4 اسلاید صحیح/غلط توسط: نیتا انتشار: 3 سال پیش 386 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام تا شب ۲ پارت دیگه رو میدم پس این پارت پارت قبل حسابی با لایک هاتون. بترکونید
از زبان مرینت
همون جوری که منو رو پاش نشونده بود یه بوسه به گردنم زد بقلش کردم و گفتم
میشه همون پیشی قبلی بشی
بهم نگاه کرد و گفت اگه بخوام هم نمیتونم ولی تو میتونی تو میتونی زخمم رو درمان کنی دختر کفشدوزکی نمیتونه اناهیتا نمیتونه فقط تو میتونی
بهش نگاه کردم و گفتم پس بزار کمکت کنم
در همین هین یاد حرف تیکی افتادم که گفت
مرینت تو باید برای نجات کت نوار اون لنگه گوشواره ات رو بگیری
چشام برق زد سفت بقلش کردم و گفتم پیشی بهم بگو اکومات کجاس تو رو خدا کت سفت بقلم کرد و گفت نمیتونم مرینت من باید انتقام بگیرم دستم زو یواشکی تو جیبش کردم و گوشوارم رو برداشتم از تو بقلش اومدم بیرون و گفتم
پس تو دیگه پیشی من نیستی
گفت مرینت تو رو خدا اینجوری نکن من نمیتونم ببینم کس دیگه ای به غیر از من پیشت باشه
در همین هین ملکه اکوما ها در ذهن خود
وای این دختر پر از احساساته میتونم حسش کنم لیدی باگ و کت نوار روزی که من این دختر رو شرور کنم روز رستاخیز شما هاست و روز زندگانی من
از زبان مرینت
سردم شده بود ولی میخواستم پیشش باشم
کت بهم گفت
مرینت عین گوله یخ شدی بیا ببرمت قصر نزاشتم حرفش رو تموم کنه گفتم
من فقط میخوام پیش تو باشم میدونم داری بهم دروغ میگی منو بزاری قصر و خودت بری سراغ اون عوضی
بهم نگاه کرد اومدم به پایین نگاه کنم که دستش رو گذاشت رو چشام و گفت
نه این کار رو نکن میدونم از ارتفاع میترسی
گفتم
من فقط از این میترسم که تو رو از دست بدم
دستش رو از رو چشام برداشت و گفت ببخشید مرینت مجبورم
بعد بیهوشی
صبح بیدارم شدم
یاد گوشوارم افتادم دست کردم تو جیبم یه نفس راحت کشیدم و گفتم تیکی
گفت جانم مرینت
گفتم دیشب چی شد
گفت مرینت کت تو رو با قدرتش خواب کرد و گذاشتت قصر یه ۳۰ ساعت اول رو برای این که مطمئن بشه کسی پیشت نمیاد و تو میخوابی پیشت موند و بعد رفت
گفتم خب ای وای اون هنوز شرور و معلوم نیست فیلیکس کجاس
گفت مرینت بدو تبدیل شو گفتم
باش تبدیل شدم تیکی خال ها روشن رفتم دیدم کت نوار رو پشتبوم نشسته و داره اهنگ که من دیشب میخوندم رو میخونه و اروم اشک میریخت
یادم اومد اکوما کجاس
روزی که گل رز صورتی رو بهم داد یعنی اولین گل با دستم به زنگولش زدم و گفتم مرسی
اکوما حتما همون جاس
رفتم پشت و
رفتم پشت و با یویوم زدم تو کلش برگشت و دید منم گفت خوب شد اومدی چون منتظرت بودم میدونی چرا
گفتم معلومه چون میخوای گوشواره هام رو بگیری
گفت
خنده شیطانی کرد و گفت
نه چون به مرینتم قول دادم که دیگه انتقام نگیرم اشک هاش سرازیر شد
دلم براش کباب شد دلم میخواست بپرم بقلش اما اون نباید هویتم رو بفهمه نفس کشیدن برام سخت شد
هر ضربان قلبم برام مرگ اور شد
بهش گفتم
