سلااام من دوباره اومدم یوهو 😁😂😂 اینم از پارت هفت و راستییی وقتی خوندین بگین جای کدوم یکی از دخترا میخواین باشین برای یاد آوری میگم دخترا پنجتان :لیسا، یوآ ، ریما ، آناسی ، ملینا
پارت هفتم 💕🍦 از زبون یوآ تو پاساژ خرید داشتیم چرخ میزدیم ... ریما سخت پسنده و هنوز هیچی انتخاب نکرده... کل عمرم منتظر این بودم که جین رو ببینم و الان ... باورم نکیشه الان قراره باهاش همکار هم بشم ..🤩 لیسا: ریما تا حالا هیچکس اینشکلی ک تو با بیتیاس صحبت کردی نکرده بود ...
آناسی: واییی لیسا بس کن .. سردرد گرفتم ... ریما رو میشناسی کلکل نکنه میمیره... تازه چیز بدی ک نشد ما قراره همکار بشیم الان اعضا گروه با هم کلکل نمیکنن اما ریما بی خیال دستاش رو تو جیبش گذاشته بود و مغازه ها رو دید میزد .. سردرد گرفتم از اینا چقد بحث میکنن..،
ملینا: لیسا تو مگه با نامجون حرف نمیزدی چطور متوجه شدی ریما داره کلکل میکنه ... خودت گفتی وقتی داری با کسی حرف میزنی باید تمام حواست به طرف مقابلت باشه... ریما: خانم فیلسوف لطفا سکوت رو رعایت کن من تمرکز کافی داشته باشم بفهمم چی دارم انتخاب میکنم...
لیسا: چه عجب خانم حرف زد... من: بچه ها تو رو خدا بس کنین به جان هر کی دوس دارین سردرد گرفتم ... بچه ها دیگه حرفی نزدن ... بعد پنج دقیقه ملینا گفت: ولی بچهها توجه نکردین شوگا نبود... اناسی: لابد نیوردنش.. ملینا مشکوک گفت: چرا؟؟!
ریما: موقع رفتن شنیدم کوکی گفت که شوگا بفهمه نیوردنش میکشتشون یوآ: چه شکلی شنیده خدا میدونه ریما: سخت نیس که با گوشم شنیدم اناسی: اخه تو از یوآ که نزدیکشون بود هم دورتر بودی، یوآ نشنید تو شنیدی؟ لیسا: شوگا خواب مونده بود خیلی سعی کردن بیدارش کنن بیدار نشد... ملینا: تو از کجا میدونی؟؟
لیسا: نامجون بهم گفت... شنیدم ریما زیر لب گفت: - هیییی ... از دست شما دوتا و بعد اه کشید و به راهش ادامه داد... چند تا مغازه بعد ریما ایستاد و گفت؛ ریما: بچه ها این خوبه ؟؟ لباس خوبی بود واسه مراسم هم مناسب بود رنگش نیلی و طلایی بود و مطمئنم بهش میومد...
ملینا: اره برو بپوشش.. ریما رفت تو و پرو کرد الحق لباس خوبی بود... نمیدونم شاید چون همیشه تیپ ریما اسپرته این فکر رو میکنم... من: خب همهمون لباس گرفتیم الان به دوستم که اینجا اریشگاه داره زنگ میزنم ببینم الان هست بریم پیشش یا نه...
لیسا: اوکی برو... ریما: من از الان بگم همونطور که شما میدونید میونه ی خوبی با ارایش ندارم و فقط به خاطر مهمونی امشب ارایش میکنم... ملینا: باشه بابا. شماره سلنا دوستم رو گرفتم و زنگ زدم بعد دو تا بوق برداشت... سلنا: به چه عجب یدی از ما کردین... من: سلام من خوبم مرسی تو خوبی؟
سلنا: مسخره بازی درنیار بچه... خندیدم و گفتم: سلی الان هستی بیایم پیشت؟؟ سلنا: بیاین؟؟ من: اره من و چهارتا از دوستام... سلنا: اوکی عزیزم حتما .. مبینمت. من: فعلا سلنا: خداحافظ قطع کردم و به بچه ها گفتم؛ من: حل شد بریم لیسا: بریم ک زیاد وقت نیس...
این پارتم تموم شد لایک و نظر بکنین 🥰🥰🥰🥰🥰🥰🤗🤗🤗🤗
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من می خوام ریما باشم
من خیلی خوشم اومد پارت بعد لطفا😂😍
عالی بود ❤️
ای کاش بیشتر میذاشتی چون این پارت هیچی نداشت ولی بازم ممنون دستت درد نکنه ❤️
اره خوب بود اینم
از ریما متنفر بید از اخلاقش متنفر بید نه از خودش
ادامه را بزار