
ساعت هشت صبح میباشد...و من چون هیچ کلاسی ندارم... آمدم...واسه ادامه ی داستان:/
انچه گذشت:خیلی خوشحالم...یعنی بالاخره پیداش کردم...فکر میکنم خواهرم زنده است... باورم نمیشه نه نه الان نه... اون...اون جیهو بود...غرق خون افتاده بود پایین...جیهووو...جیهو چی شده جیهو چشماتو باز کن خواهش میکنم...خدایا خودت کمکم کن جیهوو...اشکام همینجوری میریخت نمیتونستم جایی رو ببینم...کاش...کاش بهش نمیگفتم...جیهو غلط کردم چشماتو باز کن لطفاا... زنگ زدم آمبولانس و با خود ماشین رفتم...همش گریه میکردم درست جلوم رو نمیدیدم... بالاخره رسیدم بیمارستان...سریع با دکتر که جیهو رو روی برانکارد گزاشته بود و به سمت اتاق عمل میرفت حرکت کردم...خدایا لطفا خودت کمکم کن...الان تقریبا دو ساعته من توی بیمارستانم ولی اصلا خبری از جیهو نیست...خسته بودم خیلی خسته بودم...منتظر دکتر بودم...&خانم کیم +ب..بله &حال جیهو خوبه عمل خوبی داشتیم فقط خیلی ضربه ی بدی خورده +خ...خب این یعنی چی این که مشکلی به وجود نمیاره؟؟...
(خب دوستان کسایی مثل جیهو سوکی دکتر یا شخصیت هایی فرعی رو با & این علامت میزارم حیحی اوککک) &نه خوشبختانه نه مشکلی نیست فقط نیاز یه مراقبت زیادی داره...+م...من ازش به خوبی مراقبت میکنم...حالم خیلی خوب نبود چشمام از بس گریه کردم قرمز شده بودن خوابم میومد خسته بودم بدنم درد میکرد...&خانم کیم بنظرم بهتره برید استراحت کنید +هااا چی نه نه من خوبم:) &هرجور خودتون میدونید ولی ما چند روز جیهو رو اینجا نگه میداریم...باشه ای گفتم و رفتم بوفه ی بیمارستان یکم قوه خریدم و رفتم توی اتاق جیهو...هوف جیهو من متاسفم... متاسفم که اینجوری شد:,) [کوک] هوممم حوصلم سر رفته...چیکار کنممم...میرم وی لایو لایو میزارم اصا...نهه اصلا تلویزیون میبینم...نچ اینم نمیشه... برم ویروس...نه اینم نه...غذا درست کنم...واییی نمیدونم چیکار کنم...اصلا زنگ میزنم جینسو... بعد از سه بوق جواب داد(+جینسو -کوک)+ا...لو صداش میلرزید با نگرانی تمام گفتم -جینسو حالت خوبه +اره تو خوبی -من خوبم ولی تو نه ببینم چی شده چرا صدات انقدر گرفته و میلرزه +کوک...یهو زد زیر گریه چی شده بود چخ اتفاقی افتاده بود...-چی شده بهم بگو کل جریان رو بهم گفت خیلی ناراحت شدم...-صبر کن ادرس رو برام بفرست تا منم بیام +چی نه نه نمیخ...حرفش رو قطع کردم و گفتم -مخالفت نکن ادرس رو بفرس تا بیام...تماس رو قطع کردم و به جیمین زنگ زدم و همچی رو بهش گفتم...نمیدونم چرا یهو تا گفتم جینسو بیمارستانه قلبش امد تو دهنش...اصلا ولل بهتره برم اماده شم...
[جیمین] داشتم با گوشیم ور میرفتم که کوک زنگ زد &الوو چطوریی -یااا جیمینا میشه باهم یک جایی بریم &مثلا کجا شیطون (نه نه ذهن عزیز اون چیزی که فکر میکنی نیست جیمین من با ادبه)-ببین جینسو بیمارستانه...تا اینو گفت قلبم درد گرفت...&چی حالش خوبه صدمه دیده یا خدا چی شدهه -نه نه خودش خوبه ولی انگار دوستش که فکر کنم اسمش جیهو بود صدمه دیده &خ..خب باشه باشه قطع کن بریم بیمارستان...ادرس رو برام فرستاد و رفتیم بیمارستان -جینسووو +کوکک سریع جینسو امد بغلم و داشت گریه میکرد و میگفت همش تقصیر منه +کوکک همچی تقصیر من بود نباید مجبورش میکردم کاش به حرفش گوش میدادم -چیزی نیست اروم باش تمام شد...بگو ببینم چی شده چرا جیهو زخمی شده؟؟...

اینم پوستر:/ اینم از این پارت:/ امیدوارم لذت ببرید 🤍❤️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
لایک کردم ها پس پارت بعدی رو بزار
چشمم
😗😚
پارت شیش
عالیهه ممنامممم
🥺💜
خیلی دوست دارم
این فیکت رو !
مرسییی🥺🤍
آیا پارت 5 ندارد؟
دارع:/
ببخشید اشتباهی بجای پارت پنج نوشتم شیش😂💔