10 اسلاید صحیح/غلط توسط: 💖K.M💖 انتشار: 4 سال پیش 301 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام و درود بر دوستان گام❤ امیدوارم حالتون خوب باشه. برگشتم با پارت سوم😊😊😊 خب بریم سراغ داستان
از زبان مرینت:) دیشب فوق العاده ترین شب زندگیم بود با اینکه دوست داشتم آدرین بجای کت نوار باشه ولی کت نوار بهتره... اون ازهمه لحاظ عالیه.. با این همه رد دادنام هنوز عاشقمه.. من میتونم مطمئنم بشم که کت هیچگاه منو ترک نمیکنه.. من کم کم باید هویتشو بفهم ولی الان نه چون ما هنوز هاک ماث رو شکست ندادیم و من نمیخوام که کت چیزیش بشه. نمیدونم ولی انگاری عاشق کت شدمــ..........🥰🤩😍
خیلی خوبه وقتی بدونی کسی هست که همیشه بفکرته.. کسی هست که داره لحظه شماری میکنه تا ببینتت.. باید بزودی نقشه شکست هاک ماث رو بکشم چون اون واقعا داره منو زجر میده.. ولی بازم وجود هاک ماث هم یک فایده ای داره.. اگه هاک ماث نبود من نمیتونستم با کت آشنا بشم.. این همه اتفاقات هم نمیوفتاد. خب بگذریم الان من باید به دبیرستانم فکر کنم... چند ماه دیگه باید رشته ی مورد نظرمو انتخاب کنم.. خیلی سخته بین کلی رشته باید یکی انتخاب کنی (درکت میکنم من سال دیگه انتخاب رشته دارم ولی از الان بفکرشم. خیلی سخته😣😖) خب من باید اول هدفمو مشخص کنم تا انتخابــ......) که یهو تیکی داد میزنه:مریییییییییییییییییینننننننننتتتتتتتتتت.) هول شدم و از تخت افتادم. به تیکی گفتم:تیکی چته؟؟ ترسونیدم. چرا داد میزنی؟؟؟) تیکی گفت: تو الان باید مدرسه باشیا.چون الان ساعت ۸:۰۵ دقیقه اس) گفتم:چی؟؟؟؟؟ چقدر وقت زود میگذره....) بزودی آماده شدم و رفتم پایین. مامانم گفت:مرینت عزیزم! تو اینجا چکار میکنی؟؟!!! مگه امروز مدرسه نداری؟؟؟؟!!!!)
به مامانم گفتم: مامان من خواب موندم. آلارم گوشیمو هم نشنیدم... اوه من باید برم ببخشید خیلی دیرم شد..) مامانم گفت: عزیزم صبر کن چیزی بخور ضعف نکنی...) به حرف مامانم توجه نکردم کلا خودمو به اون راه زدم😂داشتم می دویدم که به لوکا برخورد کردم.... افتادم زمین. لوکا گفت: مرینت خوبی؟؟!) بهش گفتم:خوبم ممنون ببخشید باید برم... خدانگهدار)وشروع کردم به دویدن... بلاخره بعد از هزاران بدبختی رسیدم به مدرسه.. وارد کلاس شدم خداروشکر خانم بوستیه هنوز نیومد بود چه شانس خوبی دارم. رفتم و سر جام نشستم. آدرین رو دیدم که مشغول نوشتن یه چیزی بود کنجکاو شدم ولی جلوی کنجکاویمو گرفتم و پیش آلیا نشستم. بعد از حدود ۲ دقیقه خانم بوستیه اومد و درسو شروع کرد
[ برا اینکه حوصلتون سر نره، میریم زنگ آخر] بعد از تمام شدن مدرسه وسایلمو جمع کردم و راهیه خونه شدم. داشتم راه میرفتم که آلیا اومد و گفت: خوبی؟) گفتم: اره خوبم ممنون آجی تو خوبی؟) اون گفت: اگه خوب باشی منم خوبم عزیزم) یه لحظه مکث کرد و گفت: مرینت! چیزی شده ؟)من گفتم :نه چیزی نشده. چرا؟؟!) گفت:آخه دیروز دیدمت با گریه رفتی خونه و من صدات میکردم ولی تو اصلا جواب نمیدادی. خیلی بهت زنگ زدم اصلا گوشیتو هم بر نمیداشتی. چت شده بود مرینت؟) به آلیا گفتم: الان بهترم ببخشید که نگرانت کردم. اره یه چیزه بدیو دیدم که واقعا حالمو بد کرد برای همین.) اون گفت:اها اوک آجی . من میخوام با نینو برم خونه کاری نداری؟) گفتم: نه عزیزم) از همدیگه خدا حافظی کردیمو من رفتم خونه. به خونه که رسیدم اصلا حال هیچ چیزو نداشتم. لباسامو عوض کردم و رفتم رو تختم دراز کشیدم و با گوشی ور رفتم. وبلاگ آلیا رو چک کردم چیزی که میدیدم باورم نمیشد.......
