سلام من مبینا هستم ۱۳ سالمه و عاشق داستان نویسی هستم این دومین تست منه تست قبیلم خودمم زیاد خوشم نیومد اما این داستانم خیلی به نظرم باحاله امید وارم خوشتون بیاد😗😗😘 تستچی عزیز لطفا این تستم رو قبول کن و تست قبلیم رو پا کن ممنونم😗😘
سلام من مرینتم من توی یه خانواده پولدار خوشبخت زندگی می کنن اما من خوشبخت نیستم توی خانواده همه به من زور میگن انگار من خدمتکار خونه ام 😥😥اصلا من به این خانواده هیچ شباهتی ندارم تنها کسی که با من مهربونه پدربزرگمه اون خیلی با من مهربونه اون به من مخفیانه مهارت های رزمی یاد داد که الان استاد استادم😎😎خب بریم سراغ داستان👈👈👈
پدر من دیگه خسته شدم مگه من خدمتکار خونم که انقد به من دستور می دید پدر:ساکت باش اینجا فقط حرف حرف منه اگه می خوای از اینجا بری برو گفتم باشه من میرم و مطمئن باش وقتی رفتم دیگه بر نمی گردم و به بالاترین مقام می رسم اینو مطمئن باشید پدر:ههه تو،تو اونقد خنگی که حتی نمی تونی یه کار رو درست انجام بدی اونوقت فک می کنی می تونی مقامت رو از من بالاتر ببری😎😌😌😌گفتم: ببینیم و تعریف کنیم و بعد لباس هام رو برداشتم رفتم بیرون(نکته:!!!شما حتما فیلم کره ای دید این داستان توی اون دوران هست) بعد از خونه خارج شدم داشتم راه می رفتم که نگهبان های قصر اومدن و چند تا برگه روی دیوار ها چسبوندن رفتم جلو تا بتونم بخونم نوشته بود 🖌🖌✏✏📝📝
تازگی ها کسی هست که می خواد شاهزاده آدرین رو بکشه ما یک محافظ شخصی قدرت مند میخوایم که بتونه در برابر دشمنان مبارزه کنه از طرف پادشاه شما评 با خودم گفتم:[اگه بتونم برنده بشم می شم محافظ شخصی شاهزاده پس بهتره ب م امتحان کنم🤔🤔🤔🤔] بعد به سمت قصر حرکت کردم و رفتم قصر خیلی بزرگ و قشنگ بود تو دلم گفتم:[خوش به حال شاهزاده🤤🤤👌👌😥😥 ]
رفتم توی نوبت وایستادم تا نوبت من شد رفتم بالا همه بالا مقام ها بودن مثلا پادشاه ملکه وزیر ها و........وای خود شاهزاده نبود یه دفعه صدای همشون بلند شد که هار هار می خندیدن🤣🤣😂😂 تو دلم گفتم:[این کجاش خنده دار مسخره ها😕😕😥]بعد پادشاه گفت که شروع کنن😍😍😘
در یه چشم بهم زدم لت و پارشون کردم همه دهنشون باز مونده بود😮😮😮همینطوری ادامه دادم که رسیدم به بالا اما باید با خود شاهزاده هم مبارزه می کردم😫😫 وقتی شاهزاده رو دیدم یه لحظه رفتم توی هپروت که با صدای پادشاه که گفت:شروع کنید به خودم اومدم 😦با شاهزاده مبارزه رو شروع کردیم تونستم شکستش بدم اونم بدون اسنکه بهش آسیب بزنم😎😎😋
بعد رفتم پیش پادشاه تعظیم کردم( توی کره این قانونه)پاداشه گفت:آفرین دختر جوان اسمت چیه گفتم مرینت چانگ(بچه ها متاسفم نباید از اسم های فرانسوی استفاده می کردم اما اسم های جالبی پیدا نکردم معذرت می خوام😥😟😟) گفت:خیله خوب از الان به بعد تو توی قصر زندگی می کنه و همجا با شاهزاده می ری گفتم: بله قربان 😑از زبون....
شاهزاده آدرین:رفتم بالا باید با یه دختر مبارزه می کردم وقتی دیدمش قبلم تند تند می زد نمی دونم چم شده بود که با صدای پدر به خودم اومدم با اون دختر که اسمش رو هم نمی دونم جنگیدم اما اون برنده شد 😥😥 اون دختر یه چیز خواصی داشت همش حواسم بهش بود فک کنم عاشقش شده بود❤ بعد مبارزه پدرم گفت:امش چیه اون دحتر گفت:مرینت چانگ گفتم پس امش مرینته موهای اون دختر شبیه منو پدرم بود🤔🤔هم مدلش هم رنگش با خودم گفتم :[بیخیال چیکار به موهاش داری خود دختر رو بچسب که انقد قشنگه❤]
خب بچه هی دونم کم بود اما می خوام بدونم تا اینجا چطور بود اگه خوشتون اومد نظر بدید. تا بعدی رو بزارم❤❤
دوستون دارم😘😘😘
برو دیگه خسته نشدی داری تا تهش میای😠😠
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانت خیلی قشنگه اما من زیاد داستان های کره ای رو نمی پسندم البته مشکل از خودمه میدونم اما فقط نظرم رو گفتم.
مرسی
سلام کی پارت بعد رو میزاری؟؟؟؟؟؟
پارت ۳ رو امروز گذاشتم در حال برسیه
عالی بود
فقط یه داستان بود به نام جانگ کوک اند می که به انگلیسی نوشته سده لود اون داستان کپی هست
داستان اصلی تا پارت 3 امده
حتما عزیزم😘😍💜
قشنگ بود 👍❤️
پارت بعدی رو بزار
حتما عشقم😘
خوب بود لطفا بعدی رو زودتر بزار راستی فرا با جونگ کوک 4 منتشر شد
باشه حتما
او واقعا حتما میرم می بینمش چون خیلی دوست داشتم ادامه اش رو بخونم