
سلام ☺️ من آمدم با پارت جدید ♥️
بعد از خوردن غذا مرینت: خب برنامه ی بعدی چیه آقای سر خود؟؟ آدرین: با من بودی؟؟؟ مرینت: نَپَ به عمم بودم خب معلومه که با تو بودم آدرین: خب حالا یکم استراحت کن تا بعد باهم رفتیم داخل اتاق و گرفتیم خوابیدیم من خوابم نمی برد اما مرینت زود تر از من خوابش برد یکم این طرف اون طرف شدم اما خوابم نبرد آرام بلند شدم جوری که مرینت بیدار نشه رفتم داخل اتاق نشیمن بعد رفتم داخل آشپز خانه دیدم چیزی نداریم پس رفتم با ماشین فروشگاه که تقریبا ۲۰کیلومتر اون طرف تر بود ........ خریدم را کردم و بعد هم دوباره سوار ماشین شدم و برگشتم خانه حدود ساعت ۶ عصر بود دیگه وارد خانه شدم و رفتم وسایل را گذاشتم داخل یخچال همانطور که داشتم خوراکی ها را در قفسه می گذاشتم که صدای بلندی به گوشم رسید که می گفت نه نه ولم کنید ...... صدا را دنبال کردم و رسیدم به مرینت مرینت: نه ولم کنید😫😫 آدرین: رفتم نزدیک صداش زدم مرینت ، مرینت بیدار شو داری خواب می بینی چشم هایش را باز کرد و بلند شد نشست نفس نفس می زد یک پارچ آب کنار تخت بود ریختم داخل لیوان و بهش دادم مرینت: نمی خواهم آدرین: بگیر بخور به اجبار هم که بود بهش دادم و خورد مرینت: آب را خوردم و به آدرین گفتم آدرین باید برگردیم عمارت خودمون بر گردیم آدرین: چرا ؟؟؟؟ مرینت: چرا ندارد همین که گفتم آدرین: تا نگی از جام تکون نمی خورم مرینت:اَکه آدرین 😤😤😤 آدرین: نه باید بگی چی شده؟ مرینت: باشه حالا من می روم تو اینجا بمون سویچ را از روی میز برداشتم و رفتم سوار ماشین بشم آدرین: مرینت وایسا مرینت: یا میای یا دیگه منو نمی بینی آدرین: اما... مرینت: اما بی اما ...پس دیگه نمیای نه ..... من رفتم آدرین: تا لحظه آخر چشم ازش بر نداشتم وقتی در ماشین باز شد چشمم نا خداگاه از پشت درخت یکی را دیدم که موهاش خاکستری و چشم های آبی ( داره ویولت را میگه) و دستش هم رو دهنش گذاشته بود در حال فکر کردن بودم که فهمیدم آن ویولت است پس با تمام سرعت دویدم سمت ماشین مرینت هنوز در را نبسته بود دستم را گذاشتم روی در ماشین و گفتم مرینت پیاده شو مرینت: نمیشم آدرین: به خاطر من نه به خاطر آن دو بچهی توی شکمت خواهش می کنم🥺🥺🥺
از زبان مرینت: دوباره چشم هایش را لوس کرد نمی توانستم بهش نه بگم پس گفتم چرا ؟؟؟؟ آدرین: چون ویولت برگشته پس همین جوری بمون اما در را نبند و سویچ را نگذار روی ماشین مرینت: چیزی شده ؟؟؟ آدرین: فکر کنم ویولت یک کاری با ماشین کرده چون وقتی رفتم بیرون داخل آینه ماشین دیدم یکی تعقیبم می کند الان هم که پشت آن درخت را نگاه کنم مرینت: چی دوباره این آدرین: بشین مرینت کار نکن بگذار به پلیس زنگ بزنم مرینت: باشه آدرین: الو سلام ببخشید من یک مورد مشکوک مشاهده کردم پلیس: آدرس بدید آدرین:•••••• پلیس الان میایم و قطع کردم مرینت: چی شد؟؟؟ آدرین : گفتن الان میان که ماشین پلیس را دیدم پس گفتم مرینت کاری نکن من الان میام و رفتم پیش پلیس ها از زبان ویولت : دیدم مرینت ماشین را روشن نکرد و بعد هم دیدم آدرین رفت یک سمت دیگه با دوربین صحرایی دنبالش کردم و دیدم رسید به پلیس ها اَه به خوشکی شانس که یادم افتاد یک تفنگ تو جیبم هست دست کردم تو جیبم و درش آورد ه خانم دوپن چنگ الان حسابت را می رسم دوباره به همان جایی که آدرین و پلیس ها بودند نگاه کرد و دیدم آدرین داره با پلیس ها حرف می زند پس آرام از