عکس من و کت نوار موقعی که پیش دبیرستانم بودیم، و من حالم بد شده بود و کت بغلم کرد و دلداریم میداد رو پخش کرده... وای آلیا ما رو از کجا دیده.. همونطور که داشتم فکر میکردم، هشدار آکوما به صدا در اومد. تبدیل شدم و رفتم تا با کسی که آکوماتیز شده بجنگم..
از زبان آدرین؛) اصلا نمیتونستم متن عاشقانه ی خوبی برای لیدی باگ بنویسم. خب چرا نمیتونم. اه کلی ورقه خراب کردم. اعصابم خاکشیر شد[خورد شد]دست از نوشتن بر داشتم و رفتم یه نگاهی به اینترنت بکنم که دیدم آلیا یک عکس از من و لیدی گذاشته. این کجا بود که ما ندیدیمش. به عکس خیره شده بودم که هشدار آکوما به صدا در اومد
تبدیل شدم و رفتم به بانوی زیبام کمک کنم.......
همزمان با لیدی رسیدم به لیدی سلام کردم اونم در جواب گفت: سلام عزیزم آماده ای؟) من گفتم: بزن بریم این فرد آکوماتیز رو نجات بدیم.) اونم گفت: بریم) بلاخره با هزاران بدبختی تونستیم فرد آکوماتیزی رو نجات بدیم. لیدی انگار خیلی خسته بود. بهش گفتم: بانوی من خوبی؟) گفت: بله خوبم فقط یکمی خستم.) بغلش کردم اونم منو بغل کرد. پیشونیشو بوسیدم. که یهو........
از زبان مرینت:) خیلی خسته بودم سرم گیج میرفت. کت متوجه ضعفم شد و گفت: خوبی؟) بهش گفتم: بله خوبم فقط یکمی خستمه) اونم بغلم کرد منم بغلش کردم. از بغلش در اومدم پیشونیمو بوسید. بهش یک لبخندی زدم که یهو چشام سیاهی رفت و چیزی ندیدم..........
از زبان آدرین؛) لیدی باگ یهو تو بغلم غش کرد. صداش کردم: بانوی من....... بوگابو، لیدی باگ...... لیدی.......) خیلی نگرانش شدم. بردمش بیمارستان.[ بدلیل اینکه لیدی باگ از لاکی چارم استفاده نکرد هنوز کلی وقت داره تا تبدیل شدنش] لیدی باگ رو بردن تو یک اتاقی. میخواستم وارد بشم که گفتن: ببخشید نمیتونید وارد بشید کت نوار.) رفتم بیرون منتظر دکتر بودم. دکتر بعد از یه ربع از اتاق لیدی باگ بیرون اومد. به دکتر گفتم: آقای دکتر چیزی شده.....چرا لیدی باگ یهو غش کرد؟؟؟؟؟!!!!!!) اون گفت: کت نوار نگران نباشید چیزی برای لیدی باگ اتفاق نیفتاده فقط یکمی فشار خون و قندش اومد پایین. اونم بخاطر اینکه از صبح معده اش خالیه.) به دکتر گفتم: میشه لیدی باگ رو ببینم؟) اون گفت: بله) از دکتر تشکر کردم و وارد اتاق لیدی باگ شدم................
دیدم به لیدی باگ یه سرم وصل کرده بودن. صورت لیدی باگ زرد شده بود. رفتم پیشش نشستم . موهاشو با دستم نوازش کردم. عین فرشته ها خواب بود.. دستشو گرفتم و بوسیدم. لیدی باگ چشماشو باز کرد. اون گفت: من کجام؟ تو اینجا چکار میکنی؟؟) بهش گفتم: تو توی بیمارستانی.) اون گفت:چرا منو آوردی بیمارستان؟؟؟؟) بهش گفتم: تو توی بغلم غش کردی.. میخواستی نیارمت بیمارستان.. لیدی باگ من تورو دوست دارم.. موقعی که غش کردی خیلی ترسیده بودم چیزیت شده باشه. در ضمن چرا از صبح چیزی نخوردی؟) اون ساکت شد. بهش گفتم: عیبی نداره ولی باید تنبیه بشی😂) اون گفت: چه تنبیهی؟؟؟) بهش گفتم: امممممممم..... باید منو ببوسی😝) لیدی باگ خندید و به چشماش خیره شده بودم که منو بوسید... واقعا بهترین بوسه ی جهان بود... بعد لبامونو از هم جدا کردیم و اون پرید بغلم..منم بغلش کردم پیشونیشو بوسیدم و بهش گفتم: دوست دارم) اونم گفت: منم دوست دارم کیتی) که یهووو.............
