سلام من اومدم با پارت ۳ امیدوارم خوشتان بیاد و باز هم معذرت میخوام که خیلی طول کشید پارت قبلی بیاد خب بریم سراغ داستان...
صبح ساعت ۷:۳۰ از زبان مرینت:پا شدم دیدم بازم زوده و خوابیدم دوباره و به آینده فکر کردم ولی نمی تونستم آدرین رو فراموش کنم یعنی بین دو عشق گیر کرده بودم بعد دیدم تیکی پاشد و اومد و گفت صبح بخیر و منم گفتم صبح بخیر تیکی اونم گفت دوباره به اون دو تا فکر میکنی گفتم خب راستش نه یعنی آ.ر.ه .
تیکی:بازم که مثل قبلا شدی اونجور حرف زدنا رو ول کن و میخوام بگم که دو تاش هم انتخاب کن هم گربه ی سیاه و هم آدرین.
مرینت:منظورت چیه من نمیفهمم یعنی چی؟❗ 🤷🏻♀️🤷🏻♀️🤷🏻♀️🤷🏻♀️🤷🏻♀️🤷🏻♀️
تیکی:مرینت خب راستش من کوامی تو هستم و تو باید یه چیز هایی رو ندونی ولی حتما بعدا خودت مجبور میشی بدونی(نکته:منظورش هویت گریه ی سیاهه یعنی تیکی میدونه گربه ی سیاه کیه و بخاطر اون گفت دو تا شون رو هم انتخاب کن )
مرینت:خب آره راست میگی من باید چیزایی هم ندونم ولی دلم به استاد فو هم تنگ شده کاش اون الان پیشم بود و کمکم میکرد.
تیکی راست میگی منم دلم برای استاد تنگ شده ولی کارش نمیشه کرد. مرینت مدرست کم مونده بر صبحانت رو بخور و برو و اگه ماکارون داشتی یدونه به من بده چون گرسنه.
مرینت:باشه حق با تو هست بیا اینم یه ماکارون .
تیکی:ممنونم.
مرینت:خواهش میکنم.
صبح ساعت ۷:۳۰ از زبان آدرین :👈👈👈👈👈👈👈👈👈👈👈
11 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
عالی بود حرف نداشت
عالی بود پارت بعد رو بزار من لایک کردم
عالی
عالی پارت بعد روسری بزار