9 اسلاید صحیح/غلط توسط: :))Lady انتشار: 3 سال پیش 72 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظرجان به منتشر😹👐🏻....
+هیونااا وقت خوابههه!!!... _ نمی میخواممم!!!...ا/ت اهی کشید و با پشت دست به پیشونیش ضربه ای زد و گفت:ببین بچه همه ی ما به اندازه کافی خسته هستیم و الان هم ساعت از ۱۲ شب هم گذشته!!...جین درحالی که داشت با دندون قرچه و حرص به صفحه گوشیش نگاهی میکرد و پا روی پا گذاشته بود گفت:عکس نامزدتو استوری میکنی می نویسی ملکه منی؟ کی بهت گفته پادشاه؟! اصلا کدوم ایالت زیر دستته که برا خودت ملکه انتخاب میکنی نک*بت؟؟هاااننن؟ هااااااااا؟؟؟ اه خدا فشارم رفت بالا... جبمین که توی اتاق بود فر یاد زد:خواهش میکنم فقط یه ثانیه اون زیپ رو بکشید و راحت سر رو بالشت بزاررمممم!!...نگاه سه نفر به سمت اتاق جیمین برگشت ،جین لبزد:لباسم که زیپ نداره! جیمین کله اش رو از داخل اتاق بیرون اورد:کدوم لباس؟:| جیمین از اتاق خارج شد و ایستاد:الان منو خ*ر فرض کردین؟..ا/ت و جین چیزی نگفتن،جیمین ادامه داد:اصن هر کی که خ*ره و جراتش رو داره بایسته! ... سکوتی در فضا حکمرانی کرد، جین که همچنان روی مبل راحتیش لم داد بود لبزد:خب؟... ا/ت که همچنان نشسته بود ،گفت:جراتت تحسین برانگیزه موچی جون:) ...
عرق سردی که از پیشونی جیمین میریخت به وضوح دیده شد و روی فرش چکه کرد و گل های فرش تبدیل به یونجه ای همچون پربرکت شدند🌚... تعجبی جین رو دبر گرفت،جین از جایش بلند شد:واو ! چقدر علف! ا/ت با اخمی که روی پیشونیش نقش بسته بود به اطرافش نگاه کرد:اینجا که مزرعه ست!😐...بقیه پسرا هم در حالی که داشتن چشمانشون رو از خواب الودگی میمالوندند،شوگا کلافه لبزد:چرا بالش و پتو های من نیست؟ چرا بجای خوابیدن تو اون اتاق چل*غوز الان بین این علف هاممم؟؟؟
تهیونگ:هیونگ به خدا بالشو پتو منم غیبش شده بجای بالشتم این...(اه کشیدن)علف دستمه :| ... ناگهان خری گفت: به جمع خران خوش امدید! زندگی زیباست نه؟!
بقیه نگاهی به جیمین انداختند و جیمین خجالت زده لبزد:امم...خووو ...راستش..اره😁.... خر ادامه داد:خب حالا که زیباست از دهکدمون بفرمایید بیرون... :| ا/ت نگاهی به دوربین میکند:داوینچی جان احیانا مکان برای فیلم برداری قعطی بود؟ :/ لیدی داوینچی:این بخش جزو فیلم برداری نبود و برای جذابیتش اضافه شد،همه نباید که تو کلاب هوس بخوابن🙄😒... جانگکوک در حالی که داشت یونجه ها رو از لباس خوابش میتکوند گفت: از اول بگیر خواهر من، من همینجوریش هر روز با کارای شماها برگام میریزه،دیگه یونجه اضافه بشه دست کمی از پاییزی پربرکت نخواهیم داشت:/...
