺...بغضی اوقات از خودم می پرسم تقدیر چطور میتونه انقدر عذاب اور باشه....چرا...فقط چرا....چرا باید فقط من تو اون آوار زنده بیرون بیام😟...(با فریاد)چرا فقط من....پاپی انقد ترسیده بود که صدای پارس های کوچولوش منو به حال اورد🐶....بهش نگاه کردم و دو دستی بغلش کردم...با چشمام ازش عذر خواهی کردم...گذاشتمش رو زمین و رفتم تا دوش بگیرم.🚿...شیرو باز کردم....قطره های اب که از دوش حموم به پایین میریخت و روی بدنم سرازیر میشد....خیلی گرم بود....دستمو رو به جلو بردم و قطره های اب رو که به نوک انگشتام میخورد رو میدیدم و حس میکردم....دیگه نتونستم تحمل کنم و بغضم ترکید....
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
علاقه خاصی به قتل و جنایت داری😐
خیلی زیاد😅😅
خواستی بیا منم بکش😙😐