پشت درخت ها بدون اینکه کسی ببینتم آرام رفتم سمت ماشین از زبان مرینت: پا هام درد گرفته بود پس آرام از روی صندلی بلند شدم و از ماشین پیاده شدم و منتظر آدرین بودم دستم را گذاشتم روی شکمم و گفتم نگران نباشید کوچولو های مامان الان بابا میاد از زبان ویولت: نزدیک مرینت بودم که شنیدم گفت نگران نباشید کوچولو های مامان پس گفتم عالی شد از پشت ماشین آمدم بیرون و تفنگم را گذاشتم روی سر مرینت و گفتم به به خانم دوپن اُه نه ببخشید خانم آگراست مرینت : آدرینننننن 😭😭😭😭 ویولت: همین جور که تفنگم رو سرش بود آمدم جلوی صورتش و گفتم وای اینجا رو ببین تو ح.ا.م.ل.ه ای آخی☺️تفنگم را از رو سرش برداشتم و با دستی که تفنگ دستم بود دستم را روی شکمش گذاشتم مرینت: آااادرررررینننن😭😭😭😭 از زبان ویولت: تفنگم را برداشتم و گذاشتم زیر گلوش و گفتم جیکت در بیاد خودت با بچه هات رفتین هوا😈😈 آدرین: صدای مرینت را شنیدم و با پلیس ها رفتیم
سمت ماشین دیدم که ویولت تفنگ را گذاشته زیر گردن مرینت پس گفتم چه غ.ل.ط.ی می کنی پس فِطرَت ؟؟ ویولت: اُه اُه آقای آگراست چه عجب چشممون به جمال شما روشن شد پلیس: تفنگت را بنداز خانم ویولت: ندازم چی؟؟ پلیس: شلیک می کنیم ویولت: شما نمی توانید شلیک کنید😈 که دیدم پلیس داره به کسی علامت میده برگشتم و دیدم یک پلیسه پس دستم رو دور گردن مرینت گرفتم و تفنگم را گذاشتم روی شکمش از زبان مرینت: تقلا می کردم که ولم کنه اما موفق نشدم دیگه از زنده بودن خودم و بچه های داخل ش.ک.م.م نا امید شده بودم پس چشم هام را بستم و منتظر بودم که مرگ مرا در آغوش بکشد ویولت: بیای جلو زدمش پلیسه که پیش آدرین بود تفنگش را در آورد و شلیک کرد به پای ویولت ویولت: اخ😖 و همون لحظه تفنگم را آماده کردم و گذاشتم روی شکم مرینت که دوباره یک گلوله دیگه توی اون یکی پام خورد و بلند داد زدم آیییی و بعد هم به مرینت تیر زدم و خودم افتادم از زبان مرینت: دوبار صدای تیر شنیدم اما چشم هامو باز نکردم که ویولت داد زد آیییییی چشم هام را باز کردم و همون لحظه ویولت تیر به شکمم زد ویولت: ههههههههه مرینت: نگاهی به آدرین و پلیس ها انداختم و بعد همه چیز در دیدم سیاه شد و افتادم زمین آدرین: نه مرینت با تمام سرعتم دویدم و رفتم بالا سر مرینت
صداش کردم مرینت 😭😭 اما جوابم را نداد دستم را گذاشتم روی شکمش که جلوی خون ریزی بیشتر را بگیرم زنگ زدم آمبولانس از آن طرف هم پلیس ها داشتند دنبال ویولت می کردند با خودم گفتم مگه این مارمولک چند تا جون داره و بلاخره گرفتنش از آن طرف هم آمبولانس آمد کمک کردم و مرینت را گذاشتم روی تخت پلیس : آقای آگراست ما باید ماشین اون را ببریم پارکینگ آدرین با چشم های گریان: باشه مشکلی نیست و سوار آمبولانس شدم و رفتیم بیمارستان در آمبولانس را باز کردند و مرینت را بردند با تخت پایین بردند و وارد بیمارستان شدند من هم پا به پای تخت می رفتم نزدیک پذیرش تخت را نگه داشتند دکتر : اتاق عمل را آماده کنید باید سریع تر عمل بشن و تخت را بردن پرستار: آقا ببخشید این فرم را پر کنید آدرین: باشه ....و بعد هم تحویل دادم . بعد هم رفتم رو به روی آسانسور وایساده بودند در آسانسور باز شد پرستار و من و مرینت که بیهوش بود وارد شدیم و رفتیم طبقه بالا آنجا آسانسور وایساد در را باز کردیم و دوباره رفتیم جلو سمت چپ مرینت را بردند داخل اتاق عمل من هم خواستم وارد بشم که گفتن نمیشه .