لیدی داوینچی:اوکی ولی بدونید از برنامه ای که در ذهن دارم نمیگذرم😈....چشمهام بقیه تا ۱۰ متری دهکده دوید و توسط مویرگ هاچشمانشان ۱۰ متر به سمت عقب سرجای کره ی چشم ها قرار گرفت: چییییییییی؟؟؟ لیدی :اررره😈 بقیه:نههههه! لیدی :ارهههههه!!!😃.خب بسه بریم از اول:/
(برداشت دوم؛حرکت!🎬)نگاه سه نفر به سمت اتاق جیمین برگشت ،جین لبزد:لباسم که زیپ نداره! جیمین کله اش رو از داخل اتاق بیرون اورد:کدوم لباس؟:| جیمین از اتاق خارج شد و ایستاد:الان منو خ*ر فرض کردین؟..ا/ت و جین چیزی نگفتن،جیمین ادامه داد:اصن هر کی که خ*ره و جراتش رو داره بایسته! ... سکوتی در فضا حکمرانی کرد، جین که همچنان روی مبل راحتیش لم داد بود لبزد:خب؟ جیمین لبزد:هه... قطعا در کنار هر خری الاغی وجود داره درست میگم؟ ا/ت که دست به سینه به جیمین نگاه میکرد لبزد:بااینکه مخترع جمله رو در قبر لرزاندی ولی کنجکاوم که اون الا*غ کیه؟ :|
جیمین نگاهی به هیونا کرد که داشت برای خودش توی سالن میدویید ومغز همسایه های پایین رو تیلیت میکرد ،گفت: هیونا!... ا/ت و جین نگاهی به اون بچه کردن، ا/ت گفت:هوممم، من احساس میکنم اون بچه از دسته یونجه خوران حساب نمیشه،باباجان متوجه بشید اون بچه ستتتت بچههههه!!!...( قابل توجه:فریاد های ا/ت بنفش غلیظ هستند،جهت ایمنی ،پنبه با تعداد ۳۰ به بالا همراه خود داشته باشید🌚💫) جیمین با لبخندی ضایه لبزد:حالا یه امتحان کن شاید یونجه خورد🥲... ا/ت تا خواست به سمت جینین هجوم بیاره توسط جین محاصره شده بود و ولی همچنان با صدای نسبتا بالا لبزد:اون جعبه ابزارت کجاست جیننننن؟ جین که همچنان حلوی ا/ت برای منصرف کردنش بپر بپر میکرد لبزد:بیا مشکلات رو باهم حل.... ا/ت:کیم نامجون بازی درنیاررر جینننننننن!!!!
به من اون میخ و چکش رو بدههه تا اویزونش کنمممممم....زووووددددد! هیونا به سمت اونها برگشت:خاله اویزون چیه؟؟ جین که همچنان چون دروازه بانی نیرومند مقابل ا/ت می پرید لبزد:خاله جونت خیلی برای تاب سواری با جیمین عجله داره!!!🥲...
جیمین ادامه داد:ا/ت جونت زیادی قول درونش فوران کرده،این منو به سلیب نبنده صلوات!🥲.....
***
+خب هیونا دیگه دیر وقته بریم لالا... _نع نع نههههه... ا/ت اهی کشید:چرا مه؟🥲... هیونا لبزد:من قصه میخوام! مامانم همیشه قبل از خواب برام قصه میگفت!....جین خمیازه بلندی کشید:چه قصه ای؟ هیونا باخوشحالی لبزد:سفید بلفی!😃....در همون لحظه ا/ت دستی روی صورتش کشید و جین شروع کرد به سرفه کردن:عق...همون قصه دختر علافه با ۷ ترشیده؟... هیونا به شکل بامزه ای اخم کرد و گفت:به دخملکم توهین نکن! جین ابرویی بالا داد:از کی اون سفید برفک شده دخملت؟ هیونا:مگه دخمل توعه که نالاحت شدی؟ جین از شدت شوک سرفه ای کرد که از مبل پرت شد:/... ا/ت :اوپا! :/ جین با ناتوانی گفت:من اگه بچه داشته باشم هیچوقت بیکار بزرگش نمیکنم:| والا! بااون ملکه بیکارش که اینه از دیوار دشوری کنده بود باهاش حرف میزد:کی از همه زیبا تره؟ اینه هه هم از درد کمر عر میزد :تو تو تو تو.. مسابقه محله :/ و اون هفت سمت چپ مانده ذهنی که بجای دکتر بردن اون سفید برفک بدبدخ*ت وسط جنگل رهاش کرده بودن و عر میزدن که از تابوت بیاد بیرون بندری قر بده:/ .... دوباره سکوتی سالن رو فرا گرفت،ا/ت باچشمانیکه لایش چوب کبریت جهت غش نکردنش از خواب قرار داده بود لبزد:تموم شد؟ خیلی تاثیر گذار بود😐👌🏻...
