
سلام بچه ها واقعا ببخشید دیر شد )هر چند که کسی اصلا محل نداد ولی خوب اشکال نداره بریم شر پارت ۴
شروع میکنه به تمرین کردن و جاستین روی یکی از صندلی های تماشاچی ها میشینه ) +تو چطور فهمیدی که من جی پی اس گذاشتم __خوب از کسی که تو SI کار کرده انتظار نداری که چیزی ندونه +حق با توعه ولی من تمام استعدادم رو به کار بردم __خوب حالا منم میگم استعداد کمه و باید بیشتر تلاش کنی شاید یک فرد عادی نفهمه ولی تو باید کارت در حدی خوب باشه که حتی اونایی هم که حرفه ای هستن نفهمن داری چیکار میکنی +اوکی... اوم ... پس یادم بده ،__ یادت بدم؟؟من هنوز تو رو کامل نمیشناسم +ولی من تو رو کامل میشناسم __ نه همه چیز که توی اطلاعت و کامپویتر نیست سیستم ها احساسات ندارن فک نمی کردم ندونی زیاد از کامپیوتر سر در نمیاری و دوست داری آدم ها رو بکشی و تنها خصوصیت اینه که فقط افراد بد رو میکشی و معلوم نیست قبلش چقدر آدم خوب کشتی اونم فقط برای تفریح من از این جور آدم ها متنفرم تازه شغل اول هم داری توی اداره ی پلیس کار میکنی با اسمو همچنین مشخصات جعلی البته کارت تا اینجا فعلا خوب بوده و
دو تا پرونده داری که یکیش رو تا نصفه نیمه رفتی و اون یکی رو توش موندی +جاستین با عصابنیت دستش رو به میز می کوبه و از توی سالن میره بیرون و به سمت مترو متروکه میره پیش بچه ها با عصبانیت در رو باز میکنه و از پله ها میاد پایین و کتش رو درمیاره میشینه روی مبل (رووت÷) ÷چت شده +چطور هنوز یک روز دو روز نیمده تو گروه همه چیز درباره ی من میدونه یکی بگه ÷آروم باش اون کارای کامپیوتریش خوبه حتی باباشم یکی از بزرگترین خلافکاراس مگه یادت نیست خانواده ی جنز یکی از بزرگترین باند خلافکارا هست به خاطر همین از دخترش نباید انتظار پایین داشته باشی ما هم به خاطر همینه که اون رو توی گروه اوردیم فوقش نشد و دیدیم داره زیادی فضولی میکنه مثل بقیه دخلش رو میاریم مگه یاد نیست چند نفر رو که آوردیم توی گروهمون جاسوس بودن از جمله راشل یکی از بزرگترین خلافکاراست باید مواظب باشیم اون بلایی سر ما نیاره حتی ما رو دُر نزنه +ولی تو نمیفهمی اون تمام چیز ها رو درباره ی من میدونه ÷ من رو دسته کم گرفتی یکم توی کارات و هویت
هات تغییر ایجاد کردم اون همه چیز رو نمیدونه تازه ما هم در مورد اون یک عالمه چیز میدونیم +ولی اگه ÷ ولی اگه نداریم ما هم نتونیم .آلوین. رو داریم اون یکی از کمیاب ترین دستگاه ها رو درست کرده یعنی فقط دو تا دستگاه هست که یکیش نمیدونیم کجاس و اون یکی دستگاه ما هست پس نگران نباش اون هیچ کاری نمی تونه بکنه (راشل) __ بعد از چند ساعت از باشگاه دل کندم و رفتم طرف خوابگاه مثل همیشه در بسته بود از روی در داشتم بالا می رفتم که با یک پسرب که کلاه و ماسک داشت مواجه شدم که در ودودی رو داشت بازدمی کرد ولی معلوم بود من رو ندیده از روی در آروم پریدم پایین و دستم رو گذاشتم رو شونش +برگشتم و دیدم یک دختر دستش رو گذاشته روی شونم اینم مثل بقیه بود ی لگد زدم به دلش که باعث شد پرت شه زمین از فرصت استفاده کردم و فرار کردم __ وقتی پسره برگشت هیچجاش معلوم نبود حتی چشماش داشتم باهش نگاه می کردم که با احساس چیزی توی شکمم پرت شدم و احساس سوزش کردم تا اومدم بگیرمش از روی دیوار رفت به سختی از جام پاشدم و به سمت خوابگاه ها رفتم وقتی رسیدم کارت مخصوص رو