خب چیکار میتونم بکنم
گفت فقط مرینتم رو بهم برسون اون میدونه اکومام کجاس
گفتم باشه
و رفتم
تیکی خال ها خاموش
تیکی گفت مرینت اروم باش با خودت این جوری نکن تو درستش میکنی
بلند زدم زیر گریه و گفتم چجوری تیکی چجوری نمیتونم ببینم جلو چشمم عذاب میکشه نهههههههههههههههههههههههههههه بلند گریه کردم که تیکی قایم شد
بلند گفتم
کت دلم برات تنگ شده چرا همش ازم فرار میکنی چون دستم رو صورتم بود ندیدم چی شد
ولی بعد
یه نفر منو محکم تو بقلش کشید مو هام رو بو کرد و گفت
من هیچ وقت همچین کاری نمیکنم سفت بقلش کردم ترسیدم و با خودم گفتم نکنه حرف های من و تیکی رو شنیده برای همین ازش پرسیدم
از کی اومدی و من ندیدمت
گفت خوب موقعی اومدم چون گفتی دلت برام تنگ شده
بعد صورتش رو اورد جلو و پیشونیش رو به پیشونیم چسبوند و گفتم
کت زنگوله رو بده
جواب نداد
دستم رو دور گردنش حلق کردم به لبم نگاه کرد و گفت
هر چی عشق زندگیم بخواد
سریعا زنگوله رو از گردنش قاپیدم و اونو شکوندم عجیب بود کت نوار زمانی که منو دید همه چی یادش میومد
گفتم کت
گفت خب فکر کنم پیشی گذشته بر گشت
پریدم بقلش و گفتم خیلی بیشوری زدم زیر گریه
گفت ولی خدایی صدای خیلی قشنگی داری دوست دخترم
بهش نگاه کردم و گفتم تو دوباره اذیت کردن هات رو شروع کردی
خندید و گفت خودت گفتی پیشی گذشته لبخند زدم و گفتم اره میشه بری قصر فکر کنم فیلیکس رو انقد زدی که از حال رفته پیداش نیست
اخم کرد و روش رو کرد اونور
رفتم جلو و دست هاش رو تو دستم قفل کردم و گفتم منو ببین پیشیه لوس
بهم یه نگاه کرد و گفت جانم دوست دخترم
گفتم عه کت مرض منو اینجوری صدا نکن بهم چشمک زد و گفت خوب چی دوست داری صدات کنم دوس دخترم
با داد گفتم
عهههههههههههههههههههههههههههه اومدم برم ولی چون دستم رو تو دستاش قفل کرده بود نتونستم گفت
کجا در میری تازه به هم رسیدیم
گفتم عه اینجوریه گفت
بله پس چی
گفت حالا هم بیا بری قصرمون گفتم
قصرمون گفت بله
گفتم باشه بریم
رسیدیم قصر یهو اناهیتا پرید بقلم و گفت میدونستم پاد زهرش تویی
سرخ شدم بعد کت یه چشمک دیگه بهم زد که حسابی سرخ شدم
در همین لحظه ملکه اکوما ها
مرینت تو از لیدی باگ و کت نوار هم قوی تری ولی این دلیل بر این نمیشه که من نتونم بر جهان حکومت کنم و به قدرت نهایی نرسم چون یه خنده شیطانی کرد و گفت هر کس یه روز ناراحت میشه و در تاریکی نا پدید شد
از زبان کت نوار
دیدم ملکه اومد پایین و گفت
مرینت خوشحالم که پسرم بالاخره بعد از اون همه دختر یه نفر رو پیدا کرده که با هاش وقت بگذرونه
مرینت رنگ و روش پرید و از ناراحتی خجالت کشید و چیزی نگفت ولی من دیدم اشک تو چشاش حلقه میزد
به مامانم نگاه کردم و گفتم
ولی مادر مهم اینه که دستت تو دست هر کی باشه قلبت به اسم کی خورده اینو که گفتم
مرینت لبخندی گوشه لبش نشست
ملکه اخم سنگینی زد و از ما دور شد
از زبان مرینت