هیونا لبزد:میشه بازی کنیم؟ جیمین که اون طرف سالن پشت میز و صندلی ها پناه گرفته بود لبزد:هیونگ من شک داره این بچه کره ای باشه! این شبیه بیداره صبح خواب...؟:/ ...
***
هیونا گفت:من کار گردانتونم شماها بازی میکنین، ۱،۲،۳.... بقیه به همدیگه نگاه کردن....ا/ت:خب قربون اون چشمای فندقیت بشم الان که چه نقشی رو بازی کنه؟:/ خیلی از پسرها که در اوج خواب به سر میبردن که ناگهان جیهوپ گفت: خب پس شروع میکنیم!!! جیمین با چشمانی گرد شده گفت:چی چیو شروع میکنیییییم؟؟! هیووونگگگگ! جیهوپ گفت:فعلا فقط امشبه خواهر و برادران!! کوک!
کوک که از اوج خستگی چشماش رو بسته بود گفت_هوم؟...جیهوپ ادامه داد:تو برو تونقش ملکه حسود ترکیده...این حرف جیهوپ خواب رو از کوک پروند_واتتت؟؟؟ به هیچ وجه!!.....شوگا لبزد:پس برو تو نقش اون گَچ برفک:/ و بعد خنه لثه ای کرد...کوک اب دهانش رو قورت داد ،گفت:اکی،همون ملکه خوبه😐... جیهوپ نگاهی به شوگا انداخت:و تو! برو تونقش سفید برفی😊...ا/ت حرف جیهوپ رو با تکان داد سرش قبول کرد:اررررره به یونگی خیلی میاااد!! ...قیافه یونگی پوکر شد:از چه جهت دقیقا؟؟ ا/ت: خواب:)....جیهوپ تایید کرد و ادامه داد:و تو ا/ت توهم در نقش پرنس و تهیونگ در نقش شکارچی و بقیه هم در نقش کوتوله ها نگید نه چون خیلی عالیه:/ چهره بقیه که هیچ احساسی رو بیان نمیکرد سر تکون دادند:عالی:/
***
بادی وزید...🌬..هوا انقدر سرد و طوفانی شده بود و رعددبرق برق شدیدی ابرهای سیاه اسمان شکافت که حتی بخشی از ان به زمین اسابت کرد و یکی از درختان پودر شد:/... دوکوتوله زنیبیل و تبر به دست به اسمان که در اثر رعد و برق روشن شده بود نگاه میکردند ،کوتوله ی هلویی که لُپمین نام داشت گفت:بهتر نیست برگردیم هیونگ؟! کوتوله ی عینکی که همچنان نگاهش به اسمون بود لبزد:هوومم...تو کتاب های زیادی خونده بودم که اول نور رعد و برق در اسمان ظاهر میشه و بعد صداش،عجایب خلقت!...لُپمین کوتوله به با زوی اون کوتوله ی عینکی کنارش زد:مونیییی! متوجه هستی همین الان یه درخت توسط این رعد برق پودر شده؟؟ میخوای ماهم پودر بشیم؟نه خواهشا!
(واکنش لُپمین🥲👆🏻)
ناگهانی پروانه ای زیبا که اطراف انها پرسه میزد روی شونه مونی نشست،مونی نگاهی به ان کرد:حیرت انگیزه،نقاشی هایی که روی بال هایش شده سرگیجه اورست! آه...کتاب مشاعره من کو؟!... لُپمین اهی کشید و دستش رو به سمت پروانه برد که پروانه به سمت اسمان پرکاز کرد،گفت:مونی جانم خوبی؟ دادچچچچ الان رعد برق میزنه پورر میشیم میریم تو ریشه خاکککک!
