10 اسلاید چند گزینه ای توسط: Katherine انتشار: 3 سال پیش 180 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اینم پارت سوم اگه بازم استقبال بشه قسمتای بعدو سریع تر میزارم😊داستان قراره خیلی جالب بشه جوری که فکرشم نمیکنید😉 خودم خیلییی ذوق دارم😁
خلاصه ای از پارت بعد:
کت:مرینت چرا گریه میکنی😟،،،،،، آلیا :ادرین سه روزه گم شده،،،،، مرینت: دیگه هرگز حرف اون پسره.... جلو من نزن الیا😒،،،،،،، مرینت :کت حالت خوبه؟؟؟😟،،،،،،، کت:م....من...باید برم.... ب...بانوم... تنها اون بیرون....،،،،،،کت:نننننمیدوم ششاااید🤤عاشقتم پرنسسم...
سلام سلام علیک سلام چطورین!؟😁
کسایی که نمیشناسن بندههههه راویه جذابو خفنو گلو خوشگلو با نمکو بسه دیگه😐 بعل بنده راویه داستان هسدم😇 بریم برا قسمت بعد معشوق زیبایم😄
،،،، مرینت: چه خوشگل شدی پیشی☺️،،،،،، کت چند تا ژست شبیه همونایی که وقتی به عنوان آدرین میرف جلسه مدش میگرفت گرف مرینت یاد آدرین افتادو به کت خیره شده بود بغض تو گلوش گیر کرده بود🥺،،،،،، کت:مرینت نظرت چیه؟ 😎،،،،،، مرینت: ها!؟ چی؟؟ آها عا...عالیهههه😅مرینت کتاب رمانشو که نصفه خونده بود بر میداره میره روتختش و شروع میکنه خوندن کت میاد روتخت کت نشست رو پای مرینت کتابو آورد پایین صورتشو نزدیک صورت مرینت کردو گف: چی میخونی پرنسس؟😁،،،،، هیچی یه رمان خیلی قشنگه نصفشو خوندم نصفش مونده😊 بعد مری دوباره کتابو آورد جلو صورتش،،،،،، کت دوباره شیطنتنش گل کرد دستشو گذاشت رو قلبش،،،،، ایییی اااایییییی قلبمممم مرینت کممممککککک😖😖،،،،، مرینت هل کرد بیچاره😂،،،،، چیشد کت چیشد خوبییی؟؟؟؟؟؟😰😰 کت کتابو از دست مرینت کشیدو شروع کرد به خندیدن😐😂،،،،،،،، با نمکککک😑مری:پسش بده کتتتتت😕،،،،،،کت نوار: نوموخواممم😂🥺،،،،، مرینت: تازه به جاهای حساسش رسیده بودمممممم😑😑😑😑😑😑،،،،، کت:عههههه؟؟ ینی این کتاب انقد از من برات جذاب تره؟ 😑😑😑،،،،،
مرینت:اییییی گربه ی شیطونننن😂 کت کل مرینتو قلقلک دادو از خنده های مرینت میخندید🥺یهو بابای مرینت درو باز کرد😑 بر خر مگس معرکه لعنت😑 داش خوش میذگشت😑 مرینت سریع پتو رو کشید رو کت خودشم پرید روش و الکی خروپف کرد😂 باباشم که فک کرد خوابه رفت😂،،،،مرینت:اخیشششش نزدیک بودااا😌 کت:مرینت عزیزم فقط یه چیزی من اینجا گربه کوبیده شدم با این پرشت میشه بلند شی؟*🤣* مری:وای ببخشید😅 کت:اخخخ ایییی ممنون عیب نداره😂 ولی خداییش اگه بابات منو تو رو اینجوری و رو تخت میدید چه فکری میکرد؟ 😐📿*دیگه باید تحمل کنید نویسنده یکم زیادی منحرفه😂❤️* اولا که فکر بدی میکرد😑 دوما با اون اتفاق اون موقع زندم نمیزاشت گربه سبزیم میکرد😐 مرینت:😂😂😂شانس اوردی به له شدندش ارزید 😂کت: آره واقعا😂 مرینت:میخوای برات رمانو بخونم پیش؟ کت:میووووو ارهههه😍،،،،، مرینت شروع کرد به خوندن رمان کم کم وسط رمان خوابش برد کت کتابو گذاشت کنار آروم موهای مرینتو نوازش میکرد🥺پیشونیش ب*و*س*ی*د بعد بغلش کردو باهم خوابیدن 🥺 چن روز میگذره و کت نوار پیش مرینت میمونه و تقریبا میشه گف واقعا عاشق هم شده بودنو خیلی بهشون خوش میگذشت 🥺🥺
