
ببخشید اگر این پارت یکمی زیاد شد 😅پارت بعد جبران میکنم 😐
((علامت ا/ت+علامت دکتر _)) +:«سلام من کیم ا/ت هستم من..» _:«نمی خواد توضیح بدید همینکه اسمتونو بگید کافیه..خب من دکتر مین سو هستم منو همه دکترصدا میکنن تو هم دکتر صدام کن خوشم نمیاد کسی به اسمو فامیلی صدام کنه فهمیدی؟» +:«ب..بله🙄»از زبون آ/ت: انگار اعصاب دکتر خورد بود یه جوری حرف میزد بی اعصابود همش عینکش رو بر می داشت میزاشت رو میز و با دستاش صورتشو میگرفت و دوباره بعد از چند ثانیه عینکش رو میزاشت رو صورتشو حرفشو ادمه میداد 😐 +:«امم ببخشید دکتر حالتون خوبه😕» _:«خوبم مگه نمی بینی؟😠...خب حالا»رفت زیر میزش و از توی کشوی میزش یه ماکت عروسک با یه باند آورد بیرون _:«اینو باند پیچی کن» +:«آخه دکتر اینکه خیلی آسونه🙂» _:«حرف نباشه کاری که بهت گفتم رو انجام بده😒» +:«چ..چشم» بعد باند پیچی کردم پایه ماکتو _:«اینکه درست نیس😠 واقعا که یه کار آسونم بلد نیستی؟» +:«اما..اما من..» _:«حرف نزن فقط تماشا کن»بعد باندو باز کردو دقیقا مثل من باند پیچی کرد! +:«دکتر شما دقیقا مثل من باند پیچی کردید!!😐» _ :« نه خیر اگر دقت کنی من درست باند پیچی کردم بعدشم از کار من ایراد نگیر اینو میگیری و میری طبقه پایین رو یکی از صندلی ها میشینی و تا وقتی درست باند پیچی نکردی بر نمیگردی فهمیدییی؟ اصلا من موندم تو چطور تو آزمون قبول شدی😒» بعد از کِشوی میزش یه صفحه لوحی (تبلت)بیرون آوردو گذاشت روی میزش رو بروی من و گفت :«اینو بیا بردار فکنم هیچی بلد نیستی 😒
این برای یاد گیری نکات آموزشی دکتریه بگیر اینو بعد برو بخون ببین که چطور باید باند پیچی کنی بعد بیا که استخدامت کنم 😒برو سالن طبقه پایین تمرین کن وقتی یاد گرفتی بر گرد برو بیرون!» بغض گلوم رو گرفت تا حالا کسی اینطوری باهام حرف نزده بود همینطور که تبلت رو از روی میزش برمی داشتم و از اتاق بیرون میرفتم اون هنوز داشت ادامه میداد حرفاشو با عصبانیت در اتاقو بستمو از پله ها پایین رفتم همینطور که درحال رفتن به سالن طبقه پایین بودم داشتم با خودم حرف میزدم( معمولاً وقتی اعصابم خورد میشه اینکارو میکنم).. واقعا اون یه تختش کمه😒...من درست بستم..تاحالا نشده کسی توی اینکار ازم ایراد بگیره 💔...اصلا این کیه که...یهو به یکی خوردم افتادم رو زمین و تبلت هم داشت می افتاد زمین که خورد شه 😐💔چشمامو محکم بستم که این صحنه رو نبینم..(در ذهن ا/ت:عه چرا صدای شکستنش نیومد😶)+ :«چشماتو باز کن گرفتمش نیوفتاد 😐»...چشمم رو باز کردم ببینم این کیه که اینو گفت دیدم تهوینگه 😮😶 لب خند زدو دستشو طرفم دراز کرد دستشو گرفتمو بلند شدم ا/ت:«م..ممنون 😄.. ببخشید که
بهتون خوردمو..»تهوینگ:«نه نه من باید معذرت خواهی کنم من هواسم نبود.. ببخشید آخه فکرم درگیر چیزی بود برای همین هم خوردم به.. ش.شما.»بعد تبلت رو جلوی من گرفت منم ازش گرفتم و یه تعظیم کوچیک کردم و گفتم :«شانس آوردم!..اگر می افتاد میشکست حتما دکتر منو تنبیه میکرد تنبیه که نه اصلا استخدامم نمیکرد به هرحال ممنون از شما راستی سنگ رو از تو کفشتون برداشتید؟😅..»تهوینگ:«واقعا؟.اما..دکتر آدمه بدی هم نیست شاید برای اینکه شما دکتر خوبی بشید اینطوری میکنه....امم..آ..آره»بعد یه لب خند کوچیک زدو گفت:«اوه اوه الان دیرم میشه من دیگه برم خوشحال شدم از دیدنتون خانمه..»ا/ت:«ا/ت!..کیم ا/ت😃منم خوشحال شدم از دیدنتون آقای کیم تهوینگ!..»تهوینگ یه لبخندی زدو تا اومد بره گفتم:«به اون پا تون زیاد فشار نیارید خوب نیس:)»تهوینگ برگشت نگاهم کردو یه خنده ای کردو گفت:«اوکی ممنون دکتر کیم ا/ت» بعد رفت منم لب خند زدمو به راهم ادامه دادم نمیدونم چرا ولی همش اون حرف آخرش (اوکی ممنون دکتر کیم ا/ت)می اومد جلو چشمام و پلی میشد و همش خندم میگرفت رسیدم به سالن یه نگاه انداختم
اووو چه بزرگو شیکه 😮..مثله رستوران میمونه یه چند تا میز اون وسط بود که روشون منو بود فکنم برای سفازش غذاست😶اون گوشه های سالن هم چند تا صندلی و مبل برای استراحت و نشستن بود رفتم روی یکی از اون صندلی ها نشستم و تبلتی که دستم بود رو روشن کردمجالبه تا روشن کردمو یه صفحه برام بازشد که تمام دستورالعمل های پزشکی و درمان بیماری ها و خاصیت دارو ها و... اومد بالا یکی یکی خوندموشون تا رسیدم به باند پیچی کردن دستورالعملشو خوندم که ببینم درست باند پیچی کردم یانه..عه اینکه درسته!.. دقیقا منم همین کارو کردم..بعد آخرشو خوندم..اه فقط بجای اینکه باندو از رو ببندم از کنار بستم😑...خب فهمیدم چند بار خوندم قسمتو و دستورالعملشو بعد بلند شدمو رفتم طبقه بالا رسیدم جلو در دکتر و تا اومدم در بزنم که شنیدم دکتر داشت بایکی خیلی آروم حرف میزد فضولیم گل کرد 😐😂 با سرو صداهایی که اونجا بود به زور میتونستم بشنوم داره چی میگه اینطرف و اون طرفو نگاه کردم خب انگار کسی نیست گوشمو چسبوندم به در که بهتر تر بشنوم انگار داشت میگفت( ..چشم..همه ی تلاشمو میکنم....برای پسر خودمم شده...آره....اونکه چشم به زودی کارشو تموم میکنم....انقدر بهش.)یهو..
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی 🤍❤
خیلی زیبا و گشنگ
😐❤️
یهو جن گرفتم آمدم توی تو
مثل همیشه عالی😍
میسی 😗😗😘😘آجی
خواهش می کنم عزیزم💜🦄
عالیییییب
😗😗😗😘😘🌟❤️💜💜
این پارت ۳بوده😅💔😐اشتباه زدم چهار 😐😐😅 عذرخواهی میکنم شرمنده 😐💔
عالی🖤💛
مرسی کیوتی ❤️💜😗