فرد از جاش بلند میشه که خودش رو توی آشپزخونه میبینه
مارکوس: هوی فرد خوبی؟
لیندا چپ چپ به مارکوس نگاه میکنه که فرد تازه متوجه اطرافش میشه و دستش رو روی شونه لیندا و مارکوس میزاره: شماها خوبید؟ چیزیتون که نشده؟
لیندا: ن...نه چیزی نشده
مارکوس: خوبی فرد؟ تو بودی که یهو افتادی بعد حال مارو میپرسی؟
فرد: اوه...اره
دستش رو روی سرش میزاره که همه چیز یادش میوفته*: داشتم با لوییس حرف میزدم که اون چیزا رو گفت.....اه!! توی چاییم یه چیزی ریخت و وقتی سعی کردم به یکی خبر بدم دم در اتاقش از هوش رفتم*
فرد: میلبارتون کجاست؟
لیندا: قبل از اینکه بری تو اتاقش قش میکنی و بعد از چند دقیقه که بیرون میاد متوجهت میشه و انقدر دست و پاش رو گم میکنه که میارتت اینجا و بعد از اینکه به ما گفت انگار حالش خوب نبود و رفت تا دکتر خبر کنه
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
من چرا احساس میکنم لوییس سادیسم دارع؟😐🧃
واقعا درکش نمیکنم🚶🏽♂️🌫️
😂😂