پارت جدید از داستان 🐞🐾
از زبان مرینت: مریلا بهم گفت: آبجی میدانی پدربزرگ و مادربزرگ مان وقتی ببیننت چقدر خوشحال میشن همیشه افسوس می خوردن که نوه اول ما کجاست😁😁 گفتم:من نوه اولم😳گفت:بله از هر دو طرف😁 گفتم:جانم!🥴🥴🥴🥴😳😳😳😳😳 یک لحظه احساس کردم می توانم پاهام رو تکون بدم🥴به آدرین گفتم: آدرین من را از رو ویلچر بلند کن😊 گفت:چیییییییییییی گفتم: لطفاً🥺🥺🥺 گفت:آخه میوفتی🙁 گفتم: لطفاً لطفاً لطفاً 🥺🥺🥺🥺🥺 گفت:باشه😕من را بلند کرد و من هم سعی کردم پام را تکون بدم 😊که یهو
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
جک کی بود
عالییی بود
یکم بگیر نگیر شد😬 ببخشید 😢
خبر فوری پارت16درحال بررسی هست 😆
پارت16 به دلیل اشتباهی که کردم حذف کردم و یک بار دیگه می نویسم 🥺
خبر بد
خبر فوری پارت16درحال بررسی هست 😘😍😍😘😍😘😘😘
بهترین 😍😍😍
مرسی آبجی 😘
عالی بود 💞💞💞
ممنون
خیلی خوبه همینجور ادامه بده 🌹🌹
ممنون
😍