ولی خب کت نوار هنوز نتونسته بود لیدی باگو فراموش کنه اما قلبش کمتر از قلب درد میگرفت 🥺 یه روز مرینت گف: اممممم کت نوار من الان میام، کت:باشه پرنسسم،،،،، بعد مرینت از اتاق رفت بیرون مرینت:تیکی من باید کاری کنم که کت کلا لیدی باگو فراموش کنه تیکی:چجوری؟،،،،،،،،، مرینت نقششو برا تیکی تعریف میکنه،،،،، تیکی:نههههه مرینت واقعا میخوای اینکارو بکنی؟؟؟؟؟؟،،،،، مرینت سرشو به نشونه تایید تکون داد،،،،، تیکی :مرینتتتت ممکنه اینجوری بدتر شهههه مرینت:نگران نباش تیکی من حواسم هس،،،،،، تیکی:روای زبون باز کن تو یه چیزی بهش بگوووو،،،،،، چی بگم خب😕،،،،،،، تیکی :بعد اون وقت کت نوا چجوری میتونه لیدی باگو ببینه؟؟ مرینت :فکر اونجاشم کردم فقط باید منتظر فرصت مناسبش باشم حالا قایم شو،،،، بنظرتون نقشش چیه؟ :/
ساعت سه شب همون روز کت نوار خوابش نمی برد به مرینت نگاه کرد دید مرینت خوابه 🥺 با خودش گفت:هعی ببین لیدی با پیشیت چیکار کردی😢،،،،،، دوباره قلبش درد میگیره🥺،،،،،، نه نه نهههه اخه الان چه وقتشهههه😖 بلند میشه میره تو بالکن یه هوایی بخوره🥺هوف خیلی وقته چرخی تو شهر نزدم😕،،،،،، مرینت میبینه کت نوار از بالکن رفت،،،،،، مری: تیکی الان وقتشه، تیکی:ولی مرینت فک نمیکنم کار درستی باشه ها🥺 مرینت:اهههه تیکی با این شک کردنات داری منم به شک کردن میندازی😑 اسپانس آن
کت نوار روی يکی از پشت بوما نشسته بود : یه پیشی کوچولو رو پشت بوم کاملا تنهاست بدون بانوش🥺 اهههه من دیگه باید اونو فراموش کنم چون به فکر اون بودن هیچ فایده ای نداره 😔 من الان مرینتو دارم که همیشه بفکرمه🙂 لیدی باگ پست یه دیوار وایستاده بودو هنوز نگران بود با این کارش اتفاق بدی برا پیشیش بیوفته🥺
لیدی باگ: اگه طوری باهاش رفتار کنم که دیگه نخواد به فکرم باشه خیل خوبه ولی اگه با این رفتارم قلبش درد بگیره چی؟ اهههه باید عجله کنم این تنها راهه که دیگه عاشقم نباشه و بخواد کلا لیدی باگو فراموش کنه،،،،،، لیدی باگ؟ 😐،،،،، راویییی تو اینجا چیکار میکنی ساعت 3 شببببب،،،،، من تو دسشوییم همراتونمممممم😁شوخی کردم😐 یه سوال 😐،،،،،، بپرس سریع😑،،،، تو از عشق چی میدونی؟،،،،، ببین دیگه کی میخواد از عشق برا ما حرف بزنه😐،،،،،، بله من همه چی از عشق میدونم😑ولی بنظرم این کارو نکن 🙁،،،،،، توعم که داری مثه تیکی رفتار میکن😑مگه قرار نبود حرف نزنی شما؟ 😑،،،،، باشه هرجور راحتی😑برو ببینم چیکار میکنی😑 کت نوار بيچاره بی خبر از همه چی رو پشت بوم نشسته بود 🥺،،،، لیدی باگ رفت و پشت سر کت نوار پشت بهش ایستاد چون نمیخواست ببینتش🥺 لیدی:چه خبره کت نوار!؟ کت برا یک لحظه خشکش زد و چن پشتشو ندیده بود گف: مرینت؟ تو اینجایی!؟ لیدی:بشین سرجات برم نگرد،،،، کت:چی!؟،،، لیدی: گفتم بشین همونجا و برم نگردم مرینت دیگه کیه چی میگی!؟ کت: ل... لیدی... باگ!!!!!؟،،،،، لیدی: هع مثه اینکه کلا فراموشم کردی درسته!؟،، کت:چی معلومه که نکردمممم😃 لیدی:پس تا الان کجا بودی؟ کجا بودی که ندیدی من تنها داشتم هرروز با ابر شرورا مبارزه میکردم؟؟؟؟،، کت: م... من چن وقت بود که... یه جورایی مریض شده بودم یه نفر ازم مراقبت میکرد ن... نتونستم بیام ببخشید :( *الهی بمیرم براش هنوزم نمیخواد بگه بخاطر رفتار اون روز تو من بیماری قلبی گرفتم🥺🥺🥺*،،، لیدی باگ: پس بهتره برگردی پیش همون يه نفر من تا الان کسیو جات نیاوردم ولی تصمیم گرفتم اینکارو بکنم،،،،،،،
