10 اسلاید صحیح/غلط توسط: 𝑴𝒂𝒉𝒍𝒂 انتشار: 3 سال پیش 975 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
❤❤❤❤❤❤
از زبان لیدی باگ : من و کت نوار روی هم افتاده بودیم که شدوماث جلومون سبز شد و با نگاهی شیطانی سلام کرد . کت نوار بدجور جوش آورده بود ، اون خیلی عصبانی بود . از قدرتش هم استفاده کرده بود و وقت زیادی نداشت . شوکری هم که بهش زده بودن ، باعث شده بود ، انرژیشو از دست بده . با دیدن شدوماث ، با عصبانیت تمام از جاش بلند شد . هرچی بهش گفتم خودش رو کنترل کنه ، گوش نکرد که نکرد . دوید سمت شدوماث ، منم کمربندش (همون دم کت😅 ) رو گرفتم و محکم کشیدم سمت خودم و همین باعث شد دوباره بیوفته روی من . لیدی : کت ، عزیزم ! آروم باش ! / کت(با آشفتگی و عصبانیت) : آخه...آخه..چطوری آروم باشم؟ نمیبینی دارن باهامون چیکار میکنن؟ من نمیتونم و نمیخوام زیر بار حرف زور برم 😠 / دستم رو روی شونه هاش گذاشتم و آروم در گوشش گفتم / لیدی : من یه نقشه دارم . اما تو زیاد وقت نداری اول باید دوباره تبدیل بشی . پس بیا بریم . باشه ؟! / کت : ولی.... / لیدی : همین که تبدیل شدی برمیگردیم سراغشون و بعد هرکاری خواستی بکن . خوبه ؟؟ / کت : باشه بانو ! / شدوماث دست به سینه به ما نگاه میکرد و میخندید. پلیس ها هم از ترس شدوماث پشت ماشین هاشون پناه گرفته بودن و تیر هارو به سمت من و کت نوار و شدوماث نشونه رفتن . منم یویوم رو سپر کردم و حواسشون رو با حرکاتم پرت کردم . کت نوار هم همینطور . اما شدوماث انگار نقشه ی پیچیده تری داشت . اصلا از جاش تکون نمیخورد ! کت نوار اومد نزدیک من و دستش رو انداخت دور کمرم و بعد چوبش رو بلند کرد و با سرعتی دیوونه وار رفتیم سمت بالا و حسابی از اونجا دور شدیم.......
از زبان کت : رفتیم پشت یه ساختمون و...انگشترم صدا داد.....لیدی باگ روبروم ایستاد و منم روبروش . / کت : لحظه ی کشف هویته درسته ؟؟ / لیدی : نه ! هنوز نه . ولی نباید از هم جدا بشیم . گوش کن. تو دستت رو باز روی شونه هام و تا وقتی که دوباره تبدیل میشی باهام حرف بزن.../ کت : اوک گرفتم . / اما قصد نداشتم به حرف لیدی باگ گوش کنم ، میخواستم هویتم رو بفهمه . واسه همین بی اطلاع ، تبدیل به خودم شدم . کت : پلگ ، پنجه ها داخل ! / اما لیدی باگ انگار برای این کار من آماده بود . محکم چشماش رو بست و سرشرو روی سینم گذاشت . آدرین : بانو لطفا چشمات رو باز کن / لیدی : نه گربه ی سیاه الان نه..... / آدرین : گفتم چشمات رو باز کن ! الان ! /لیدی : گوش کن ، قول میدم بعد از تموم شدن این جریان ، هویت هامون رو به هم بگیم. اما اگه الان این کار رو بکنیم ، نمیدونم چی میشه . ممکنه کسی باشیم ، که باعث بشه به روحمون سدمه بزنه . کت لطفا ! / آدرین : باشه . پنجه ها بیرون !!! / لیدی باگ با ترس و تردید چشماش رو باز کرد و من رو که دید خیالش راحت شد . کت :حالا بیا بریو حسابشون رو برسیم ! / لیدی : بریم ! / از زبان راوی : لیدی باگ و کت نوار باهم رفتن به محلی که اونجا بودن (خونه مرینت اینا) / شدوماث : میدونستم برمیگردید 😈 / لیدی باگ(در حالی که دست در دست کت ، گارد جنگی گرفتن) : زمان انتقامه شدوماث ! / کت :انتقام این همه مدت که مردم رو شرور کردی ، مدتی که مارو زندانی کردی ، و....اینکه..../ بقیش رو زیر لب گفت طوری که کسی نشنوه : و اینکه پدر منی ! / شدوماث : پس بیاید و (گارد جنگی) ازم انتقاااام بگیریددد !! / حمله کردن سمتش.....
