
بریییییم
ل..... ب...... ش رو کبوند به ل..... ب...... م و عین این آدمایی که تازه از قحطی در اومدن شروع کرد به وحشیانه ب.... و...... س...... ی....... د...... ن...... م انقد وحشیانه م..... ی........ ب....... و...... س........ ی...... د که که ل........ ب........... م کاملا بی حس شد بعد 5 دقیقه ک نفس کم آورد ازم جدا شد کوک داشت نفس نفس میزد منم تو شک بودم بعد از روم بلند شد و رفت بیرون بعد چند دقیقه ک از تو شک در اومدم رفتم لباسام رو عوض کردم و رفتم بیرون دیدم سوییتی لب ساحل نشسته رفتم پیشش ت. ن : سوییتی چ خبر س. ی : آه تینا اومدی هیچی دارم ب صدای دریا گوش میدم ا. د : بچهها همه جمع شید همگی رفتیم پیش استاد جونگ کوک و تهیونگ هم اومدن کنار ما ایستادن ا. د : خب بچهها میخوایم یه مسابقه بدیم مسابقه دو ما تو نقاط جزیره تابلو هایی گذاشتیم ک بهتون میگه از کدوم طرف برین و هرکی زودتر رسید میتونه هم اتاقی رو عوض کنه و با کسی ک دوس داره باشه خب 1 2 3 حرکت از زبون تینا همه مون شروع کردیم ب دویدن من باید اول باشم تا اتاقم رو با اون قورباغه عوض کنم داشتم همین جوری میدویدم ک دیدم لیا داره مسیرش رو عوض میکنه و اون مسیر جوریه ک زودتر میتونی برسی ب خط پایان منم دنبالش رفتم ت. ن : هی لیا صبرکن ل. ا: چیه چی میخوای ت. ن : چرا داری تغلب میکنی من این کارت رو ب استاد گزارش میکنم ل. ا : جدی تویه دختر ه...... ر....... ز...... ه...... ای تو همه چیزم رو ازم گرفتی ت. ن : چی میگی برا خودت من چیه تو رو ازت گرفتم ل. ا : تو عشق منو ازم دزدیدی کوک دیگه منو دوس نداره و از تو خوشش میاد
ت. ن : ولی من ازش خوشم نمیاد ل. ا : داری دروغ میگی خ. دم تو هواپیما دیدم داشتید همدیگه رو ب..... غ...... ل میکردید ت. یه ه..... ر...... ز..... ه ای ( با داد) بعد اومد تینا رو هل داد پایین تپه ک ارتفاعش زیاد بود ( راستی زمین مسابقه اونا جوری هست که از ی سطح شیب دار باید برن بالا و بعد دوباره همونو برگردن پایین و جایی ک تینا و لیا وایساده بودن بالای تپه بود اوکی) از زبون تینا لیا منو هل داد پایین ک ارتفاعش خیلی زیاد بود نزدیک بود ب زمین برخورد کنم ک
ک احساس کردم رو هوا معلق و تو ی جای نرمی قرار گرفتم آروم چشام رو باز کردم و دیدم ک همون پسری ک اون شب منو و سوییتی رو از دست اون مرده نجات داده برای بار دوم جون منو نجات داد ولی چهره اش پوشیده بود و نمیتونستم بفهمم کیه ( راستی تینا اون پسر رو از رو لباس هایی ک پوشیده بود فهمید کیه) ( علامت پسر : +) اون پسر منو گذاشت زمین ت. ن : ازتون ممنونم شما جون منو برای دومین بار نجات دادید + : خواهش می کنم لطفا بیشتر از این مراقب خودتون باشید ت. ن : ببخشید شنا کی هستید؟ چرا همیشه وقتی تو خطرم میاید و منو نجات میدید؟ چرا همیشه صورتتونو میپوشونید؟ اشکی از چشم پسر ریخت ولی هیلی سریع خودش رو جمع کرد + فقط میتونم ی چیزی بهت بگم اومد جلو و
بچهها برید نتیجه مهمه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نمیدونم ایرادات داستانتو چطور بگم که ناراحت نشی😐✨ولی کلا سه تا اسلاید نوشتی 😑🍃
البته این که زود زود پارت میدی هم خوبه😐✨
تو نتیجه هم داستان بنویس و نگو که تموم شد چون یه سریا کرم دارن و تا آخر نمیرن بازدیدشون ثبت نمیشه😐✨🍃
و نمیشد به جای تینا مینوشتی ا/ت؟انگار داری خاطره تعریف میکنی😂اینا رو برای بهتر شدن داستانت گفتم😂
ممنون گلم ب خاطر راهنماییت ولی ا/ت دیگه خیلی تکراری شده گفتم یه تنوعی بدم
بچهها لایک و کامنت ها خیلی کمه اگه اینطوری باشه دیگه ادامه نمیدم
68 نفر فالور دارم ولی فقط 5 یا 6 لایک دارم کامنت ها هم خیلی کمه
قربونت برم عزیزم عشقمی تو
خودم منتشر کردم خودم خوندم خودمم سر نتیجه زایع شدم 😂😐😶 ️
ممنونم عزیزم
ببخشید 🤣🤣
عزیزم میشه خودتو معرفی کنی من تینا 15 ساله یو نو 🥺🥺
میشه تو ناظرم باشی
اگه میشه لطفا پارت 1 رو هم منتشر کن
اسمش؟
😐😂
من سارا هستم ۱۲ سالمه 😶
باشه اما ببین موقعی که تست رو منتشر میکنم بعد من ۲ ناظر دیگه هم میبینن متاسفانه 😐 یعنی اگه رد شد بدون من نکردم 😂
😂
اوکی
یه چیزی میگم خندت نگیره برا من حتی جملات عاشقانه هم اومده اما مال تو نیومده 😂
وای عزیزم میشه پارت 6 داستانم رو منتشر کنی یه بار رد شد لطفا
آجی جونم میشه پارت 8 و 9 داستانم رو منتشر کنی
نیومده دستم
پارت بعدی
چشم
مرسی