
مقدمه رمان سلام من مرینت هستم یه دختر ۱۷ ساله که تو مدرسه پسرونه باظاهری پسرونه درس میخونم . من من وقتی 11 سال داشتم مادرم به دست یک قاتل کشته شد و من از اون به بعد هرشب خواب مادرمو میبینم که اشکامو پاک میکنه و میگه مرینت دخترم قوی باش همه چیدرست میشه . اما من همیشه اون کابوسو (مرگ مادرمو) به یاد میارم و به خودم قول دادم که اون قاتلو پیدا کنم و به مجازات برسونمش و تحویل قانون بدمش. اون مرد حتی سراغ منم اومد و پدرم برای مراقبت از من منو به پاریس فرستاد و توی یه مدرسه پسرونه ثبت نامم کرد و یه ظاهر پسرونه و اسم پسرونه بهم دادن💔 تنها چیزی که از اون قاتل یادمه یه ماشین مشکی و یه مرد با یه پایی که میلنگید و موهای مشکی و قد بلند . من تو اون کالج روزای خوبی داشتم تا اینکه با چند تا پسر اشنا شدم و بخاطر اونا اخر ترم از مدرسه رفتم و تصمیم به انتقام گرفتم انتقام مادرم🥺 ................ خب بیاین ببینیم تو این داستان چه موانع و اتفاقاتی در انتظار مرینت است
#نفرت_و_عشق #part۲ همینطور تو فکر بودم که یهو گوشیم زنگ خورد الیا بود ،ای وای حالا جوابشو چی بدم . قطع کنم ناراحت و نگران میشه . جوابشو دادم.... 🖤مرینت کجایی نیم ساعته ما الاف مناطر توییم 🤍ببخشید الیا الان میام الان میام 🖤زود بیا بدو 🤍باش اومدم قطع کردم و رفتم پایین اولش یکم دعوام کردن بعدش با هم راه افتادیم و یکمی تو پاریس چرخ زدیم و گفتیم و خندیدیم من یکمی ناراحت بودم اما به روی خودم نیاوردم . رفتیم با هم بستنی گرفتیم و نشستیم به خوردن یکم شیطنت کردیم خیلی داشت خوش میگذشت بهمون امشب حالمو یکم بهتر کرد
اول پارت بعدلایک تاجایی که راضی بودم کامنت فراموش نشه بگید چطور بود
خیلی امشب قشنگ بود نسیم خنکی میوزید و من کلاه هودیمو ورداشتم تا بادی به سرم بخوره اسمون پر ستاره بود که میدرخشید اخرین باری که اینطور خوشحال بودم واسه چند سال پیش برمیگرده قبل از اینکه اون قاتل مادرمو بگیره ازم😔 من انتقام میگیرم حتی اگه جونمو از دست بدم برام فرقی نداره الان چند وقته که خواب مادرمو میبینم فکر کنم مادرمم میخواد که انتقام بگیرم الان تنها هدفم اینکه که به روح مادرم ارامش ببخشم بس که تو فکر بودم متوجه نبودم که کجا دارم میدم که نزریک بود یه ماشین بهم بزنع همه و دخترا اسمم ر اسمم رو صدا زدن اون لحظه ترس تو چشمای همه بود منم که هول شده بود ماشین به پاهام برخورد کرده بود درد بدی داشتم خیلی عصبانی دستامو مشت کردمو به ماشین زدم ....
دستمو مشت کردم و به ماشین زدم. یهو پسری که مشت فرمون بود پیاده شد و با چهره عصبانی وایستاد جلوم قد بلندی داشت و خیلی خوشتیپ بود موهاشم طلایی بود در کل خوشتیپ بود 🖤مگه کوری نمیبینی چرا حرستو سر ماشین خالی میکنی تو کوری چش نداری ببینی . 🤍اولم من کور نیستم جنابالی زدی به پای من حالا مثلا ماشینت چش شده 🖤ببین دختر اون روی سگ منو بالا نیارا 🤍مثلا بیارم چی میشه ها فکر کردی ازت میترسم هر کاری دلت میخواد بکن اومد جلو و از یقه لباسم بلندم کرد و منو چسپوند به ماشین و گفت: 🖤ببین من جوجه هایی مثل تورو خوب بلدم ادم کنم پس زیاد شاخ بازی در نیار واس من 🤍منم با مشت کوبوندم تو سینش تا ولم کنه و با داد گفتم من مثل بقیه نیستم من خودم یه ما پسرم واس خودم پس هرکاری بخوام میکنم به تو هم هیچ مربوط نیست میخواست ادامه بده که یه پسری از تو ماشین صداش زد ادرین بیا بریم ولش کن اونم گفت اومدم داداش یع نگاه با پوسخند بهم زد و گازشو گرفت و رفت منم با خودم گفتم نگا کنا عجب بیشعوریه 💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞 همینطوری که داشتم غر میزدم دخترا ریختن بغلم 🧡مرینت حالت خوبه میخوای بریم بیمارستان 🤍نه خوبم الیا نگران نباش ❤️اخه نگاه کن نمیتونی درست راه بری 🤍نگران نباش رزی جونم خوبم خواهرم رز دختر خیلی خوبیه و خیلی مهربونه و بیشتر از اینکه فکر خودش باشه نگران بقیست اون مثل خواهرم میمونه حتی از خواهرمم برام عزیز تره با اسرار بچه ها رفتیم دکتر پامو باند پیچی کردن خداروشکر چیزی نبود فقط ضرب دیده بود بعدشم که رفتیم بچه هارو رسوندیم خواستم برم خونه الیا نزاشت گفتش که تنها نباشی بهتره کفتم چیز خواصی نیست اخه گفتش همین که گفتم میای خونه ما رفتیم خونشون یه دست لباس از تو کمدش بهم داد و منو تا اتاقم راهنمایی کرد منم انقدر خسته بودم که تا رو تخت دراز کشیدم چشام گرم شد و خوابم برد..
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی پارت بعد من خیلی داستاناتو دوست دارم
ممــنــونــ
گذاشتم
عالی بود
😘😘
پارت بعدی لطفا
😇
نهادم
عالیییییییی فقط من یکی عین این داستان رو خواندم ولی کجا رو نمد ولی تو بنویس تا خودم منتشر کنم
شاید اکانت قبلیم بود قبلا اونجا نوشتمه
شاید
عالی
مرصــی
عالیییییییییییییییییی
😁
فالویی فالو کن
باشع
داستانمم دنبال کن
دنبال میکنم