
امیدوارم خوشتان بیاد . اگه خوشتان بیاد کامنت بزارید تا ادامه دهم.
از زبان مرینت :بعد از نیویورک تصمیم گرفتم دیگه وقتی آدرین را دیدم دست و پا چلفتی نشم .از زبان تیکی:مرینت تو همیشه اینجور تصمیم میگیری ولی همیشه وقتی آدرینو میبینی نمیدونی چیکار کنی . از زبان مرینت : تیکی ان دفعه میبینی دیگه دست و پا چلفتی نمیشم . کم کم داشت شب میشد که مامان و بابام گفتن مرینت شام حاضره منم رفتم شام رو خوردم و اومدم خوابیدم که فردا مدرسه دیر نشه . و رفتم رو تختم دراز کشیدم و خوابیدم . صبح به صدای جیغ تیکی بیدار شدم گفتم چرا جیغ میزنی . تیکی گفت از ساعت خبر داری از صبح دارم بیدارت میکنم بیدار نمیشی از زبان مرینت: دیدم مدرسم دیر شده زود وسایلام رو برداشتم از مامان و بابام خداحافظی کردم و رفتم که یهو
تیکی گفت کیفت یادت رفته بعد دویدم خونه کیفم را برداشتم و رفتم و بالاخره رسیدم مدرسه که دیدم خانم بوستیه داشت درس میداد منم بدون سر و صدا رفتم نشستم سر جام. آلیا یواشکی پرسید دختر کجا موندی.من گفتم خواب موندم و اونم گفت چیزی نیست بهت عادت کردم.بعد کلاس داشتم میرفتم خونه که دیدم یهو
آدرین اومد پیشم و گفت سلام مرینت منم با لکنت گفتم س..لا..م بعد آدرین گفت میخوای برسنومت به خونه منم که به تیکی گفته بودم دیگه وقتی آدرینو رو دیدم دست و پا چلفتی نمیشم برای اینکه به اون نشون بدم دست و پا چلفتی نمیشم گفتم ممنون میشم اونم گفت پس بیا بشین برسونمت ولی طبق معمول قرمز شده بودم و آدرین منو به خونه رسوند و خدافظی کرد منم خدافظ کردم و رفتم بالا تو اتاقم تیکی در اومد گفت چه عجب این دفعه دست و پاچلفتی نشدی منم گفتم دیدی گفتم دست و پا چلفتی نمیشم.بعد مامان و بابام گفتن ناهار حاضره و رفتم ناهار خوردم بعد ناهار خسته بودم میخواستم برم تو اتاقم بخوابم که یهو
یه صدای وحشتناکی از بیرون شنیدم که دیدم بازم دوباره یه نفر شرور شده گفتم الان دیگه نه اه بعد گفتم دختر کفشدوزکی آماده و رفتم که یهو دیدم کت نوار هم اومد و گفت سلام بانوی من منم گفتم سلام پیشی بیا هر چه زود تر شرور را شکست بدیم من حال ندارم اونم گفت باشه وقتی رفتیم شرور یه چیزی به کت نوار پرت کرد منم گفتم مواضب باش پیشی اونم پرید اونور و گفت ببخشید حواسم نبود و خلاصه شرور رو با هزار بد بختی شکست دادیم دیدیم اون شرور لایلا بود . از زبان کت نوار : یواشکی با خودم گفتم فک کنم تقصیر منه چون لایلا امروز میخواست پیش من بیاد درس بخونه ولی چون من میدونستم اون یه دروغگو هست و بهانه میاره به اون جواب منفی دادم بعد دختر کفشدوزکی ازم خداحافظی کرد و رفت از قیافش معلوم بود خسته بود بعد منم ازش خدافظ کردم و رفتم و روی تختم دراز کشیدم و خوابیدم .از زبان مرینت : اونقدر خسته بودم که اومدم و دراز کشیدم روی تخت و خوابیدم .
صبح بیدار شدم دیدم بازم دیرم شده زود وسایلام را برداشتم و رفتم به سمت مدرسه وقتی می خواستم وارد مدرسه بشم دیدم لایلا بازم ناراحت و عصبانی هست ودیدم یه آکوما داره میره به سمت اون بعد رفتم زود تو کوچه تغییر شکل دادم و زود رفتم آکوما رو گرفتم و لایلا متوجه نشدنرفتم تبدیل شدم به مرینت و رفتم مدرسه .
بعد مدرسه آدرین و نینو گفتن ما میخوایم فردا بریم سینما شما هم میاین آلیا گفت بله مرینت گفت ولی آدرین مگه بابات میزاره ؟ آدرین گفت بله به زور راضیش کردم منم از خوشحالی بال در آوردم و خوشحال شدم و فردا قرار گذاشتیم نینو،آلیا،آدرین و من بریم به سینما .بعد همگی رفتیم خونه هامون. از زبان مرینت : تیکی من خیلی خوشحالم .تیکی گفت چرا ؟ منم گفتم فردا با آلیا و نینو و آدرین میریم سینما تیکی گفت مگه بابای آدرین میزاره؟ مرینت هم گفت انگار آدرین پدرش را به زور راضی کرده و تیکی هم گفت اینکه خوبه میتونی خودتو بیشتر به آدرین نزدیک کنی منم گفتم آره ولی باید دست و پاچلفتی نشم تیکی هم گفت آره از زبان مرینت : تکالیف را انجام دادم و بعد رفتم شام خوردم میخواستم برم بخوابم که بابام گفت بیا یدونه بازی ویدئویی بازی کنیم منم که نمیخواستم ناراحتش کنم گفتم باشه و رفتم بازی کردیم و به بابام گفتم پیشرفت کردی همیشه از من ۳ بر ۰ می باخت ولی اندفعه ۳بر ۲ باخت اونم خوشحال شد بعد به مامان و بابام گفتم شب بخیر و رفتم خوابیدم که فردا دیرم نشه .
