سرنوشت عشق ۱۱

سلام میدونم دیر شد ولی یه مشکلی پیش اومده بود درضم نظر ها و لایک ها هم کم شده هااا

آنچه گذشت:.....فیونا هستم.....شما قبول شدین...‌‌....بهم بگو ........نمیشه امروز نباشه........منو آردین زیر یه سقف هستیم......به یک ماه پیش برمیگرده......فلش بک به یک ماه پیش

(ادامه پارت ۸)از جلوی بیمارستان:🐱تو کی هستی؟!🗣️اگه میخوای هم مرینت هم بچه اش سالم بمونه ازش فاصله بگیر🐱همچین انتظاری نداری که....🗣️نمیخوای مرینت با شو*هر*ش باشه؟🐱تو کی هستی.... بوق بوق....(قطع کرده) از زبان مرینت:وقتی بیدار شدم دیدم رو یه تخت هستم فضا برام آشنا بود ولی دقت نکردم خواستم پاشم که کمرم دردگرفت ولی بزور پاشدم و رفتم سمت در درو قفل کرده بودن بعد چند دقیقه در باز شد و یه مرد اومد داخل غذا دستش بود با چشماش اشاره کرد که برم بشینم رو تخت و منم همین کار رو کردم اومد نشست روبروم و گفت🗣️ میخوای بدونی باب*ای بچه* ات کیه؟!🐞شما از کجا میدونین 🗣️چون من باب*ای بچ*ه تو هستم و ازت می‌خوام باور کنی و بدونی که من خودم اینو نخواستم و من خودم از کسی دستور میگیرم که خودش دیو*نه ای بیش نیست اگه میخوای زنده بمونی باید به حرفش گوش کنی یکم بعد میاد اینجا بهتره به حرفش گوش کنی وگرنه هرکاری می‌تونه بکنه

🐞⭐یه حسی بهم میگفت میتونم بهش اعتماد کنم داشت همین حرفا رو بهم میگفت که یکی از در اتاق وارد شد ⚫به‌به مرینت خانم بالاخره به موقعیت خوب پیدا کردیم که همو ملاقات کنیم🐞⭐به صورتش نگاه کردم ولی نقاب داشت و نمیتونستم قیافش رو ببینم صداش هم یکم برام آشنا بود 🐞تو کی هستی چی از جون من میخوای؟⚫من خودت رو می‌خوام می‌خوام برای من باشی چون دو*س*تت دارم🐞من حتی نمیدونم تو کی هستی بعد اینا رو داری به من میگی؟⚫قراره به زودی بفهمی، ولی اگه میخوای آدرین نمیره باید با من از*دو*اج کنی🐞تو چی داری میگی خودت میفهمی اکه به جای من بودی چیکار میکردی یکی بیاد جلوت بگه با من از*دو*اج کن درحالی که تو حتی قیافه طرف رو هم ندیدی خودت میفهمی اینا روووووو؟(باداد گفت)⚫اولا داد نکش دوما به زودی میفهمی من کی هستم و رفت بیرون🐞 این چشه چرا اینطوری می‌کنه 🗣️یکم عصبی هست بهت که گفتم باهاش در نیفت و رفت بابا اینا چشونه یکی از یکی خل تر😒😒

از زبان آدرین: بعد از قطع کردن تلفن خیلی عصبی شدم یعنی اون کی بود که اونطوری حرف میزد سوال ماشین شدم یه حسی بهم میگفت اون فرد یه آشنا هست یادم اومد میتونم جای مرینت رو ردیابی کنم وقتی ردیابی کردم و رفتم به اون خونه وقتی رسیدم یه خونه در منطقه معمولی بود که زیاد جالب نبود میخواستم وارد بشم که 🗣️اینجا چیکار داری مگه نگفتم از مرینت فاصله بگیر🐱تو کی هستی؟🗣️لازم نمیدونم به یه نفر مزاحم توضیح بدم 🐱مرینت کجاست چیکارش داری 🗣️وظیفه من اینجا تموم شد من فقط برای آ...برای رئیسم کار میکردم که کارم تموم شد بقیه اش به من مربوط نیست خودش می‌دونه با مرینت چیکار داره 🐱خب پس کاریت هم به من نباشه فقط به من بگو مرینت کجاست اینجا هست؟🗣️اره داخله رفتم داخل کل خونه رو زیر و رو کردم که چشمم از پنجره به حیاط افتاد که مرینت زیر بارون داره قدم میزنه که چشمام سیاهی رفت

از زبان مرینت: بعد رفتن اونا دیدم داره بارون می‌باره پس رفتم تو حیاط و یکم قدم زدم بعد یکم قدم زدن رفتن داخل کلا خیس شده بودم که دوباره اون مرده اومد⚫کجا رفته بودی؟🐞 به تو چه⚫با من در نیفت 🐞🐱😒😒😒رفته بودم حیاط⚫خب برو🐞من اینجا لباس ندارم این لباس ها هم خیس شده اکه با اینا بمونم سرما میخورم ⚫به من چه 😒 و رفت عجب آدمی وسط راه برگشت و گفت ⚫برات یه سورپرایز عالی دارم از زبان امیلی: از وقتی آدرین اینا رفتن چند ساعت میگذره و هیچ خبری هم ازشون نیست گوشیم رو برداشتم و زنگ زدم بهش چند بار پشت سر هم زنگ زدم ولی کسی جواب نداد در سری آخر میخواستم قطع کنم که یکی جواب داد🍓الو؟⚫بله چرا اینقدر زنگ میزنید 🍓شما کی هستین گوشی آدرین دست شما چیکار می‌کنه ⚫لازم نمیدونم توضیح بدم و قطع کرد نگرانشون شدم یعنی چی شده این مرده کی بود رفتم پیش گابریل🍓بچه ها چند ساعت میشه رفتن ولی نیومدن الان هم زنگ زدم یه مرد ناشناس جواب داد🦋چرا نگران میشی بلکه گوشیش رو گم کرده و دارن با هم میگردن چیکارشون داری برمیگردن نترس 🍓ولی من هنوز هم دلشوره داشتم و رفتم از اتاق بیرون که....

تمامممممم میدونم دیر شد ولی همون‌طور که گفتم یه مشکلی پیش اومده بود برای پارت بعد ۱۰ نظر باید باشه تا بنویسم برین بعدی چالش داریم لایک♡ فالو=فالو جواب چالش تو کامنت بگید نظر هم در مورد داستان بنویسین😉