در حال فکر کردن بودم که گوشیم زنگ می خورد جواب نمی دادم ..... که گوشی مرینت زنگ خورد برش داشتم و دیدم مامان امیلیه با صدای بغض آلود جواب دادم الو مامان امیلی: سلام پسرم چرا صدات گرفته؟؟؟ آدرین: مرینت 😭😭😭😭 امیلی : مرینت چی؟؟؟؟ پسرم چی شده؟؟؟؟ از زبان آدرین: دیگه نتوانستم تحمل کنم و زدم زیر گریه مامان مرینت ،بچم😭😭😭😭 امیلی: واضح بگو ببینم چی شده بچم چیه؟؟؟؟ آدرین: مامان😭😭 مرینت😭😭😭 ح.ا.م.ل.ه بود😭😭😭 و الان😭😭😭😭😭😭😭😭 گلوله خورده من احمقم نمی دانم چی کار کنم 😭😭😭 امیلی : آدرین نگران نباش الان به بابات می گم هواپیما را آماده کند پنج ساعت دیگه پیشتم فقط آرام باش آدرین: سعی می کنم و بعد قطع کردم رفتم wc دست هایم را شستم و بعد آب به صورتم زدم و رفتم دوباره جلوی در اتاق عمل ( ۲ ساعت بعد) دکتر آمد بیرون آدرین: چی شد دکتر؟؟ دکتر: تسلیت می گم آدرین: چیی دکتر: اشتباه متوجه منظورم شدید همسرتون سالم هستند اما متاسفانه بچه ها....... آدرین: ممنونم دکتر و دکتر رفت
بعد از ده دقیقه مرینت را آوردن از اتاق عمل بیرون من هم همراهشان رفتم و رسیدم به ACU و پشت شیشه مرینت را نگاه می کردم که پرستار ها گذاشتنش روی تخت و بعد هم اومدن بیرون پرسیدم میشه برم پیشش؟؟؟؟پرستار : بله فقط مراقب باشید آدرین: ممنونم و وارد ACUشدم یک صندلی برداشتم و رفتم کنار مرینت نشستم و بی صدا اشک ریختم😭😭😭 مرینت من را ببخش و دستش را گرفتم و گفتم توروخدا به خاطر من بهوش بیا😭😭 و داشت را محکم گرفتم و گریه کردم اینا همش تقصیر خودمه اگه از اول به کسی که داشت تعقیبم می کرد اهمیت می دادم الان این بلا سر تو نمی آمد مرینت بدون تو زندگی هیچ معنایی ندارد توروخدا بهوش بیا😭😭😭😭😭از زبان مرینت در خواب: در دو راه ایستاده بودم نمی دانستم چی کار کنم فقط دورو برم را نگاه می کردم که یهو یکی دستم را گرفت برگشتم و دیدم مادرمه پس بغلش کردم سابین: دخترم تو هنوز خیلی جوونی باید برگردی پیش آدرین و زندگی کنی مرینت: اما سابین : به حرفم گوش کن مرینت: باشه مادر و بعد یه دود سفید پدیدار شد و بعد دیدم مادرم دیگه نیست صداش زدم مامان مامان کجا رفتی 😭😭😭 با چشم های گریون این طرف و آن طرف را نگاه می کردم که یهو................
ناظر جان لطفاً منتشرش کن ممنونم❤️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی لطفاااا پارت بعد رو بذار❤
چرا پارت بعد نمیاد
سلام 😍
این هفته امتحانام شروع شده و دیگه کم وقت می کنم بیام توی تستچی فردا هم امتحان ریاضی دارم انشالله اگه بتونم چهار شنبه براتون پارت جدید را می گزارم 😘
منم فردا ریاضی دارم
عالیه پس بزار
سلام من خیلی وقته منتظر پارت بعدی هستم ولی هنوز نیومده
عالی بود💓💓💓💓🧸🧸
عالی 👏👏👏👏
عالی بود آجی ❤
👏👏👏👏👏
نمی دانم چی بگم
ولی عالیییی بود😘❤️
عالی بود 😍😍
عالی ♥️😊