زدم و در رو باز کردم لباسام رو توی رختکن در آوردم و با کبودی روی شکمم مواجه شدم اهمیتی ندادم چون برام یک چیز عادی بود رفتم و یک دوش گرفتم و خوابیدم وسط شب از شکم درد پاشدم و رفتم و جعبه کمک های اولیه و رو برداشتم که با قیافیه میا مواجه شدم + باز چه بلایی سر خودت آوردی؟ هوم ؟ __ یا هیچیم نیست تو برو بخواب +من که ابنطور نمیبینم (میا با دست راشل که روی شکمشه مواجه میشه ) آروم لباسش رو میزته بالا که با زخمی که روی شکمش هست مواجه میشه اری فیکس رو بر میداره و برای راشل باند پیچی میکنه + تموم شد بگو ببینم چیشده که همیچین بلایی سر خودت آوردی __سرم اومد + چی تو از یکی کتک خوردی؟همین چیزی امکان نداره __ نه میدونی یک پسر داشت دزدکی از دانشگاه خارج میشد اومدم بگیرمش که یکی بهم زد و در رفت خوب راستش قیافش معلوم نبود چون ماسک و کلاه داشت و تازه من اون رو اصلا ندیده بودم توی دانشگاه + آها ...... حالا برو بخواب اگه کاری داشتی صدام کن __ از میا تشکر ر کردم و رفتم و خوابیدم خوب راستش میشه گفت میا تنها کسی بود که میتونه من رو کنترل کنه چه وقتی عصبانیم
چه وقتی ناراحتم هر چند که میشه گفت من چیزی به نام ناراحتی یا حتی گریه نمیشناسم ولی خوب میدونست چه شکلی آرومم کنه و من نمیتونستم رو حرفش حرف بزنم (صبح ساعت ۷ از خواب پاشدم و صورتم رو شستم دوباره به زخمم اسپری فیکس زدم و باند پیچیش کردم یک دست لباس پوشیدم و به سمت کلاس ها حرکت کردم روی نیمکت نشسته بودم که معلم اومد توی کلاس و شروع کرد به خواندن نمرات.. امتحان های ترم شروع شده بود و همینطور باید درس میخواندیم بعد از تموم شدن نمرات معلم شروع کرد به حرف زدن یهو حواسم رفت توی حیاط و اصلا دیگه هیچی نمی شنیدم چشمان داشت سیاهی می رفت که شنیدن زنگ سریع به سمت کمدم رفتم کپسول ها رو برداشتم و رفتم طرف آبخوری که با قیافه ی لیام موامه شدم + به به خانم ..... (یک نگاه به قرصا می ندازه ) می بینم که از بس بهت محل ندادم عذاب وجدان گرفتی __ ساکت باش حوصلت رو ندارم ( بطری رو پر از آب کردم دو تا کپسول ها رو باهم یجا قورت دادم و آب خوردم و رفتم بیرون ) +( لیام همینجور مونده بود
و هاج و واج نگات میکرد همینطور که داشتی می رفتی یک نگاه بهت انداخت خشکش زده بود + یااا این گلوعه یا دهن افعی دو تا کپسول .... یک جا ..... قورت..... داد .....واو ( زنگ خورو لیام از توی آبخوری اومد بیرون ) __ کپسول ها رو خوردم و رفتم سر کلاس امروز دلم میخواست برم خونه ی خودم رفتم سر کلاس و بعد از خوردن زنگ آخر با تاکسی تا خونه ی خودم زفتم در رو باز کردم و........
مرسی لایک میکنی و نظر میدی پارت ۵ رو زود تر میزارم اگه این امتحانااااااااااا بزارن 🙂😪
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نه داستانت قشنگه ادامه بده ♥😍🥺🤩
ممنونم 🥺😪
عرر واقعا تعریف داستانم رو شنیدی الان وقت امتحان ها هست ولی دارم مینویسم لطفا یکمی صبر کن
یعنی واقعا داستان اینقدر بده که هیچکسی نظر نمیده واقعا؟؟؟؟؟؟؟؟؟/