از زبان لیدی باگ : پلیس ها داشتن نگاهمون میکردن . انگار متوجه اشتباهشون شده بودن . فهمیدن که کت نوار یه ابر قهرمانه ! تمام مدتی که با شدوماث جنگیدیم ، یک لحظه هم دست کت نوار رو ول نکردم . نمیخواستم آسیب ببینه یا برام فداکاری کنه . بعد از حدود ۳۰ دقیقه بزن و بکوب ، من با یویوم گرفتمش و محکم کوبوندمش به دیوار . بعد پرتش کردم سمت تیر چراغ برق و همونجا محکمش کردم . تقلا کرد فرار کنه اما خب کسی نیست که بتونه یویو منو پاره کنه😌دویدم سمتش ، اما کت نوار یهو جلوم سبز شد و چون سرعتم زیاد بود ، محکم خوردم بهش و همین باعث شد ، که.....که.....پوففف دوباره نه ! 💋 هامون بازم خوردن به هم . از دست این پیشی . حاضرم شرط ببندم دوساعت برای این لحظه نقشه کشیده بود . آخه بدیش این بود که جلوی اون همه پلیس و کل مردم شهر بودیم . تازه آلیا خانم هم از وسطجمعیت داشت فیلم میگرفت . خودم رو کشیدم عقب و تلاش کردم ازش جدا بشم . ولی..... اون پسره ی دیوونه ،محکم پشتم رو گرفت و چسبوند به خودش . یکمی تقلا کردم اما وقتی دیدم باعث میشه 💋 هامون برن توی هم(و خب اون صحنه رو تصور کنید ، حتی فکر کردن بهش هم باعث میشه ادم عق بزنه🙈😅) ، دست از ورجه وورجه کردن برداشتم و ناچار باهاش همراه شدم . سرم رو کج کردم و اونم همینکارو کرد . حسابی چسبیدیم به هم . طوری که علاوه بر صدای نفس هاش ، گرمای نفس هاش رو هم حس میکردم . ۳ دقیقه همونطور گذشت . آخه تقصیر من که نبود هر بار میخواستم ازش جدا بشم ، محکم منو میگرفت . تازه یه دستشم گذاشته بود پشت گردنم که کلا نتونم تکون بخورم . خیلی پررو شده بعدا حسابشو میرسم . تا اینکه بالاخره ، خیلی آروم ولم کرد . منم سریع خودم رو عقب کشیدم . با لبخند دختر کشی نگام کرد و بعد به شدوماث اشاره کرد : اون مال منه ! / لیدی : ب..باشه !
از زبان کت نوار : اروم رفتم سمت شدوماث . پاهام تحمل وزنم رو نداشتن . خستگی و ضعف و از همه مهمتر ، پدرم ! داشتم دیوونه میشدم ! رسیدم بهش و درست روبروش ایستادم......با عصبانیتی که قاطی اظطراب بود نگام کرد . / شدوماث : من..... / که حرفش رو قطع کردم و محکم بامشت زدم تو صورتش . لیدی باگ فریاد زد : کت نه اینجوری نه ! / اما گوش نکردم . دلم ازش پر بود . دستم رو بردم جلوی سینش و سمت معجزه گر ها......... تکون میخورد اما فایده نداشت . اعتراف میکنمکه شاید یه لحظه آرزو کردم بتونه فرار کنه . اما.....من نمیتونستم ....آخه....حالا چیکار کنم ؟؟ معجزه گر طاووس رو با تردید برداشتم و شدوماث فریادی کشید . طاووس رو پرت کردم برای لیدی باگ . حالا دیگه اون فقط هاکماث بود . برای برداشتن معجزه گر پروانه ، احساس میکردم که هنوز آماده نیستم . اما چاره چی بود ؟ دستم رو بردم جلو و دوباره کشیدم عقب.....بعد یک مکثکوتاه دلو زدم به دریا و چشمامو بستم................. ! تمام مردم داشتن نگاه میکردن . معجزه گر رو کشیدم و بی تردید انداختم برای لیدی باگ . میتونستم صدای همهمه رو بشنوم . اما جرعت باز کردن چشم هام رو نداشتم . صدای گریه های لیدی باگ رو میتونستم بشنوم . و نادیا شاماک که......مثل همیشه همه جا هست . هی میخواستم چشم هام رو باز کنم......ولی....هرچی با خودم کلنجار رفتم ، نتونستم . بالاخره بازشون کردم.......
