4 اسلاید چند گزینه ای توسط: π√دπ√یبا انتشار: 3 سال پیش 12 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
من دیبا هستم از آشنایی با شما خوشبختم
سلام یک داستان براتون اوردم از جنس سیاهی و سفیدی امیدوارم لذت ببرید😊
باز هم مثل همیشه مجبورم میکنه لباسی بپوشم که نمیخوام غذایی بخورم که نمیخوام و..... زندگی بکنم که نمیخوام الان برام این ها مهم نیست من عادت کردم ولی چطور در اینده باز هم این عمه پر از ناز و عشوه و غرور را تحمل کنم سخته باور کن سخته
نرگس: نه عزیزم نه اجی خوشگلم تو میتوانی قوی باش اینا هم تموم میشه بهت قول میدم
دینا: باور کردم که الان زنده ام و به حرفای الکی تو گوش میدم و نزدیکه از خنده بمیرم
نرگس: خفه شو روانی چهار ساعت دارم سخنرانی میکنم دو دقیقه دیگه دانشگاه رسیدم نبینمت دیگه خودت میدونی و استاد خداحافظ.
فرست نمیده ادم حرف بزنه انقدر سرعت عمل بالایی داره 🥺
(یک مانتوا خیلی شیک مشکی با مقنعه و یک چکمه بلند مشکی و ساعت مشکی به این رنگ زیادی علاقه دارم)
عمه من رفتم عمه عمه کجایی
عمه نازگل: دخترم صد بار گفتم داد نزن زشته وای خدا مرگت نده چرا مشکی دختر زشته برو در بیار هر کی ندونه فکر میکنه داری میره دفن و کفن
من:عمه بیخیال ما شو امروز من این رنگ زیادی دوست دارم هم شما راحت هستی خداحافظ
(انقدر سریع زدم بیرون تا چیزی بهم نگوید ولا بیچاره میشدم)
بازم مثل همشه نار و سوار شدم (اسم ماشینمه) خیلی جیگره انقدر رنگ مشکیش جذابه و باهاش میشه یک مسابقه قشنگ داد که ادم سر حال میاد باید سریع برم این استاد بد برام قفلی زده یعنی یک دقیقه فقط یک دقیقه دیر کنم بیرونم میکنه و تا الان به خاطر نرگس بود الان اونم منو تهدید کرد یعنی بیچاره شدم و باید دعا و راز و نیاز کنم.
سلام سلام به همه دوستا وای این چرا توی کلاس ما هستش بدبختی پشت بدبختی پسره دیروز روش قهوه ریختم داغ کرده بود همه شیر موزای دستش روم خالی کرد الان اگه دست از پا خطا کنم که بیچاره ام خود جد السادات باید نجاتم بده 😿
نترس دختر این کی باشه که به خانواده شما بخواد چپ نگاه کنه عمه ات خیلی شیک از روی زمین محوش میکنه
گاهی دلم به همین عمه ای که میگفتم نه و خیلی گیر میده خوش میشد که هرجوری هم باشه من نجات میده خیلی دوستش دارم البته گیر دادن هاش رو اصلا
اخ وای دردم گرفت سرم برگردوندم دیدم نرگس داره به سمت پسره اشاره میکنع دست خودم نبود بلند داد زدم چته روانی حالا نگاهش کنم اون که یک نیم نگاهم نمیکنه به توچه
ای وای همه فهمیدن قلبم داشت تو گلوم میتپید که کل کلاس جز پسره و نرگس زدن زیر خنده بله اگه اونا نخندن من بخندم بلند گفتم: حق دارین بخندین و خودم هم همراهیشون کردم 😂😂
استاد وارد شد و نشسته بود که پسره گفت: بنده دانشجوی سال جدید هستم فامیلم هست نادری
نزدیک بود پهن زمین بشم چه فامیل جالبی نادری حالا اسمش چی بود چقدر مغرورم بود و لحنش سرد اخ چقدر حالم بد شد وقتی داشت حرف میزد
استاد: اسمت چیه پسر جوان
پسره: اسمم رامتین هست
نشست و استاد هم درس داد و بعد هم با یک خداحافظ همه را خوشحال کرد
نرگس هم بعد کلی دعوا و بعد کلی چت در گوشی و.... کارهای بزرگانه و مغرورانه عمه روزم تموم شد و به خوابی به دنیایی به دور از همه ی ان درد های اخیرم فرو رفتم
4 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)