ادامه ی داستان 💕
و پشت میز نشستم و به همه سلام کردم که دیدم که امیلی گفت:وای عزیزم چقدر بهت این لباس میاد من دختری ندارم و تو مثل دخترم هستی و من همین جا از خاندان پادشاهی باران تقاضا میکنم که مرینت هفته ای ۱ روز حداقل بیا اینجا که دیدم پدر ومادرم گفتند:باعث افتخار ما هست
مرینت:توی دلم آهی کشیدم از همه ی خاندان اگراست خوشم می اومد به جز آدرین
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
❤️
عالی بود
مرسی عزیزم پارت بعدی باحال تره اما دوروز هست توی بررسی هست و نمیشه😔
اشکال نداره عزیزم
پارت بعدی و دوروز هست توی بررسی هست و منتشر نمیشه توی نظرات بزارمش ؟؟
عالی بود پارت بعدی
ج. چ آرهههههه
مرسی عزیزم حتما
عالی بود پارت بعدی
ج. چ آرهههههه
پارت بعدی و همین الان گذاشتم الان توی صف بررسی هست