پیااااااااااااااام بازررررررگاااااانییییییییییییی😄 ناظر جان لطفا منتشر کن عزیزم . خیلی ممنون مهربونم😉😊 دوستتون دارم به خصوص ناظری که اینو منتشر میکنه . تنکس😊😍😍😍😍❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
چشم هام رو که باز کردم ، با دیدن چهره ی پدرم ، انگار دنیا روی سرم خراب شد ! میتونستم صدای ترک خوردن قلبم رو بشنوم . بدجور به تته پته افتادم . کل خبرنگار ها داشتن از دور و نزدیک ، این لحظه رو ثبت میکردن . یه حلقه به شعاع ۶ متر دور من بود که توش فقط.....من بودم و لیدی باگ و ....پدرم ! پاهام لغزیدن. دیگه نمیتونستم تحمل کنم . انتخاب ! چه انتخاب سختی ! انتخابی بین پدرت ، و کسی که قلبت بهش گیره ! دلم میخواست گریه کنم....اشک بریزم....پاهام انقدر سست بود که لرزیدنش رو میتونستم ببینم و حس کنم . به سختی و زحمت ، و با تردید ، برگشتم سمت لیدی باگ . با نگاهی تاسف وار داشت بهم ارامش خاصی میداد . قدرت و نیرویی نداشتم . هر قدمی که برمیداشتم ، پاهام بیشتر میلرزید . تا اینکه لالاخره فاصلمون کم شد . باهاش ۱ متر فاصله داشتم . چشمام پر از اشک شده بود . آفتاب داشت طلوع میکرد......دیگه داشت صبح میشد . به لیدی باگ نگاه کردم . و بعد ...... سرم بدجوری گیج رفت و چشمام سیاهی رفت . و چون لیدی باگ هم آماده بود من رو بگیره ، صاف افتادم توی ب*غ*ل*ش...............
نادیا شاماک در اخبار : گیج نشید این فقط اخباره . صبح امروز ، هویت مخفی ارباب شرارت ، فاش شد . طراح مد معروف ، گابریل آگراست ، مردی مرموز و پیچیده که الان در خونش در حبس خانگی به سر میبره . اما نکته جالب توجه اینه که ، قهرمان شهر ، کت نوار ، با دیدن هویت گابریل ، انقدر عصبی و متعجب میشه که از حال میره . و هنوز دلیلش رو نمیدونیم . الان این قهرمان ، در بیمارستانه و از وضعش خبر خاصی نداریم........... در بیمارستان از زبان لیدی باگ : این گربه هه چش شد ؟؟ مم نمیدونم چرا یهو اینطوری از حال رفت . دکتر ها گفتن بهش شک وارد شده . مثل مرغ سرکنده (یعنی خیلی آشفته و پریشون) توی راهرو راه میرفتم و به لباسم چنگ میزدم . پدر و مادرم ، پدر و مادر آلیا ، نینو ، همه ی بچه های مدرسه و حتی کلویی ، کاگامی و لوکا.....همه بودن . شهردار بورژوا هم اومده بود . همشون سعی میکردن من رو آروم کنن ولی من نگران کت بودم........ بالاخره دکتر اومد بیرون . حمله کردم سمتش و شونه هاش رو گرفتم و محکم تکون دادم . / لیدی : اقای دکتر من میخوام ببینمش خواهش میکنم ! / دکتر : داره به هوش میاد . اما باید آرومش کنید . از این اتفاق هم چیزی یادش نندازبد . زخمشون هم پاره شده بود من دوباره بخیه زدم . باید خیلی مراقب باشید . / رفتم توی اتاق . زل زده بود به سقف . صداش کردم . سرش رو برگردوند سمتم . تا منو دید ، انگار دوباره بغض کرد. رفتم نزدیک تختش و نشستم . دستم رو لای موهاش کردم و آروم پیشونیش رو 😘(خودتون میدونید😁) بهت زده(با تعجب) بهم خیره شد و بعد......اشک هاش قطره قطره جاری شدن . با نگاهش داشت بهم میگفت که......برای گریه کردن یه سرپناه نیاز داره . کمکش کردم که بشینه روی تخت . همونطور اشک میریخت . من نمیدونستم مشکلش چیه.......نشستم روی تختش ، کنارش ، سرش رو گذاشتم روی سینم . اشک هاش لباسم رو خیس کردن . با یه دستم اونو در آ*غ*و*ش گرفتم و با دست دیگه ، موهای طلاییش رو نوازش کردم . هیچ کدوم حرفی نمیزدیم . هیچ حرفی ! اشک هاش به مرور شدت گرفتن . و بی صدایی گریش ، کم کم به یک ناله تبدیل میشد . نفسش به خر خر افتاده بود و تکه تکه میشد........
اقا نمد کجا بودیم . از زبان کت : احساس میکردم توی بهترین جای دنیا هستم . آرامش خاصی داشتم اما توی دلم آشوب بود . سرم رو از روی سینش بلند کردم اما ناخودآگاه افتاد روی شونش . دستش رو دورم انداخت و تا تونست منو به خودش چسبوند . نمیتونستم گریم رو بند بیارم . نفسم به سختی بالا میومد . که بالاخره با صدای بغض آلودی ، به حرف اومد . / لیدی : پیشی جونم ؟ من.....من نمیدونم مشکلت چیه....اما....اینو بدون که....اگر دنیا بر علیه تو باشه ، من همیشه کنارتم . من دوستتم . دوستت دارم و هرکاری برات میکنم . پس همیشه میتونی روم حساب کنی . باشه ؟! / کت(با هق هق) : اما.....تو....هیچی راجب من....نمیدونی..../ لیدی : برام مهم نیست من تورو خوب میشناسم . از خودتم بهتر . پس اینو بدون ، که هرکسی که باشی ، من.....من دوستت دارم ! / کت : چ..چی گفتی ؟ تکرار کن......تو الان.....به من.....چی گفتی بانو ؟؟ لطفا تکرار کن ! / لیدی : گفتم که من.....من...ع*ا*ش*ق*ت*م ! / کت : شوخی که نمیکنی ؟؟ / لیدی : تنها کسی که توی همچین شرایطی میتونه شوخی کنه تویی / کت : ولی...گفتی....یه پسر دیگه رو دوس داری ! / لیدی : حالا که میبینی تورو دوست دارم . من دارم خیلی واضح ع*ش*ق*م رو بهت اعتراف میکنم / کت : یا عیسی ! پشمام !