فردا صبح پا شدم دیدم یکم زود پا شدم تیکی رم بیدار کردم و رفتم صبحانه را قشنگ خوردم(نویسنده:میدونین مرینت چون دیر پا میشد نمیتونست صبحانه بخوره یا هم قشنگ نمیتونست چون مدرسه داشت) و بعد رفتم مدرسه آلیا گفت چه عجب سر وقت اومدی بعد رفتیم سر کلاس خانم بوستیه اومد و گفت امروز یه شاگرد تازه داریم ما همه با تعجب گفتیم کی؟ولی برای کلویی مهم نبود . خانم بوستیه گفت وارد شو وقتی وارد شد دیدیم کاگامی هستو کلویی خیلی عصبانی شد، منم خیلی عصبانی و ناراحت بودم بعد کاگامی به همه سلام کرد و رفت نشست عقب.وقتی کلاس تمام شد کاگامی فقط پیش آدرین بود و زود زود دورش می چرخید منم خیلی عصبانی بودم آلیا گفت چرا انقدر عصبانی هستی؟منم گفتم هیچ چی.بعد یهو
آدرین به کاگامی گفت کاگامی ببخشید منو دوستامون با هم قرار گذاشتیم بریم سینما وبعد کاگامی گفت منم میتونم بیام ؟ ، آدرین گفت باشه ولی بزار از دوستام هم بپرسم .از زبان مرینت:آدرین اومد پیش من و گفت کاگامی هم میتونه بیاد منم گفتم خیلی دوست داشتم بیاد ولی ما چهارتایی قرار گذاشتیم مگه نه. آدرین هم حرف منو تایید کرد و به کاگامی هم گفت که نمیشه و کاگامی از عصبانیت رفت و بعد نینو و آلیا هم اومدن و رفتیم به سینما خیلی خوش گذشت بعد همگی خداحافظی کردیم و رفتیم خونه هامون بعد من رفتم خونه مامان و بابام گفتن شام حاضره منم رفتم شام را خوردم و بعد رفتم تو اتاقم پریدم رو تخت خوابم . یهو
صدایی از بیرون شنیدم رفتم بالکن دیدم باز یکی دوباره شرور شده ،با خودم گفتم این هاکماث خواب نداره 👿😡 بعد تبدیل شدم و رفتم با شرور بجنگم که پیشی هم اومد و گفت سلام بانوی من منم گفتم سلام پیشی من خستم بیا زود شکستنش بدیم اونم گفت باشه و کلی باهاش جنگیدیم و بعد گفتم لاکی چارم و وقتی فهمیدم با اون چیکار کنم شکستش دادیم و دیدیم اون شرور کاگامی هست و من تعجب نکردم چون صبح نذاشتیم با ما بیاد به سینما و بعد پیشی از من خداحافظی کرد و منم خدافظی کردم و رفتم و چون خیلی خسته بودم زود خوابم برد صبح پاشدم رفتم مدرسه و آلیا گفت سلام منم گفتم سلام.آلیا گفت همه ی همکلاسی هامون امروز بعد کلاس قرار گذاشتن برن به بستنی آندره حتی آدرین هم هست بعد به آلیا گفتم اینکه خوبه ولی کاگامی هم میاد ؟ اونم گفت آره منم ناراحت شدم
بعد رفتیم سر کلاس و بعد کلاس رفتیم به بستنی آندره و آدرین پیش کاگامی نشست منم که چاره ای نداشتم رفتم پیش لوکا بعد دیدم آدرین و کاگامی دارن همدیگر را میبوسن منم خیلی عصبانی و ناراحت بودم بخاطر همین پا شدم و گریه کردم و رفتم . ببخشید جای هیجانی کات کردم اگه کامنت بدید ادامه میدم پس کامنتیادتون نره.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام عالی بود ادامه ندی من دیونه میشم
عالی بود❤
سلام من نویسنده داستان عشق پنهانم .
خیلی عالی بود .
اما نباید بگی دست و پا چلفتی نشم مصلا باسد بگی خومو گم میکنم . عالی بود .
عالی بود عزیزم 🥰🥰😍😍
سلام از همه خواهش میکنم وقتی داستانم رو خوندن لایک کنن
درست تو پایین داستان یک قلب هست شما باید روی آن بزنید و ۲ ۳ ثانیه نگه دارید اونوقت لایک میشه ممنونم پارت های بعدی به زودی میان.
یک تست بود اومده بودی نظز دادی فکر کنم گفتی به تست من هم سر بزنید بابا ادرین به زور قراره با کاگامی ازدواج کنه من تا اینجا دیدم
عالی بود پارت بعد رو زود بزار❤
ممنون میشم اگه کمکم کنی
سلام سدرا هستی دیگر تو امده بودی توی یک تست که تا انجایی که من دیدم ادرین به کاگامی گفت بیا پارک و گفت دوستش نداره گفت دیر گفتی مرینت هم داشت گوش میکرد اومدی توش نظر دادی من هواسم نبود قبل ذخیره زدم رفت میشه یا لینک یا اسم بدی برگردم ممنون میشم
سلام کدوم را میگی؟
دو هفته گذشته بعدی چرا نمیاد منتظریم؟
۱ هفته فک کنم به زودی بیاد