
بفرما بفرما😐☕
عمو اسی:ده بی سی چهل پنجاه تو میری. میبل:چییییییی. عمو اسی:چی شده عسلی. در ذهن میبل:وایسا ببینم من اونجا تو جنگل پ پیش بیل بودم و باهاش دست دادم و الان یعنی واقعا جواب داد. میبل:عمو اسی من میرم من میرم. اسی:چرا. میبل:خب این یه رازه آره یه راز دخترونه. اسی:باشه عسلی اصلا به من چه. عمو اسی تابلو هارو دستم داد و به سمت جنگل رفتم..... (1 ساعت بعد)میبل: الان 1 ساعت گذشته و هنوز دفترو پیدا نکردم حالا چیکار کنم. آخرین تابلو رو خواستم میخ بزنم به درخت که درخت یه صدای عجیبی داد. میبل:خودشه. سرپوشو کنار زدم یه دستگاه عجیب بود چن تا از دکمه هارو اتفاقی زدم و از پشت سرم صدایی اومد برگشتم دیدم دریچه زیر زمین باز شده که صدا از اونجا میاد. میبل:آره خودشه. بیل:خب پس اولین قدمتو برداشتی. میبل:یا حضضضضرررتتت سااااایفر سیتییییی. بیل:خب بازی در نیار منم. میبل:داشتم میمردم هیچ خودمم نفهمیدم چی پروندم. بیل:پروندی یا حضضضضرررتتت ساایفر سییتیی. میبل:خب ولش کن مسئله اصلی اینجاس که کجا قایمش کنم بخصوص از دست جنابعالی. بیل:فعلا نمیخوامش پیش خودت نگهش دار. میبل:خب اصلا دیپر چی بهش چی بگم. بیل:پلیور به اون گشادی ماست نیس اونجا بزارش. میبل:پلیور حرمت داره پسر جون. بیل:خب حالا غیرتی نشو😐
دیپر:میبل چی تو لباست قایم کردی. میبل:پلیور حرمت داره چرا باید اینکارو کنم...خب من میرم بالا لباسم خاکی شده عوضش کنم. میبل در حالی که دودستی پشت کمرشو گرفته بود تا کتاب نیفته از پله ها بالا رفت و کتابو در آورد و پلیور با طرح رعد و برق پوشید کتابو دستش گرفت و خودشو پرت کرد رو تخت و صفحه اولو باز کرد بیل:پس که شروع کردی به خوندن. میبل:انقد حیوون بازی در نیار آخرش منو میکشی. بیل:تو شطرنج همه باید بمیرن جز نزدیک ترین به شاه اگه نزدیک ترین بمیره شاه یکی دیگه خلق میکنه. میبل:ببین من کارم تو معما خوب نیست پس بیخیال شو. همون لحظه صدای در اومد میبل سریع کتابو زیر بالشتش گذاشت و گفت:بیا داخل. و کسی که وارد اتاق شد کسی نبود جز
اردک تک تک تک تک اردک تک ارد یا ابلضللقلوب اون جوری نگاه نکن این آهنگو میخونم بلکه موشا جمع شن دارم برای شکنجه الکس جم میکنم😐☕.......چرا داری من و نگا میکنی برو بعدی دیگه😐☕
کسی که وارد اتاق شد یه مرد کچل چاق با لباس خاکستری و عینک بود اون کسی نبود جز بلندین. بلندین:خوب گوش کن بچه جون تو باید با من بیای. میبل به بیل چشم دوخت و بیل گفت:نترس اون نه منو میبینه نه صدامو میشنوه. میبل:تو کی هستی و اینجا چیکار میکنی. بلندین:من بلندین بلندین هستم ملقب به بلندین و تو به جرم بهم ریختن زمان باید با من بیای. میبل:من هیچ جا نمیام. بلندین:حتی اگه داداشت دست ما باشه؟. میبل:دی دیپر اون کجاست. بلندین:اگه میخوای نجاتش بدی باید بیای. میبل:قول میدی آزادش کنی؟. بلندین:البته تنها کسی که باهاش کار داریم تویی
یه قفس سرد و تاریک با دست و پاهای بسته شده دقیقا جایی که میبل توش زندانیه میبل:حالا چی بیل اینجایی بیل. صدای پا اومد همون لحظه میبل ساکت شد بلندین بود که درو باز کرد دستو پاهای میبلو باز کرد و به دستش زنجیر زد و باهم به پیش نی نی زمان راه افتادند نی نی زمان:داد گاه رو شروع میکنیم متهم جلو بیا. بلندین میبلو هل داد جلو و میبل جلو رفت. نی نی زمان:خودتون معرفی کن. میبل:من میبل پاینز هستم. نی نی زمان:میبل پاینز تو اعتراف میکنی که نظم جهانو بهم زدی؟. میبل:یعنی چی من که کاری نکردم. نی نی زمان:بیاریدش.اون لحظه چیزی که آوردن نه شکنجه بود نه هیچ چیز دیگه اون دیپر بود که بیهوش شده بود میبل:دیپر باهاش چیکار کردین. بلندین:والا ما باهاش کاریم نکنیم قند خونش میفته. نی نی زمان:خب میبل پاینز هنوزم حرفی برای زدن نداری؟
*قهقه ی لایت کبیر* بالاخره همشونو جمع کردم. ریوک:به مولا لایت بد بخت دیگه اینجوری نمیخندید که تو میخندی. روح لایت:من اصلا غلط کردم خندیدم. *روح ال پس کله ی روح لایت میزند*ال:تو غلط کردی که بدنیا اومدی. *صدای باکوگو از اون ور*باکوگو:بالاخرههههه دفتر چه مرگو گیر اوردم. *همه درحال دعا برای شاد شدن روح بچه های کلاس A بخصوص شوتو و دکو*من:آقا جم کنید برید شده انیمه بازار خیر مثلا اینجا فن فیک آبشار جاذبس. *پخش شدن آهنگ کریسمس*من:اقاااااا جم کنییدد برید مجبورم نکنین از همین موشا استفاده کنم*ناگهان اتاق خالی میشود*من:وقتی میخوای کاری درست پیش بره باید تحدید به شکنجه کنی😐☕👌
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بخدا زنده نمیزارمت من میخوام سریع بقیشو بخونم
عالی ولی به مولا قسم می خورم بدترین شکنجه رو برات در نظر بگیرم اگه پارت بعد رو زود رد نکنی بیاد😐
من دارم روی یه داستان کورالین کار میکنم ولی باشه زود میدم😐☕👌
فقط دیپی جان گلم یه نظر سنجی گذاشتم تو اون شرکت کن