سلام اینم از پارت ۴ امیدوارم خوشتون بیاد.
فردا صبح: از تخت اومدی پایین و باند دور سرتو باز کردی و گذاشتی چسب زخم روی پیشونیت بمونه.
کیفتو برداشتی و آروم از در اتاق اومدی بیرون می خواستی بی سر و صدا از اونجا بری .
رسیدی به پله ها که یهو دیدی جیمین و نامجون و شوگا و تهیونگ تو آشپزخونه نشستند و دارن صبحانه می خورن. که یه دفعه دستی رو شونه هات حس کردی....😲😲😲برگشتی...
جین : حالت خوبه؟ تو : ااا آره من خوبم جین: ببینم داشتی می رفتی؟ تو: اووووم نه یعنی آ....
جین: خوب حالا .. بیا بریم پایین صبحانه بخور. تو:.......با..شه.
تو به همراه جین از پله ها پایین رفتی . تو: اومم صبح بخیر. همه جوابتو دادن. جیمین: خوبی؟ تو: اره خوبم اصلا چیز مهمی نبود.
جیمین: ببینم احیانا جایی می خوای بری چیزی لازم داری؟
تو: نه ... می خوام برم بیگ هیت
تهیونگ : خوب بیا یه چیزی بخور ما هم داریم می ریم بیگ هیت تو هم می بریم. تو: باشه. جیمین: چی می خوری ؟ تو با خودت: اووم خیلی گشنمه.... اها . تو: من نودل می خوام😁😁😁 . جیمین : آاآا باشه تو اون کمد قفسه بالا هست خودت زحمتشو بگش من برم آماده بشم.
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
عالی بود
تو فوق العاده ای
مررررسی💓💓
عه چطوری رقی😁😁😁😁😁😁
خیلییییی خوب بود😁😁😁😁بوسو گرفتی دیگه خخخخ😁😁💙💙💙💙🥰💖💖💖💖
😂😂تو داستان نباشه نمی شه داستان پیش بره تازه درخواستی هم بود
عالیه
عالی منتظر پارت بعد هستم
خیلی خوب بود عاشق داستانتم بی نظیر نوشته بودی عالی بود بی صبرانه منتظر پارت بعدی هستم خیلی خوب بود
💙💙💙💙💙💙🤍🤍🤍🤍🤍🤍
ممنونم از همتون😚😚😚