5 اسلاید صحیح/غلط توسط: نیتا انتشار: 3 سال پیش 154 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اول لایک کن و اگه کم بود یه خاطر امتحانات ام هست
از زبان مرینت
زنگ زدم به یه نفر اومد ماشین و ببره
احتمالا اوراق میشه
بعد این که ماشین و بردن کنار جاده نشسته بودم
الا اومد کنارم نشست و گفت: مرینت
مرینت: بله
الا: حالت خوبه؟
سرم و گرفتم لایه دستام و با حالت پکری گفتم: چه جوری خوب باشم من اون ماشین و خیلی دوست داشتم اولیم ماشینم بود
الا: عیب نداره ناراحت نباش پیش میاد
با تعجب برگشتم سمتش و گفتم: واقعا پیش میاد یعنی طبیعیه یه نفر بزنه ماشینت و داغون کنه
الا: خب نه
از جام بلند شدم و یه تکونی به لباسام دادم و گفتم: نشونت میدم آدرین نقشه ها برات دارم ...نمیتونی از ابن کارت قِصر در بری...بیا بریم الا
الا: کجا بریم الان
مرینت: یه تاکسی میگیرم میریم گالری حالا سینما رو بعدا میریم
الا: باشه پس بریم
از اونجا یه تاکسی گرفتم رفتیم گالری اونجا یه چند تا کار مونده بود که باید انجام میدادم هفته ی بعد افتتاحیه ی گالری بود
این دومین گالری بود
درسته درس و دانشگاه داشتم اما در کنارش نقاشی هم میکشیدم
من هم عاشق نقاشی و هم عاشق رشته ای که میخونم بودم
پس هر دو شو کنار هم ادامه میدادم
و خیلی حواسم بود که به همدیگه لطمه وارد نکنن
عصر بود خسته هم نظر جسمی هن از نظر روحی رسیدم خونه اینبار شینا خانم خونه بود
شینا: سلام مرینت جان خوبی خسته نباشی
مرینت: سلام شینا خانم ممنون
شینا: نهار میخوری
مرینت: نه خیلی خسته ام میرم بخوابم بابا اومد بیدارم کنید
شینا: باشه دخترم
شینا خانم خیلی سال بود که هم یه جورایی مراقبم بود هم کارای خونه رو انجام میداد اما این چند سال گذشته که بزرگتر شده بودم دیگه کمتر اینجا میموند و فقط برای کارای خونه میومد
انقدر خسته بودم که نفهمیدم چه قدر خوابیدم چشم هام رو که باز کردم با صورت بابا مواجه شدم
بلند شدم و نشستم
مرینت: سلام بابا کی اومدی
بابا: یه چند ساعتی میشه
مرینت: وای مگه من چه قدر خوابیدم
بابا: معلومه خیلی خسته بودیا
بلند که شدم بعدش رفتیم شام خوردیم بعد شام رو کاناپه نشسته بودیم و فیلم میدیم که بابا گفت
بابا: راستی مرینت امروز ماشینت رو تو حیاط ندیدم کجاست
مرینت: آآآ خب چیزه طی یه اتفاقاتی دیگه از دست رفت
بابا: یعنی چی
مرینت: خب ...اِاِاِ
یه خرده من و من کردم و بعد نفسم و حبس کردم و سریع گفتم: خب که کامیون بهش زد داغون شد
بابا تعجب زده گفت: یعنی چی که ذاغون شد
و با نگرانی گفت: خودت..ت هم توش بودی؟
مرینت: نههه پارک کرده بودم...اومده بودن ...زده بودن...در رفته بودن
بابا آهی از سر آسودگی کشید و گفت: لطفا بیشتر مراقب باش تو که میدونی همه دنیا ی من تویی
مرینت: الهی من قربونت برم بابا جون چشم
متنفر بودم که به بابام دروغ بگم همش تقصیر توعه ادرین و یه فحشی زیر لب بهش دادم
و بعد عزمم و جزم کردم و گفتم : میگم بابا
بابا: جانم بابا
مرینت: اون مازراتی بود چند ماهه پیش میگفتید دوستتون بهتون هدیه داده بعد میخواستید بدید به من من گفتم نمیخوام
بابا: اها همون مازراتی مشکیه که گفتی نمیخوام ماشین و خودم و بیشتر دوست دارم؟
مرینت: آره همون.. میگم هنوز هستش اخه من الان بدون ماشین موندم
بابا: آره هستش هنوز تو پارکینگ کارخونه است
مرینت: اها پس من فردا باهاتون میام ماشینم ببرم
بابا: باشه
مرینت: اخ بابا عاشقتم
بابا لبخند قشنگی زد و گفت : نه بیشتر از من
فردا صبح با ماشین بابا رفتم کارخونه
بعد از اونجا ماشین و برداشتم اومدم به سمت دانشگاه
تو راه جناب آدرین و دیدم که هنوز داشت پیاده میومد
از جلوش ویراژ دادم عینکم رو دادم بالای موهام و گفتم
مرینت: دیدی من اگه اراده کنم میتونم ده تا ماشین نو ردیف کنم فکر کردی با کار دیروزت من پیاده میمونم اشتباه کردی
و یه پوز خندی زدم و از جلوش رد شدم ولی این تلافی نبود هنوز مونده آقای اگرست
.....
