شیام کیوتام من اول معرفی میکنم بعد داستان رو شروع میکنم و سعی میکنم پارت ها رو زود به زود بزارم چون امتحاناتم هم نزدیکه یکم سختمه ولی سعی میکنم بزارم
اسم دختر داستانمون ایسول هستش و۲۲سالشه خیلی کنجکاوه و فضوله ،عاشق تیراندازی (توی تیراندازی عالیه) و پدرش هم مافیاست مادرش هم به پدرش کمک میکنه یه برادر هم داره (عکس ایسول)
تهیونگ ۲۶ سالشه و رئیس بزرگترین باند مافیا است اخلاقش خیلی سرد ولی از ته دل گرمه خیلی خشنه و خیلی ش کن جه دادن رو دوست داره ولی واقعا مهربونه بخاطر کارش اینجوری اخلاقی داره از۱۴ سالگی مافیا بوده و الان فقط خودش به خودش دستور میده از خیانت کار خوشش نمیاد و درجا پوخ(دیگه خودتون فهمیدین منظورم چیه)
جونگکوک ۲۴سالشه دست راسته تهیونگه خیلی خشن ولی در اصل مهربونه ولی تو کارش خشن تشریف دارن تمام کارهای تهیونگ دستشه و تابحال خیانت نکرده
نامجون ۲۷سالشه تهیونگ بهش خیلی اعتماد داره خیلی تو کارش جدی و از اینکه معطل بشه خوشش نمیاد و اگه کسی بهش بی احترامی کنه درجا پوخ(نیاز نیست توضیح بدم خودتون فهمیدین دیگه) و هکر گروه است ای کیوش۱۰۰ هستش خیلی باهوشه تا حالا کسی نتونسته حتی اسمش رو بفهمه
جیهوپ ۲۷ سالشه دل مهربونی داره اما تو کارش خیلی خشنه و تهیونگ بیشتر از چشماش بهش اعتماد داره تمام شرکت هاش و انبارهاش دست جیهوپ هستش جیهوپ به هر کسی اعتماد نمیکنه به کسایی هم که اعتماد نداره توجهی نشون نمیده و پوخ
جین ۲۹سالشه خیلی مهربونه ام تو کارش از خشن هم خشن تره تک تیر انداز بانده تیرهاش هیچوقت خطا نرفته تهیونگ بهش بیشتر از خودش اعتماد داره
جیمین ۲۶ سالشه خیلی مهربونه اما تو کارش خیلی خشنه با جیهوپ کار میکنه و تهیونگ بهش خیلی اعتماد داره
شوگا ۲۸ سالشه قاتل بانده تنها کار میکنه ۱۰۰۰نفر رو در عرض یه دقه پوخ (خودتون فهمیدین) تهیونگ بهش خیلی اعتماد داره و همه کارهاش رو مثل ق...ت...ل به شوگا میسپاره
بزن بریم داستان رو بخونیم .......
باز یه صبح خسته کننده ی دیگه یه دوش گرفتم اماده شدم(عکس لباس) و رفتم پایین مامان و بابام روی میز صبحونه خوری بودن و من رفتم نشستم صبحونه خوردم و گفتم امشب میخوام برم بیرون بعد بابام گفت(دخترم امشب مهمون داریم اگه ناراحت نمیشی بمون خونه فردا شب برو بیرون) من(باشه بابا حالا این مهمونمون کی هست چرا میاد کی میاد) بابام(دخترم عین همیشه سوالاتی که میپرسی زیادن ببین رئیس بزرگترین باند مافیایی هست و برای اینکه با هم شریک بشیم میاد ساعت۴ بعد ظهر میاد ببین لباست رو خودم خریدم و به سوزی(سوزی خدمتکار مخصوص ایسول است)گفتم لباست رو بزاره توی اتاقت)من(باشه بابا پس من یکم میرم خرید میشه به راننده بگی ماشین رو اماده کنه)بابام(باشه دخترم ولی قبل از ۴برگردی)من(باشه بابا خدافظ) خدافظی کردم و رفتم مرکز خرید هرچی خواستم خریدم ساعت رو نگاه کردم(وااااای ساعت ۳ پونزده دقه است ) بدو بدو رفتم سمت ماشین و رفتیم خونه خداروشکر زود رسیدیم رفتم تو اتاقم و یه دوش گرفتم
رفتم در جعبه رو باز کردم یه لباس خیلی خوشگل بود(واو بابام همیشه سلیقه ش خوب بوده) لباس رو پوشیدم(همون عکسه) و رفتم پائین مهمونمون هنوز نیومده بود من و بابا مامان رفتیم روی کاناپه نشستیم صدای زنگ در اومد خدمتکارمون رفت در رو باز کرد
ما هم برای ادا احترام پا شدیم و سلام کردیم(خدای من این چقد جذابه تنها اومده حتما زن نداره اه به من چه اخه خیلی کنجکاوم واش کن)توی همین فکرا بودیم که رز( سر دسته خدمتکاراشون) صدامون کرد برای شام وای خدا اون پسره همش منو نگاه میکرد شاممون تمام شد رفتیم سمت کاناپه گوشیم زنگ خورد داداشم بود(نکته داداش ایسول الان خارجه کشوره) (بااجازه تون من میرم توی اتاقم )بابام(باشه دخترم ولی زود بیای)من(باشه بابایی) رفتم توی اتاقم داشتم با داداشم حرف میزدم خدافظی کردم رفتم در رو باز کردم یادم اومد که گوشیم رو تختمه اومدم در رو ببندم اما انگار یکی در رو نگه داشته بود یهو در خلی محکم باز شد و من افتادم روی زمین نمیدونستم کیه سرم رو بالا کردم دیدم اون پسره ست گفتم(این.نجا چکار میکنی ) تفنگش رو در اورد روی سرم گذاشت و گفت(اگه جیغ بزنی من میدونم با تو)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیه
عالی😐🧶
بهداصتانمصربزنفالوییبفالو♥️
پارت بعد رو گذاشتم منتشر هم شده😃
داستانت خیلی خوبه ادامه بده لطفا 💞♥️
آجی میشی هستی هستم ۲۱ ساله
اره چرا که نه پانیذم ۱۴سالمه
عالییییییییییییییییییی بودددددددددددددددددددددد حتما ادامش بده
حتما اجی جون
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی عالیهه 💜😘😍
فکرکنم تهیونگ برای شریک شدن نیومده برای انتقام یاورشکسته کردن پدر ایسول اومده😐😑
به هر حال عالیه ادامه بده😘
ممنون عزیزم میگم تو پارت بعدی که چرا اومده😗
عالیییییییی بود پارت بعد 😍
😘😘
خیلی قشنگ بود حتما ادامه بدا