در باز شد. دکتر وارد شد و گفت:لیدی باگ میتونی مرخص بشی ولی باید صبــــ....... ) از هم جدا شدیم. لیدی باگ سرخ شده بود.دکتر گفت: ببخشید که مزاحم شدم فقط میخواستم بگم که شما مرخصید ولی باید منتظر بمونید تا سرمتون تموم بشه و بعد میتونید برید.) و درو باز کرد و رفت. به لیدی باگ نگاه کردم . واقعا خیلی خجالت کشیده بود. بهش گفتم: عزیزم. اشکال نداره بزار همه بفهمن که من و تو عاشق همیم. مگه عشق جرمه؟! من میخوام همه بفهمن که من عاشق توام و با غیر از تو ازدواج نمیکنم) کم کم حس کردم لیدی باگ آروم شد. بهش گفتم: سرمت یکمی دیگه تموم میشه و میری خونه و من ازت جدا میشم. نمیخوای منو ببوسی؟؟؟!😆😁) اون خنده ریزی کرد و گفت: چرا نه😁😁😁) و منو بوسید. سرم لیدی باگ تموم شد از بیمارستان مرخص شد و میخواستم ببرمش خونه که یادم اومد من آدرس خونشو نمیدونم. به لیدی باگ گفتم: بانوی من. خونت کجان تا برسونمت) اون گفت: ممنون کیتی خودم میرم) بهش گفتم: آخه تو تــ......) که حرفمو قطع کرد و گفت: من خوبم. تو برو خونه. بای) اصلا نزاشت حرف بزنم و رفت. منم رفتم خونه. به خونه که رسیدمـ.........
خب اینم از قسمت سوم
امیدوارم لذت برده باشید😊😊😊😊😊
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
علییییییییییییییییییییییییییییییییی بود عشقم 😍
عالی بود
ولی ای نبیشتر لیدی نواره تا مریکت ها!فکر کردم قراره توش مریکت بزاری
سلام بچه ها
پارت ۴و ۵ منتشر شدن و پارت ۶ بررسیه.....
روی پروفایلم کلیک کنیدتا بتونید بخونیدشون......
سلام به دوستای مهربونم😊😊
پارت بعد منتشر شد🥳🥳🥳 برید بخونید و لذت ببرید..
بچه ها یه خبر نسبتا بد دارم
خب در واقع پارت سوم و اول و دوم عدم تایید شدن......
حالا بهتون چطور دکترا تونستن به لیدی سرم وصل کنن
دکترا هویت مرینت رو میفهمن ولی کت نمیفهمه و مانع ورودش به اتاق لیدی باگ میشن.....مرینت بیدار میشه و میبینه به حالت اوله... سرمو میبینه که تموم شده.. میکنه و دستشو پانسمان میکنه و تبدیل میشه و آخر هم کت نوار به دکترا میگه که لطفا فراموش کنید که هویت لیدی رو فهمید و کلی پول پیده بهشون تا فراموش کنن.....
و بقیه شو که شما میدونید....
امیدوارم تستچی بزودی قسمت چهار رو تایید کنه...
عالی بود بعدی رو زود بذار
ممنون سپیده جونم😊😊🥰
بعدی بررسیه☺
ایس پکمممم😭😭😭😭😭
چرا بعدی نمیادددددددددد من میخواممممم😭😭😭😭
تا ۱ روز دیگه یعنی فردا شب راس ساعت ۱۲ اگه منتشر نشه 😭😭😭😭
وقتی رفتیم استدیو زگ را ببریم هوا یک موشک میخرم از مغازه تو را میبیندم بهش با موشک میزنم تو استودیو زک😥😥😥😥
پس بزرااااااار دیگه به خدا عتشقشممممم
ای بابا چرا هر چی نظر میدیم غیب میشن
خب برای بار سوم
وانیلم... پارت ۴ و ۵ بررسیه پارت ۴ الان بیشتر از یک هفته اس که بررسیه.....
امیدوارم بزودی تستچی جان تاییدشون کنه.....
های گایز
من قسمت پنج رو همین الان وارد سایت کردم(الان ساعت ۳:۵۵ دقیقه است دستم پلکید چشام ضعیف تر شد...😂😂😂) فعلا باید منتظر بمونیم ببینیم کی منتشر میشه.....
ممنون از شکیبایی تون
😊😊😊😊☺☺
واقعا عالیییییی بود آجی
خیلی قشنگ بود
واقعا عالییی بود عزیزم
ممنون آجی جونم😍😍😍😍🥰🥰🥰
عالـــــــــــــــــــــی♥♥♥♥♥♥♥♥ اصلا حرف نداشت معرکه بود خیلی عالی بود لحظات عاشقانش قند تو دلم آب میشد😍😁بعدی رو سزبع تر بزار لوطفا🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻 تا سکته مغزی و قلبی با هم نزدم
تازه دختر خالم خیلی مشتاق بود گفته بود که هر وقت رمانت منتشر شد بهش خبر بدم تازه سلام هر رسونذ❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️
ممنون عزیزم😊😊😊🥰🥰🥰
پانیف😃😃😃😃 سلامت باشین سلامشونم برسون
زدی تو خال ایس پکم
کوثری جووون😍
من کیانام خو😌❣️
پانیف اصلیه دختر خالمه
میدونم شما کیانای عزیزمون هستید😁😊 ولی ذوق کردم وقتی گفتی پانیف سلامتو میرسونه😁😁😁 آخه من یکی از طرفدارای دیرین پانیفم😊😊😊😊
عه خوش به حالش پس😊
اجی کیانا مستر دارک کی میاد.....