
خبب بعد از مدت ها... میدونم خیلی دیر شد واقعا سرم شلوغ بود و ببخشید اگه یادتون نیست پارت قبل چیشد خودمم یادم نمیومد😐😂 همین دیگه امیدوارم خوب شده باشه...
خیلی با متانت جزوه هایی که بیشتر با اعداد و ارقام بی معنا پر شده بود رو توی صورتش انداختم و از کلاس خارج شدم... آرامشی که میتونست هوای آزاد بهم برگردونه با وجود سر و صدای بچه هایی که فقط الکی قد دراز کرده بودند نابود شد اگه توی ماموریت نبودم در جا همشون رو خفه میکردم!... بالاخره مدت زمانی که توی اون فضای جهنمی حبس بودیم تموم شد و برگشته بودیم به جایی که از الان اسمش خونه بود ، بعد از اینهمه وقت تلف کردن نمیتونستم زمان رو بیشتر از این از دست بدم برای همین بلافاصله بعد از بازگشتمون به خونه مجبورش کردم که بشینه و دقیق به حرفام گوش کنه _نمیتونیم اینطوری ادامه بدیم! ما مدت زمان زیادی از روزمون رو قراره توی اون مدرسه باشیم اگه بخوایم همینطوری مثل غریبه ها رفتار کنیم این ماموریت خیلی طولانی میشه هر چند من به کمک تو نیاز ندارم ولی اینبار باید باشی! حالت صورتش نشون میداد که این باعث ایجاد غرور توش شده &خب؟نقشه ای هم داری؟ _به یه سناریو نیاز داریم! سناریویی که باهاش بقیه شروع دوستی ما رو ببینن که بتونیم در کنار هم باشیم و چیز غیر طبیعی ای ایجاد نشه... &خب؟ _ حرفی جز خب گفتن بلدی؟ باهات دوست میشم چطوریش به خودم مربوطه فقط،فقط وای به حالت اگه کاری کنی آبرو ریزی بشه یا مشکلی ایجاد شه یا حتی اگه فکر ضایع کردنم بزنه به سرت باور کن به یک ثانیه نشده تو و همه ی اون جماعت رو میفرستم رو هوا و کار مورد علاقم رو انجام دادم یقه ی کتش رو گرفتم و همه ی اینارو درست توی صورتش گفتم که خوب متوجه بشه...
تمام شب رو با دقت روی کاری که میخواستم بکنم فکر و برنامه ریزی کردم ، من از پسش برمیومدم بدون شک به راحتی! ،،، تازه فقط دو ساعت بود که خوابم برده بود ، زنگ ساعت به صدا در اومده بود خیلی خسته بودم هنوزم ولی همین خستگی هم میتونست توی نقشم کمک کننده باشه، آدم باید از همه چیز توی زندگیش به عنوان یه فرصت استفاده کنه!! ... دوباره حرکت به سمت مدرسه...قرار بود امروز حسابی گند بزنم، و همین کار رو هم کردم سر کلاس ریاضی همونطور که ازم توقع میرفت جواب های اشتباه دادم و قرار شد بعد از زنگ کلاسی با معلممون تنهایی صحبت کنم... #کیم نارا! مشکلت چیه؟؟ این سوالات خیلی راحت تر از این بودن که بخوای اشتباه حلشون کنی! اگه مشکلی داری بهم بگو قیافه ی مضطرب خنگ و کیوت خیلی میتونست بهم کمک کنه! _ راستش این مدرسه خیلی برای من غریبه نمیدونم چطور براتون توضیح بدم اما فکر کنم مدت زمان زیادی طول بکشه تا با اینجا کنار بیام واقعا متاسفم به خاطر ریاضی ضعیفی که دارم من حتی تمام دیشب رو بیدار موندم که بتونم بیشتر تمرین داشته باشم نمیدونم چرا این اتفاق میفته...:( # متوجهم مشکلی نیست، میتونی بری.... به خوبی دقیقا همه چیز همونطوری که میخواستم پیش رفته بود و حالا فقط باید اساس دوستی ظاهریمون رو با بهونه قرار دادن درس ضعیفم میچیدم...