از حرف ملکه خیلی ناراحت شدم ولی کت اون حرف رو که زد ناراحتیم بر طرف شد
از زبان الهه ۳ یا همون مادر مرینت
خب من امروز دخترم رو تو کلاس اواز خوانی اسم نوشتم هر چند که اون نیاز به کلاس نداره ولی برای پیشرفتشه فردا رفتم پیش دیگو بهش گفتم بر ابجیش رو بیاره اونم قبول کرد
از زبان مرینت دیشب
دیشب کت کلی من رو اذیت کرد و منم به زور از اتاقم پرتش کردم بیرون البته ولش کن ......... نه نمیشه نگم
دیشب بعد از جواب دادن کت مادرش رفت و اناهیتا طبق معمول یه خمیازه کشید و گفت من میرم بخوابم گفتم باشه
کت یه نگاه شیطنت امیز به من کرد و گفت خب
منم خودم رو به کوچه علی چپ زدم گفتم خب که چی ؟؟
بهم نگاه کرد و گفت نمیخوای بری بخوابی گفتم من خوابم نمیاد
گفت باشه
بعد گفت اه چرا اون موقع از فرصت استفاده نکردم
گفتم فرصت چی
گفت خب معلومه دیگه اون موقع که دستات دور گردنم حلقه بود باید به بوسه به لبت میزدم
بهش نگاه کردم و گفتم کت من خوابم میاد
خندید و گفت مرینت جونم
گفتم فکرش هم نکن افتاد دنبالم منم تا میتونستم دویدم
رسیدم به یه راه رو نمیدونم چرا ولی انگار یکی صدام میکرد میگفت
مرینت من اینجا به کمکت نیاز دارم
رفتم تو راه رو به یه کتاب رسیدم انگار اون راه روعه به فاضلاب وصل میشد اخه خیلی زمینش نوچ و خیس بود
رفتم سمت کتاب در کتاب باز شد و ورق خورد رسید به یه صفحه که عکس من روش بود خیلی عجیب بود
یه لبخند زیبا رو صورتم بود و رو هوا بودم تو یه دستم یه جادوی سیاه و تو یه دستم یه جادوی سفید و
منو به زور از اتاقش انداخت بیرون و گرفت خوابید فکر کرده میتونه منو از خودش دور کنه رفتم پیشش نشستم و شروع کردم به نوازش کردن مو هاش
و تا صبح مو هاش رو نوازش کردم اینقدر خسته بود که اصلا نفهمید
صبح دیدم داره بیدار میشه
سریع از اتاق رفتم بیرون
از زبان مرینت
صبح شده بود پاشدم رفتم حموم لباسم رو عوض کردم (عکس میدم)
و رفتم پایین دیدم کت اومد و گفت به به بیدار شدی دوست دخترم از حرص دستم رو مشت کردم که اومد جلو و گفت
فکر کنم قصد خوردن صبحونه رو نداری
بعد با هم به سمت میز صبحونه حرکت کردیم همه چی رو میز بود
حتی خون !!!!!!!!!!!!!!!!
پادشاه جرعه های خون رو سر کشید به من نگاه کرد و گفت
مرینت تو مثل دختر من میمونی هر وقت خواستی میتونی بیای اینجا و بمونی ولی الهه ۳ او رو تویه یه کلاس ثبت نام کردن
گفتم
کلاس چی
گفت استعداد اواز خوانی اولین اجرات هم دو نفرس
بعد از صبحونه دیدم دیگو اومده دنبالم گفتم سلام به تک داداش دنیا چطوری
بقلم کرد و گفت سلام به تک که هیچی اس خواهر های دنیا بیا بریم
از زبان کت
نه نه اینجوری نمیشه من نمیزارم مرینتم با پسر های دیگه اواز بخونه برای همین
رفتم و ثبت نام کردم
4 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
26 لایک
عالییییییییی
هووووووو عالی بود محشر بود پارت بعدی
عالی
خیلی قشنگ بود بهتر از این نمیشه 😘🤟🤟
عالی هم پارت یازده هم دوازده