اگر خدا بخواد امروز دوتا پارت میزارم:/
از زبان جینسو:با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم... اوف چرا الان...یهو دیدم توی بغل کوکم...من کی رفتم توی بغل این...اصا چرا این اینجا خوابیده...چرا چیزی از دیشب یادم نیست...یهو همچی یادم امد...آلارم گوشیم همینجوری داشت زنگ میخورد...کوک:میشه یکی این زنگ رو خفه کنه +اوهه ببخشید وایسا الان قطع اش میکنم...بلند شو الان جیهو یهو میاد توی اتاق...-ولم کن بزار بخوابم...+حالا واسه ما خوابالو شده...بیدار شو ببینم...یهو کوک شروع کرد به قلقلک دادنم...هردو پوکیده بودیم از خنده...هر چقدر التماس میکردم بس کنه اصلا بهم گوش نمیداد...بالاخره خسته شد و ولم کرد..اقای جئون به همین خیال باش...اون تمام کرد من شروع کردم به قلقلک دادنش... بیچاره پوکید از خنده... آخرش هردو خسته شدیم و فقط به خودمون میخندیدیم...+خب دیگه بلند شو بریم صبحانه درست کنیم...-اوهوم باشه...هردو از روی تخت بلند شدیم...یک دست لباس ورداشتم و رفتم حمام...وقتی حمام کردم داخل خون حمام یک بلوز سفید و یک شلوارک زرد روشن با سویشرتش رو پوشیدم...هنوز کوک داخل اتاق من بود...داشت عکسای بچگیم رو میدید...+تو چرا هنوز نرفتی بیرون...-هعی جینسو اینا خانوادت هستن؟؟ لبخند کمرنگی زدم و +اره...این اولین و اخرین عکس خانوادگی منه...بغض کردم اما بغضمو قورت دادم...دست کوک رو گرفتم و از اتاق زدیم بیرون...
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)