مونی گفت:عاری ،سپس گیاه میشویم و غذای خران و الاغ ها،سپس در لوزالمعده انان بندری رقصیده و سپس... لُپمین زنبیل رو بر زمین کوبید و گفت:بسه بسه بسههه! دیگه بقیشو نگوووو!!...مونی توجهی نکرد در زنبیلش دنبال کتاب مشاعره اش گشت:زندگی خالی نیست، رامیون هست، سیب هست، لُپمین.... در اوج شعر گویی بود که بار دوم رعد برقی شدید زد و اونکپروانه بیچاره رو همچون پودر پخش ررهوا کرد، دهان هردو باز ماند و بر زمین چسبید، جیمین زنبیلش رو برداشت و دست مونی رو گرفت و پابه فرار گذاشتن:حتمااا باید یه پروانه پودر بشه که ماهم متوجه بشیییم؟ دارم میگممم بریم برای من مشاعره میکنیییییی؟؟؟؟ :/ هردو به سمت کلبه شان دویدند و اثری از انها در جنگل دیده نشد
ان سو درحالی که رعد و برق در زدن بود ، در قصری بزرگ و سیاه دری باز شد،البته ناگفتانه نماند که از شدت باز شدن در دستگیره در بر زمین افتاد:/ اون فرد خنده ی جادوگری ای کرد😐😹 و سپس غرید:ایرانوسسسسس؟؟؟ من چند بار باید بگم دستگیره در دشوری رو قشنگ پیچ کنننننن؟؟ ...کسی جواب نداد:/ اهی کشید:خب دوبوره بهشون رو دادم رفتن مرخصی! مثلا ملکه ی این سرزمینممم!!!
(به اطلاعتان برسانم که ملکه ی عزیز از مشخصات ویژه ای برخوردار ست😌 :ملکه کوکا، ملقب به حسود ترکیده:/ میگن از هرکسی که از اون باهوش تر و اطلاعات عمومی را تار و مار میکنه:/ (امیدوارم فقط مونی رو نبینه:/😹💔)
کوکا:ای ایینه ی دشوری! بگو کی از همه باهوش تره؟! ... ایینه:دوباره تو؟... :/
کوکا زبونش رو در لپش چرخوند و گفت:جواب سوال منو با سوال جوابم نده:/... آیینه:وات؟... کوکا که متوجه سوتیش شده بود گفت:هیچی، گفتممم! کی از همه باهوش تره!!!؟ ... آیینه:من من من من:/.... کوکا که همچنان اعصاب نداشته فریاد زد:هی خنگول! بخدا از این دشوری میکَنَمِت میریزم زیر پای اون دختر هندیه که روت قر بده هااا!! :/ ایینه خنده ای کرد:اووو خوب فیلم هندی میبینیا!! جان جهان منا چویییی ییی ییییه عووووو (شعر فیلم شعله💔😹) کوکا سری تکون داد:نه مثل اینکه باید از زادگاهت جدات کنم!!.... ایینه:من که خیلی وقته از زادگاهم جداشدم!... :/.....بلاخره کوکا تصمیم خودرا گرفت و اینه رو با زوری همچون بر طبل شادانه بکوب ایران چیچی بکوب در اورد ولی کاشی های دیوار ریختن....قیافه کوکا وقتی با ریختن دیوارها مواجه میشه:/)👆🏻
ادامه دارد....
برید بعدی👐🏻😹💕
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
پارت بعدیو میزاری؟؟؟
بعد از امتحانات حتما
کی پارت بعدی مباد من خیلی دوسش دلرم
متشکرم😍🫂
چشم ✨
ممنون
ججججججررررررر..عالیذبوووددد....پاره شدم...لفطا اگه وقت کردی پارت بعد رو بزار...ممنون میشممممم
ممنونم
حتما❤️
اشتباه فرستادم😐😐
مروری به لایو عجیب هوپی