های گایزز اینم پارت هفتم 🏃🏃 امیدوارم خوشتون بیاد 💞🥂
صبح از زبون ا.ت:از خواب بلند شدم و رفتم صبحونه خوردم و بعد آماده شدم رفتم شرکت وقتی رسیدم با استقبال کارمندا مواجه شدم از همشون تشکر کردم و یه سخنرانی کوتا انجام دادم که دو دقیقه بعد تو روزنامه چاپ کردن😑
به همه کارا رسیدم و به چند تا افتتاحیه شعبه هامون رفتم . بعد رفتم پیش نونا دوست صمیمیم ا.ت:سلام نونا نونا:واییی ا.ت دلم برات تنگ شده بود 😍 ا.ت: منم همینطور از دیدمت خوشحالم نونا :بابت مرگ خواهرت متاسفم وقتی شنیدم واقعا ناراحت شدم
ا.ت:ممنونم عزیزم 😘 نونا :میگم امشب میای مهمونی کیم بکهیون ا.ت:اره میخوام بیام نونا:چه خوب پس خوش میگذره راستی با کی میای مهمونی ا.ت:با جیمین میام نونا:الان همه فکر میکنن تو و جیمین باهم رابطه دارید😂😂ا.ت:چرت و پرت نگو😂😂
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
عالی بود 💜
آجیل میشی 🥺💜؟
مرسی💞❤️بله حتما من مبینام خوشبختم آجی 💖❤️
منم حدیثم خوشبختم آجیل جون
وااااااااااییییییییی بعد از سال ها انتظار پارت بعد آمد
الان دارم مثل خر ذوق مرگ میشم که تهیونگ و ات بلاخره بهم رسیدن راستی نویسنده عزیز نمیخوای که پارت بعدی غمگین بنویسی هااااا😢😢😢😢
و اینکه مثل همیشه داستانت عالییییییییییییییییییی بود خوسگلم😍😍😍
پارت ها هرچی باشه آخر داستان قشنگه منم سعی میکنم پارت ها شاد باشه😊و اینکه مرسی عزیزم 😘❤️💞🍓
عالی
میشه به داستانم سر بزنین؟
مرسی عزیزم 😘 چشم حتما
فدات عزیزمم❤️