برگشتم داخل ، تک یون بیخیال نسبت به همه چیز فقط لم داده بود و یه آبمیوه ی مسخره رو با نی میخورد ، دلم میخواست نی اش رو بکنم تو چشمش،، نزدیک صندلیش شدم و با حالت اضطراب مانند دو تا دستم رو به دامنم گرفتم و با صدای خیلی آروم اما در عین حال واضح گفتم: میشه کمکم کنی؟؟ چشماش رو کاملا بی احساس به سمتم چرخوند &در چه مورد؟ _ من توی درس ها ضعیفم ممنون میشه اگه یکم کمکم کنی تا با اینجا کنار بیام! بقیه ی بچه ها یکم ترسناکن و باهام خوب رفتار نمیکنن ، لطفا کمکم کن و بهش تعظیم کردم دستش رو روی شونه هام گذاشت (_ یادم نمیاد بهت اجازه داده باشم بهم دست بزنی!) و سرم رو به بالا آورد و دوباره رو به روی هم قرار گرفتیم، با لبخند مهربانانه ای گفت: نیازی نیست برای همچین چیزی تعظیم کنی! معلومه که بهت کمک میکنم در عوض اگه من هم مشکلی داشتم تو هم باید کمکم کنی باشه^^؟ من هم متقابلا لبخند زدم و حرفش رو تایید کردم و دست دادیم ، از نظر خودم شروع مناسبی بود و اون هم خوب عمل کرد و این باعث میشد زیاده رویش به خاطر دست زدن بهم رو نادیده بگیرم ،،، توی ادامه ی اونروز مثلا نزدیک تر شده بودیم و واقعا مجبور بودیم درس بخونیم و این اولین بار بود که چشیدن عذاب واقعی رو تو زندگیم حس کردم!
چند مدتی روال همینطوری ادامه داشت اما زمان طولانی ای نبود! توی اون چند روز تونستیم به بررسی بیشتر مدرسه بپردازیم و اطلاعات نسبتا مفیدی به دست آورده بودیم...دو گیو توی حیاط نشسته بود و داشت برای قتل و استفاده از دانش آموز های بدبختش نقشه میکشید و بهشون نگاه میکرد، من و تک یون هم همونجا قدم میزدیم مثل بقیه ی بچه ها منتها با هدف اینکه ببینیم چیز خاصی دست گیرمون میشه یا نه!... خیلی زود توجهش به ما جلب شد و خودش رو بهمون رسوند و اینطوری بحثش رو باز کرد، بحثی که هدفش از پیش کشیدنش دقیقا اذیت کردن بیشتر تک یون بود.. ~پس تو جایگزین جدیدشی؟...خانم کیم نارا؟! ناچار مجبور شدم به سمتش برگردم و بخوام منظورش رو توضیح بده ~ جایگزین اون دختر بیچاره، اسمش چی بود؟ یه سول؟درست میگم نه؟ همونی که به نظر میرسید ازش خوشت میاد نمیدونم چی باعث شد که از بین بره و خودش رو بکشه اما خوبه که تونستی براش جایگزینی پیدا کنی(خطاب به تک یون) امیدوارم تو سرنوشتت مثل اون نشه😂.. در ضمن یه وقت تو رو هم جایگزین کرد خوب حواست باشه! چرا از اب گل آلود ماهی نگیرم؟ اینطور که به نظر میرسید رئیس لی به دلایلی تنفر خاصی از تک یون داشت و اینطور حرف زدنش نشون میداد که دنبال کسیه که تک یون با اونه و منم از اول همینو میخواستم! اینکه یه قربانی باشم...