از زبان لیدی باگ : سبک شدم . بالاخره بهش گفتم . خیالم راحت شد . داشتم دیوونه میشدم . بعد از اینکه بهش گفتم دوسش دارم ، گریه هاش بند اومد و با لحنی که مشخص بود دلش پر از غصه هست گفت : منم......دوستت دارم ! پرنسس زیبای من ! / بعد کت نوار دستم رو از دور خودش بلند کرد و دست خودش رو دور من انداخت و منو چسبوند به خودش . هرچی بیشتر بهش میچسبیدم ، بیشتر ع*ا*ش*ق*ش میشدم . من.....آدرین رو.....داشتم ادرین رو ......فراموش میکردم ! تمام زندگیم شده بود کت نوار . مدتی همونطور موندیم . بعد با اومدن دوستام و خانوادم و خانواده ی دوستام ، یکمی خودمون رو جمع و جور کردیم . آخه خیلی چسبیده بودیم به هم . ناجور بود😅 همه اومدن و حال کت رو پرسیدن . اون هم مثل همیشه لبخند زد و غم هاش رو زیر لبخندش پنهان کرد . با تک تکشون احوال پرسی کرد و دردش رو مخفی کرد . دلم براش کباب شد ! آخه مشکلش چی بود ؟ خب همه از دیدن گابریل تعجب کردیم اما.....کت نوار جور دیگه ای بود . فکر کردن به این چیز ها آرامش رو ازم گرفته بود . بالاخره شب شد و اون روز مسخره تموم شد . تمام روز رو پیش کت نوار موندم و سربه سرش گذاشتم تا بلکه فراموش کنه . شب وقتی خواستم از پیشش برم ، دستم رو گرفت . لیدی : آخخخخ 😖 /کت : چی شد ؟؟ / لیدی : هیچی فقط....این همون دستم بود که زخمیه 😑😣 / کت : اوه متاسفم . فقط خواستم بگم.....شب پیشم بمون ! نمیخوام از هم جدا بشیم......
بعد کلی کل کل کردن با کت نوار ، بالاخره راضی شدم که پیشش بخوابم . رفتم روی تختش و دراز کشیدم . با شیطنت گفت : مشکلی که با این موضوع نداری ؟؟😉 / لیدی : دیگه چه کنیم مجبوریم دیگه / کت: اوک پس انقدر غریبانه رفتار نکن . بیا ب*غ*ل*م 😁 / لیدی : چشم با کمال میل شاهزاده عزیزم ☺😊 / و بعد رفتم تو ب*غ*ل*ش و سرم رو هم مچاله کردم و چسبوندم به سینش . اونم با دستش موهام رو آروم نوازش کرد . (اه حالم به هم خورد چقدر رمانتیک اخه ؟؟😐😂) دوسش داشتم ! خیلیییی دوسش داشتم ! اصلا احساس ناراحتی نداشتم از اینکه توی 👫 یه پسر میخوابیدم . احساس میکردم اون وجود خودمه....../ لیدی : کت ؟! / کت : هومم؟؟ / لیدی : بیداری ؟؟ / کت : اوهوم / لیدی : تو....مال منی ! فقط من ! دیگه به هیچکس نمیدمت ! فهمیدی ؟؟ / کت(با پوزخند) : تو هم مال منی ! ع*ش*ق منی ! دنیای منی ! مال خودمی ! تورم به هیچکسی نمیدمت !! حق نداری دیگه نزدیک هیچ پسری بشی 😁😍 / لیدی : توهم دیگه حق نداری به دخترا امضا بدی😎 / کت : هرچی شما بگید بانوی من ! 😊 / و بعد دوباره سکوت کردیم و........نفهمیدم چجوری شد که......خوابمون برد ❤
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
38 لایک
وای اجی
معرکه بوددددددد💜😭😍
مرسی آجووو😭😂❤❤
سلام آجو پارت بعدی داستان نوشتم دوس داشتی بخون😊❤
جدیییییییی!!!!!