کت:ی... یه... همکار جدید!؟😢،،،،، اره یه همکار جدیدو بهتر که ول نکنه بره مسخره بازی در نیاره و یکم جدی باشه به هر حال من اومدم بگم که بهتره به فکر من نباشی کت نوار چون همونطور که گفتم من عاشق یکی دیگه ام توعم بهتره یه نفر دیگه رو پیدا کنی،،،،، کت نوار دیگه خسته شده بود یهو بلند شدو با صدای بلند گفت: خیل خب من تموم حرفای تورو شنیدم حالا نوبت منه میخواسی بر نگردم که قیافمو نبینی؟؟؟ خب آره منم هيچ علاقه ای به دیدن قیافه تو ندارم لیدی باگ گفتی به فکرت نباشم!؟ اوکی ولی دیگه هیچ اهمیت نداری واسم فک نکنم با این بلایی که سرم آوردی فراموشم کنی فک نکنم تو این مدت حتی به خودت زحمت داده باشی دنبالم بگردی فک نکنم بخوای بدونی چرا شبا گریه میکردم فکر نکنم بخوای بدونی چرا با این همه من همیشه برات جونمو فدا می کردم فک کنم بخوای بدونی چرا بیماری قلبی گرفتم بزار بهت بگم چون من عاشقت بودم چون دوست داشتم میخوای یه همکار جدید به درک پس دیگه هرگز منو نمیبینی،،،، دوباره قلبش درد گرفت اما این بار از هر دفعه بدتر بود😓خداحافظ برای همیشه،،،،،، و برای جمله آخر گفت 🥺 « ا...ازت...متنفرم لیدی باگ »و رفتو حتی لیدی رو نگاهم نکرد. لیدی باگ خشکش زده بودو جمله اخر کت نوار همش تو سرش میپیچید
لیدی به خودش اومدو دید کت نوار نیست با سرعت رفت خونه و تغییر شکل داد🥺🥺🥺کت در حالی که دستش رو قلبش بودو خیلیم درد داشت، داشت خودشو به زحمت میرسوند به خونه ی مرینت 🥺 که یهو یه آکوما دید،،،،، کت: یه آکوما؟؟؟ هع واقعا عالیهههه خیلی جالبه که هاک ماث تو این وضعیتم دست از سرم بر نمیدارههههه،،،، وا با کتاکلیزمش نابودش کرد بالاخره رسید دم پنجره مرینت مرینت پنجره رو باز کرد،،،، کت:سلام مرینت... آه هنوز بیداری؟،،،، مرینت:آممم اره ببینم قلبت خوبه فک میکنم دوباره درد گرفته😓،،،،،، چی؟ نه نه.. ایییی... نگران نباش برو بخواب پرنسس مهربونم من خوبم😅❤️،،،، مرینت:کت من میدونم یه چیزیت هس بگو چیشده،، کت: هیچی چیز خاصی نی فقط با یکی ملاقات کردم که...،،،، کت معلوم بود که خیلی سخت رو پاهاش وایساده بود🥺 گفت: مرینت من تا چند لحظه دیگه به حالت عادی بر میگردم تو راه یه آکوما ديدم مجبور شدم از کتاکلیزمم استفاده کنم😞
مری:باشه همینجا تغییر شکل بده منم میرم برات یه لیوان آب بیارم🥺،،،، کت قلبش به شدت درد میکرد ولی نمیخواست مرینتو ناراحت کنه🥺،،،،، مرینت رفت پایین که برا کت آب بیاره کت دوباره به آدرین تبدیل شد از درد نفسش بالا نمیومد🥺🥺🥺،،، پلگ:ادرین حالت خوبه؟🙁،،،، ادرین :آ اره خوبم نگران نباش،،،،، بعد یه تیکه پنیر به پلگ داد پلگ سریع پنیرو خوردو گف:عجله کن آدرین سریع تغییر شکل بده مرینت بیاد کمکت😥،،،، آدرین :ب... باشه... کلاز... اوت،،،،، مرینت اومد پشت در و گفت: کت؟ کت نوار تبدیل شدی؟ کت نوار؟؟؟ چرا جواب نمیدی؟ من اومدم توووو برات آب اور...😨
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
تورو خدا پارت بعدی رو امروز بزار
تو بررسیه🥺🥺🥺
پارت بعدی رو بزار😔
حتمااااا
عالی عالی
مرسی لاومممم🥰🥰🥰❤️
عالی بود
مریکتی نیستم ولی این داستان رو خیلی دوست داشتم
زودتر پارت بعد رو بده
چشمممم حتما🥰❤️❤️❤️❤️
عاای
مرصی😊❤️
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بپد سریعععععععععععععع بعدییییی تا دق نکردممممممممم😵😵😘😘
چچچچچششششممممممم عزیزممممم سریع میزارم😍😍❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
ممنون عزیزم 😘😘😘😘😘😘😘😘😘
محشر بود بعدی
مرسی چشم😇❤️
پلیز پارت عاشق داستانت شدمممممم🙂🤍
مرصییییییی😍❤️❤️❤️❤️❤️
عالیییییییییی بود
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار
چشمممم🥰❤️❤️❤️