
سلام من اومدم با پارت ۸ از داستان میراکلس البته به زبان خودم
صبح از زبان مرینت : امروز هم زود بیدار شدم و رفتم مدرسه وقتی رسیدم با الیا و ادرین سلام دادم و ادرین دست من و گرفت و گفت بیا بریم سر کلاس مرینت گفتم باشه که یکهو کلویی اومد ادرین رو از من جدا کرد و گفت ادرین میشه به خانم بگی من بیام جای مرینت بشینم ادرین گفت نخیر نمیشه بعد گفت کلویی برو اون ور و بعد دست منو گرفت و باهم رفتیم سر کلاس کلویی داشت حرسش در میومد همون لحظه از زبان ارباب شرارت: حس انتقام دوباره چقدر حس منفی حس میکنم برو اکوما کوچولوی من برو و کلویی خانوم و شرور کن بعد از ۱ دقیقه سلام کلویی من ارباب شرارت هستم تو از این به بعد ملکه ی انتقام هستی میتونی انتقام تو بگیری فقط باید معجزه گر لیدی باگ و کت نوار رو برام بیاری و گفت چشم ارباب شرارت
مرینت : یک صدای خیلی بلند اومد و گفت کجایی مرینت دوپن چنگ و اومد سر کلاس گفت مرینت دوپن چنگ من انتقاممو ازت میگیرم و بعد از عصاش یک نور پرت شد و من جاخالی دادم و سری رفتم قایم شدم و ملکه انتقام دنبالم بود گفتم وایی نه کلویی و بعد گفتم تیکی خال ها روشن و تبدیل شدم. از زبان کت نوار : آخیش بالاخره از دستش فرار کردم و گفتم پلگ بریم که یک ماجراجویی دوباره داشته باشیم پس پلگ پنجه ها بیرون و سریع رفتم کمک لیدی باگ
لیدی باگ: دیدم کت اومد و گفتم سلام کت اونم گفت سلام لیدی باگ گفتم دیگه بهم نمی گی بانوی من گفت خودت گفتی نگو منم دیگه یکی دیگه رو دوست دارم گفتم خیلی خوبه پس بریم حساب کلویی خانم رو برسیم و گفت باشه بعد ۱۵ دقیقه گفتم لاکی چارم و یک عصای برقی دستم اومد و گفت کت سعی کن از راه دور بهت شلیک کنه گفت باشه و همینطور هم شد بعد من عصا رو پرت کردم سمت شلیک و برق هم به عصای ملکه انتقام خورد و اون هم بیهوش شد و من اکو ماشو گرفتم و تمام
بعد گفتم کلویی باید خودتو کنترل کنی گفت به تو ربطی نداره و رفت منم از کت خداحافظی کردم و رفتم. مرینت : رفتم سر کلاس و بعد مدرسه قرار شد برم خونه الیا و رفتم دیدم نینو هم هست و الیا گفت بیا یکم بازی رایانه بکنیم منم گفت باشه حتما پس خودتون و برای باختن اماده کنید اونها هم گفتن ز خیال باطل و بعد ۳ ساعت ۹ دست بازی کردیم که ۵ بار من بردم و ۲ بار نینو و ۲ بار هم الیا بعد الیا گفت :
دختر تو که بازیت خوبه چرا تو مسابقات شرکت نمی کنی گفتم راست میگی ها ولی باید ۲ نفر باشیم الیا گفت تو ادرین که نمیشه چون پدرش اجازه نمی ده پس تو و مکس گفتم حیف ادرین نمی تونه ولی اره منو مکس مثل پارسال باز همه رو شکست میدیم و گفتم من میرم فردا تو مدرسه میبینمتون و خداحافظی کردم و رفتم خونه دیدم ۲ نفر که خیلی شبیه من هستم اومدن و گفتم سلام مامان سلام بابا اینا کی هستن ؟اونا گفتن این دوتا خواهر و برادر ۳ قلوت هستن من گفتم :
چی خواهر و برادر ۳ قلو مامانم گفت اره وقتی تو لندن بودی حافظت و از دست دادی اومدن و رفتن و الان اومدن برای همیشه همیشه من گفتم من که یادم نمیاد ولی واقعا از ته قلب خوشحالم راستی اسمشون چیه ؟ گفتن مریک برادرت و ماریسا خواهرت بعد کلی باهاشون صحبت کردم و مریک گفت من ۲ دقیقه از مرینت بزرگ ترم و ماریسا گفت من از مرینت ۲ دقیقه کوچیک ترم و من گفتم پس من وسطی هستم اونا خندیدن و گفتن اره
(دوستان ببخشید من یادم نمیاد کجا بودیم از اونجایی که مریک میگه : ) من ۲ دقیقه از مرینت بزرگ ترم و ماریسا گفت من از مرینت ۲ دقیقه کوچک ترم و بعد من گفتم پس من وسطی هستم اونا گفتن اره بعد خندیدیم و اونا گفتن مرینت نمی خوای ما رو به اتاقت دعوت کنی گفتم چرا ولی مادرم قضیه این که کوچک بودم و چی شد که خواهر و برادرم رفتن و گفت و بعد رفتیم اتاق من بعد از ۵ دقیقه مریک گفت مرینت میای بازی رایانه ای کنیم من گفتم تازه الان تو خونه ی دوستم بازی کردم ولی به خاطر شما باشه بعد ۱ ساعت بازی که تقریبا شب شده بود ۶ دست بازی کردیم مریک ۳ دست برد من ۲ دست و ماریسا ۱ دست من گفتم مریک خیلی بازیت خوبه ها اون گفت اره پس چی بعد از شام حرف زدیم و خوابیدیم و مامان گفت مرینت فعلا مریک و ماریسا تو اتاق تو میخوابن باشه ؟ منم گفتم باشه و بعد خوابیدیم و صبح بیدار شدم دیدم که
ببخشید این قسمت کم بود ولی قسمت بعد هیجانی تر هست بازم ببخشید
دوستان لطفا نظر بدید که تقریبا به پارت های هیجانی داریم نزدیک میشیم
خیلی ببخشید و خدا نگهدار
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام به همه پارت ۱۰ منتشر شد لطفا برید و بخوانید
بد بود
خیلییییییییییییییی عالییییییییییییییییییییییییییییییی 😘
پارت بعدی رو زود بذار
به داشتان های منم سر بزن
عالیییی🤩به تست من هم سر بزنید
عالییییییییییییییییییییییییییی