#
از زبان مرینت
وارد کلاس شدم استاد هنوز نیومده بود
جولیا هم امروز بعد از یه هفته سفرشون به ایتالیا تشریف آورده بودند
جولیا یکی از همکلاسی های خودشیفته بود که هی پز پول بابا شو میداد از منم هیچ خوشش نمیومد
البته اینکه منم ازش خوشم نمیومد هم تو این ماجرا تاثیر داشت
تو کل کلاس فقط من بودم که میتونستم جلوش واستا ام
اخه منو نمیتونست مثل بقیه ار پایین نگاه کنه هر چی نباشه من از هر نظر از اون بالا ترم
ولی من هیچ وقت پز نمیدم چون از اینکار بدم میاد
اما وقتی بحث جولیاست قضیه یه خرده فرق میکنه
رفتم نشستم سر جام و با یه حالت تمسخرآمیزی گفتم: راستی جولیا سفر ایتالیا بهت خوش گذشت به من که خیلی خوش گذشت چون هر چی نباشه یه هفته ندیدمت
اخمی کرد و گفت: سفر که عالیی بود اما اینکه یه هفته از تو دور بودم عالیی ترش میکرد
پوز خندی زدم و گفتم: خوشحالم که خوش گذشته
تو همین حین آدرین اومد تو صاف اومد نشست جلوی منو جولیا
جولیا: تو دیگه کی هستی؟ دانشجوی جدیدی
از حال آدرین معلوم بود حسابی حرصش دراومده برگشت سمت جولیا و با حرص گفت
ادرین: گیریم که دانشجوی جدیدم باید از شما اجازه میگرفتم
جولیا: چیه بی جنبه فقط پرسیدم
خوب حال جولیا رو گرفت کیف کردم
کلاس که تموم شد واسه کلاس بعدی باید میرفتیم بالا
برای عملی کردن نقشه ای که تو کلم داشتم باید زود تر از بقیه میرفتم تو کلاس
به کلاس که رسیدم بیمعطلی رفتم سراغ صندلی که آدرین روش مینشست
به الا هم گفته بودم دم در وایسته کسی نیاد
الا هم در حالی که دم در وایستاده بود و هی با اضطراب راه رو نگاه میکرد گفت
الا: میگم مرینت مطمئنی؟
مرینت: هیچ وقت انقدر مطمئن نبودم
الا: مرینت شر میشه ها
در حالی که داشتم با پیچ گوشتی پیچای صندلی رو باز میکردم لبخند مرموزانه ای زدم و گفتم: خب بزار بشه
الا: وای مرینت انقدر بدم میاد دنده ی لج تو کله شقیت با هم فعال میشن
مرینت: عوضش اینجوری بهتر میشه حال آدمایی که روشون زیاده رو گرفت
الا: از دست تو
مرینت: خیلی خب کارم تموم شد...یه جوری تنظیمش کردم از دور سالم به نظر میاد اما به محض اینکه بشینی روش بومم
الا: نه خوشم اومد باحاله ...حالا هم بیا بریم تا کسی نیومده
رفتیم بیرون و بعد از اینکه چند نفر وارد کلاس شدن منم رفتم اما آدرین نیومد
همش نگران بودم نیاد نقشم خراب شه
استاد اومد که بعد چند دقیقه آدرین اومد تو بابت تاخیر عذرخواهی کرد و اومد که بشینه
از هیجان داشتم میمردم
چه قدر خوبه نقشه ی آدم خوب پیش میره
به محض اینکه نشست صندلی از پیچ جدا شد و رفت تو و جناب آدرین با صندلی کله پا شد
وای خدا عجب صحنه ای اون جلوی همه
همه زدن زیر خنده من خیلی خودم و کنترل کرده بودم نخندم
قیافه ی آدرین دیدنی بود
حتی استاد هم خنده اش گرفته بود
بلند که شد
با یه قیافه ای که معلوم بود خیلی خودمو کنترل کردم که نخندم گفتم: ای وای چیشد
چپ چپ نگاه کرد و با حرص گفت: همه خندیدن تو هم راحت باش بخند
این و که گفت جدی نتونستم خودم و کنترل کنم و زدم زیر خنده
ای کاش بیشتر از این صحنه ها ببینیم
استاد بلاخره تونست به زور کلاس و اروم کنه اون صندلی هم گذاشتن بیرون از کلاس و به هیچ کس هم شک نکردن
با اینکه کلی خندیده بودم ولی بازم بهش فکر میکردم خندم گرفت
فکر نکنم سر بلایی که آدرین سر ماشینم آورد انقدر بهش خوش گذشته باشه
ولی حسابی جلوی همه ضایع شد و منم دقیقا همین و میخواستم
با اینکه به کسی شک نکردن و از نظر همه این یه اتفاق طبیعی بود اما آدرین تا آخر کلاس منو چپ چپ نگاه میکرد
....
5 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
عالی ببخشید دیر کامنت دادم چند روزیه سرم شلوغه
مهم نیست
عالی بود خیلیم عالی بود 😂
پارت بعد لطفا 🌹😇
عالی بود
داستان طنز باحال شد😂
لطفا داستانات یه همیچن اتفاقاتی توش زیاد زیاد باشه اونجوری خیلی باحال میشه😀👍
حتما سعی میکنم همه رو به حالت طنز بنویسم اگع دوست داشتی عاشق برادرم شدم بخون اوت یکم طنز و بیشتر طنزش میکنم
عالی داستان مینویسی 😌👍🏻💓