_مرسی از اینکه به فکرم هستید ولی من خودم میتونم در مورد زندگیم و فردی که عاشقش شدم تصمیم بگیرم:) و دستم رو دور بازوی تک یون حلقه کردم و راه افتادیم و زمزمه وار اما طوری که مدیر بشنوه بهش گفتم: عزیزم! ناراحت نشو میدونی که من بهت اطمینان دارم.... این بهترین ویژگی یا شاید تنها ویژگی خوب تک یون بود ضایع بازی در نمیاورد با اینکه پسر شدیدا روانی ای بود و مدت زمانی که تو خونه بودیم همش دعوا میکردیم و مجبور میشدم تفنگ بزارم روی سرش اما در حین عملیات خطا نمیکرد و با رفتار های ناگهانی من همراهی میکرد رفتن به یه جای خلوت و قایمکی حرف زدن ضایع بود ممکن بود کسی حرفامون رو بشنوه یا شک کنه پس همون طور معمولی به راه رفتن ادامه دادیم..... توی مسیر چند باری خواست بحث رو باز کنه اما اجازه بهش ندادم چون هیچ جا امن نیست جز خونه ی خود آدم! وقتی رسیدیم: _ چته؟ مغزمو خوردی میخوای چه زری بزنی؟؟ & اونجا چیکار کردی برای خودت؟ معنی این کارا چی بود؟؟ _ چیه؟ ناراضی ای؟ نکنه میخواستی مثل بچه ها بهش بگی « نه قربان غلط کردم با این دختر هیچ نسبتی ندارم» آره؟ میخوای همچین رفتار کلیشه ای و مسخره ای داشته باشی؟؟؟ جوابی نداد _ عاااو نکنه دور برت داشته که من جدی ازت خوشم میاد؟ هه همچین آدم کله پوکی همراهمه واقعا که... خوب اینو بفهم من از هیچیه تو خوشم نمیاد پس حتی فکرش هم به سرت نزنه!
&معلومه که اینطور نیست کدوم خری از آدمی مثل تو خوشش میاد؟؟ فقط میخواستم دلیل این رفتار بی معنات رو بدونم... _ من مسئول توضیح دادن کار هام بهت نیستم ، تو فقط خدمتکار منی و کاری که من بخوام رو میکنی و چیزی که من بخوام رو میفهمی پس پات رو از گلیمت دراز تر و وظیفت رو فراموش نکن!..،، ظاهر سازی جدیدی که کرده بودیم توی به دام انداختن دو گیو موفقیت آمیز بود! برگه ی قراردادی که به خانواده های فقیر میداد و طبق اون از بچه هاشون سوءاستفاده میکرد خیلی زود به دست کیم رسید و اون هم طبق قرارمون قبل از هر کاری یه کپی از اون رو در اختیار من گذاشت .... در ازای کار کردن فرزندان حقوق دو برابر به خانواده و میزان مشخصی پول در اختیار فرزندان قرار میگیره... محیط شغل هایی که ذکر کرده بود شامل آشپزخانه ی رستوران ها ، خیاطی و دوزندگی و نظافت کاری بود اما تا چه حد راست بود؟؟این یه معامله ی نامعقول بود برای همین هم از کیم خواستم که امضاش رو ته برگه بزنه تا با سر بتونم برم توی قضیه و همه چیو بفهمم... فردای اونروز حتی دو گیو وقت نداد امضای روی کاغذ خشک بشه منو به دفتر خودش دعوت کرد تا یه سری چیزا رو برام توضیح بده در مورد کارم یا شاید بهتره بگم در مورد مدل فروخته شدنم...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چالش اول : دوازدهم میخونم
چالش دوم: همه سولوی اعضا رو میدونستم
عالی بود💜💜💜💜
واو درسای سنگینی داری:) برات موفقیت رو آرزو میکنم^^❤️
همشون واقعا قشنگن:)🤝🏻💛
