ا.ت:برو خودتو بزن به خواب و بالشت هارو بغل کن که فک کنن دو نفر خوابیده
لیا:دیوونه ای؟
ا.ت:من دیوونه نیستم یه روان*یم 😏
لیا:ا.ت لطفا نزنه به سرت بیا بخوابیم
ا.ت:من باید پلیسارو بیارم اینجا
پریدن از پنجره*
لیا:ا.تتتتتتت(با داد)
ا.ت:فقط همون کاری که میگم بکن(با داد)
لیا:سریع رفتم تو تخت بالشت هارو بغل کردم و با استرس وانمود به خواب کردم
ا.ت:چنتا از نگهبان ها اومدن سمتم پریدم ازشون رد شدم
از درخت بالا رفتم شاخش داشت میشکست سریع پریدم توی پنجره طبقه ۴
(از زبان تهیونگ) دیدم یکی پرید توی پنجره طبقه ۴
و شاخه شکست
سریع رفتم بالا ا.ت بود
تهیونگ:چیکار میکنیییی(با داد)
ا.ت:گرفتیم دارم فرار میکنم
تهیونگ:نمیتونی
ا.ت:میتونم دویدم سمت پنجره پریدم توی جنگل
تهیونگم پشت سرم بود
نظرات بازدیدکنندگان (0)