فالویی خوشگلم بفالو
چشم عزیزم😉😊❤
میچی
فالوم نکردی که
اومدم پروفت دیدم قبلا فالوت کرده بودم یکم بری پایین میبینی😐😂❤
اها الان دیدم ببخشید
میشه در مسابقه ام شرکت کنی؟
عالی بود پارت بعد رو کی میزاری
مرسی😊😉
نمیدونم سعی میکنم زودتر بزارم😊❤❤
سلام پارت بعد رو گذاشتم دوس داشتی بیا بخون😊❤
ممنون
سلام آجو نتم از صب قته داشتم همینجوری میترکیدم تا اینو بخونم الانم که میخونم سریعع پارت بعدددددد
سلام اجو❤
اوه اوه بدترین درد دنیا قطعی نته خدایی😅
خوشحالم خوشت اومد😊😘
آره بخدا حتی نتونستم درسمو بخونم 😬😬😬
سریع بعدیم بزار عجیجمممممممممممم♥♥♥♥♥♥
چشم آجو جون😉😘
مرسی فقط چن آپارت دیگه تمـم میشه؟ 😁😁میخوای داستانو شاد کنی یا غمگین؟ 🤨🤨
آخراشه دیگه کم کم به هم میرسن😊😂
هنوز نمیدونم شاد تموم کنم یا زجرتون بدم😑😜😂😂
به نظر من غمگین باشه (چی میگم واسه خودم 😪😪😑)
غمگین باشه ؟؟😓
دلت میاد این جیگولا بهم نرسن ؟؟😐😂😂
بله 🙄🙄
چقدر بی رحم بودی و ما نمیدونستیم😐😂😂😂
میخوای بعد اینهمه درد و رنج و سختی و بدبختی بهم نرسن ؟؟ 😐😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
میخوام دیگه 🙄🙄ما اینیم
تک پارتی میراکلیم خوندی؟ 🤨
سلام نفس اجی خوبی ؟ پارت ۱۱ گودال عشق رو نوشتم میتونی بیای بخونی😊❤
خوندم عالی بود
لایکا خیلی کمهههههههههههه😐😂😂💔
عالیییییییییییییییییییییییییی👍🏻💖💥
مرسیییییی😊😍❤
سلام پارت بعد داستان حاضره خواستی بخون😊
مرضیه خیلی وقت بود که منتظر این پا ت بودم محشر نبود. بی نهایت محشر بود🤩🤩😍🤩😘😘🤩😍😍😍🤩🤩😘😘🤩😍😍🤩😀😃😄😄😄😀😀😃😄😄😃😀😀😃😍🤩🤩😘😘😗😗🥳🥳🥳🤠🤠🤠🥳🥳🤠🤠🤠🥳🥳🤠🤠😂😂😂😍🤩🤩😘😗😘🤩😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
مرسی آجی جونمم😊😍❤❤
سلام اجی جونم چطوری ؟؟
پارت بعد داستان آمادس میتونی بخونی😊😘
عالی بود عالی میدونی فقط حرفمو تو میفهمی 😂😂😂
بله میفهمم عزیزم😐😂😂
داداشی ما چطوره ؟😐😂😂
چرا فعالیتت کمه هیچ تستی نمیسازیا😐😁😂
خیلی قشنگ بود و حس خوبی داشت
مرسی عزیزم😊❤❤
سلام گلم اگه داستانم رو دنبال میکنی باید بگم پارت بعد آمادس😊❤
خیلی ممنون که گفتی الان میخونم🤗
عالییییییییییی🙂❤
فقط من موضوعی که میگفت اگه جدا میشدم چیزهامون میرفت توهم منظورش چی بود؟
و اینکه اوق..
بابا این چه وضعشه؟😐
همون همشون بمیرن بهترعه😐❤
گفتم ولی تستچی قبول نکرد . 😐💔
آقا تو فک کن خیار یه نفر رو ..😅..... اقا من خجالت میکشم بگم😅 فرض کن تو بره تو یکی دیگه 😐😑 گرفتی یا نه ؟؟
عه😐💔یعنی چی اینو بگووو😑
نه😑💔
اقا من هرجوریمیگم تستچی قبول نمیکنه میترسم اکانتم رو بپرونن😐😂
تو اون صحنه رو تصور کنی یکم دقیق میفهمی چی میشه که لیدی باگ ناچار میشه با کت همراهی کنه😐💔
چون اگه نکنه وضع بدتر میشه😐😂😂
(چقدر بی حیا شدم من😂😂)
😑💔
آبجی مرضیه...
جون اجی مرضیه ؟؟ چیشده؟؟
چرا سنگ همه رو به سینه میزنی؟
الان میخواستم چند تا بیو غمگین بیزارم گفتم ناراحت میشی👏🏻😐😂
تو خیلی بیجا میکنی بیو غمگین بزاری😐
مگه من مر*دم که آجیم غمگین باشه ؟؟💜
بیا بیا بغل خودم آجوووووو❤❤
من از بچگی همیشه همینجوری بودم نمیزاشتم دوستام آب تو دلشون تکون بخوره😐😂😂
سلام اجو پارت بعد داستان رو نوشتم پاش بیا بخون😐😂❤❤
عه❤باشه🙂