خیلیییی ممنونممممممم نظر لطفته:)))💗🛍️
خیلی ممنونم❤❤
خب دوباره موگم
سیلامی مجدد عزیزم😂
دقیقا همون جور که انتظار داشتم نوشتنت عالیهه؛)
عاشق ژانر داستانتممممم
تند تند بینیویس و عین من پارت ها رو دیر نزاررر🥲😂
فایتینگ🤍
اسمت چی بود؟یادم رفته
سلاام😂👋🏻
مرسیییییی نظر لطفتهಥ_ಥ♥️
چه خوب که ژانرش رو دوست دارییییی:)))))🧡🍮
میخوام زود بزارم اما انگار نمیشه نمیدونم چراا😐😂
اسمم اینجا اصولا سو مینم:)✨
منم بلایت هستم 🤍و از اینکه همسنیم خوشوقتم😂امتحاناتون حضوریه؟🙂💔
راسی فصل دو هاش رو خبر نداری اومد یا تک پارتی بلو گذاشت؟😕
میشه لطفا به داستان های منم سر بزنی؟چون نظرت خیلی برام مهمه🙂
منم همینطورر😂❤️
بله امتحانت ما هم حضوریه🥲💔
چرا ، فصل یک رو که تموم کرد گفتش که فصل دو رو از بهمن مینویسه هر وقت تموم شد به صورت کامل کلش رو میزاره
البته میخونمشون:)💓
آییییی😭😂تیزرش رو همین الان دیدم...کاش میشد ما هم برای هر داستانیمون فیلم آپ میکردیم🙂💔
🥲😂 ای کاش... ولی نمیشه هعیی
واقعا ک /=نظرم منتشر نشده بوده|:
آره خیلی اذیت میکنه 😐💔
خیلیی خوب بود😢
نمیدونم چرا اینقدر از این داستان خوشم اومده خیلی باحاله🤗
ممنون که اینقدر خوب مینویسی🤍
من نهمم
همههه ی سولو ها رو دوست دارم🌊
مرسیییی::)))🤍🌙
مایه ی افتخار و دلگرمیه که تونسته نظرت رو جلب کنه^_^♡♡
ممنون که میخونیشون و نظرت رو بهم میگی؛)✨
خوشبختم 😂🤝🏻
همشون واقعا زیبا و آرامش بخشه:)👌🏻🪐
خواهش🌠
همسن درومدیممم😂✊🏻
دقیقا✨
اوهومم😂✨
عااااااااااااااااااااااااااااا جی هوپ منووووو کی میاااارررررری
بنده کلاس هفتمم☹️💔
و همه سولو های اعضا رو میدوستمممم
عومممم جیهوپ روو حدود سه چهار تا پارت دیگه میارم 🥲 نمیشه واقعا زودتر آورد
کلاس هفتم که خیلی خوبههه چرا ناراحتییی
خوش سلیقه ای😂✨❣️
عا خوبههههههههه هوپی منو زودتر بیار😹
آره امتحانامون تموم شده.. از ما زودتر شروع کردن و هر روز پشت سر هم گرفتن تا بین مستمر و نوبت اول فاصله باشه و بتونیم رفع اشکال کنیم
چشمممممم😂💞
خیلی هم عالیی:)✨👌🏻
😐🤷🏻♀️نمیدونم چندمم تو میدونی؟؟؟
قشنگ بید مثل همیشه🐶🤎
عام شاید...😆
ممنوننننن عزیزم چشمات قشنگ میبینه:)❣️✨
و چالش دوم....
همرو میدوستم😐🤝🏽🧃
همشون دوست داشتنی انಥ‿ಥ
هوووم😐🤝🏽
باحال بید😐🤝🏽🧃
مث همیشه دوسش میداشتم😐🤝🏽🧃
و...مث همیشهههههه.....خیلی خفن بودಥ‿ಥ✨
با اینکه خودم نویسندم ولی هیچ وقت نمیتونم داستانارو پیش بینی کنم😐🤝🏽
و جواب چالشتم....ام نهمم:/🧃
ولی ۱۶ سالمه:/🧃
نیمه دومی ام🚶🏽♂️🌫️
هومممم مرسییییییییییییییಥ_ಥ💗❣️
چونکه خودت غیر قابل پیش بینی ای اینطوریه🥲✨
🥲 بالاخره یک نفر پیدا شد
نمیخوااااااااااام
باز اول نشدم😒
عب نداره 😐🧃
بزرگ میشم یادم میره😐🧃
فعلا برم بخونمش😐🧃
آره عیب نداره فراموش میشه😂🤝🏻
عاااااچااالشوووویاااادم رفتتتتتಥ_ಥ😂
کلااس دهمم فک کنم گفته بودم:/
عااا از صولووواعضاااااهمرووومیدوووصتممم💙😂
آره 🥲 بقیه هم احتمالا ازم بزرگترن🥲💔
همه رووووو😂😂😂✨💞