
ناظر عزیز بیای تو تست بعد بیای بیرون ناظرای دیگه نمیبینن تست رو و من مجبور میشم برای بار بیستمممم تست رو بسازمم....یکم دلتون بسوزه.واقعا میگم بار بیستمهه
دختری با موهای سفید لخت،در یتیم خانه ای نزدیک شهر نیویورک با بی حالی از خواب برمیخیزد.او مزحک ترین خواب در عمر اش را دیده بود.در خواب اش دو شخصیت به نام های آپماندو و کلیر بودند که نام های عجیب آنها یکی از دلایل مزحکی خواب اش بود.شاید خیلی جیز ها در آن خواب درست بود اما،این دو شخص بی حد و اندازه نامیزون بودند.در آن خواب نامه هایی با جغد برایش آمده بودند که میگفتند او یک جادوگر است اما،کاملا اشتباه بودند.جادوگر ها متعلق به داستان ها و قصه های کودکان بودند.البته شاید او را که ۱۱ سال دارد نیز کودک بنامند.
یکی دیگر از دلایل مزحک بودن آن خواب این بود که،در آن خواب خانم پیر ، لجباز و بدخلق خانم جونز مهربان و جوان بود حتی نام اش در آن خواب خانم پریگرینت بود.روی تخت سفت اش دراز کشیده بود و آهی کشید.آه اش را برای آن خواب زندگی اش و تمام چیز هایی که در انتظار اش بود کشید.سقف آن اتاق که به انبار شباهت داشت ترک خورده بود و به زردی میخورد.دیوار های اتاق کثیف بودند و از نوشته هایی از بچه هایی قبل او که آنجا بودند پر شده بود.
نفس عمیقی کشید و ملافه را از روی خود کنار کشید.کش و قوسی به کمر اش داد و پنجره نسبتا کوچک اتاق را باز کرد.به سه دختر که با آب و تاب درباره اردو یتیم خانه گفت و گو میکردند خیره شد.روزی آن سه دختر دوست او بودند اما بعد از چند وقت او را پیرزن دیوانه خطاب کردند.اولین دختر مانند زنان انگلیسی قهقه میزد و موهای خرمایی رنگ داشت.دومین دختر موهای سیاه بلندی داشت و باوقار ایستاده بود.اما سومین دختر برادر زاده خانم جونز درباره توانایی شگفت انگیز اش پز میداد.او مانند خانم جونز موهای قهوه ای کم رنگی داشت.
آنها به ترتیب جوزفل،کارولاین و آرولین نام داشتند.به نظر......فراموش نکنم بگم که نام دختر با موهای سفید لخت کاتیا لسترنج است.اما به نظر کاتیا نام سه دختر از آپماندو و کِلِیِر نیز مزحک تر است.......به یاد زمانی افتاد که سه دختر به او میگفتند پیرزن دیوانه.همیشه به خود تلقین میکرد که،موهای سفید اش نباید دلیلی برای تمسخر گرفتنش باشد و آنها افرادی مغز نخودی هستن.البته او به خود میگوید که سه دختر بخاطر استعداد و هوش بالای او بهش حسودی میکنند و بهش میگویند دیوانه....
سه دختر متوجه نگاه خیره کاتیا شدند اما توجهی نکردند و بلند تر از قبل به گفت و گویشان ادامه دادند. جوزفل به موهایش تکانی داد و با آب و تاب گفت: -خانم جونز به من گفت که،چون تو مدرسه به آرولین کمک کردم شاگرد اول بشه،برای من لباس نو میخرد. کاتیا چشم غره ای رفت چرا که او هیچوقت،لباسی نو به تن نکرده بود.البته میتوانست به کودن بودن ارولین اشاره کند و بگوید که او به زور و زحمت جوزفل دوام می آورد.حداقل کاتیا چون درس اش خوب است از مدرسه اخراج نشده بود.
من پارت ۱۰ و ۱۱ هم مینویسم و میزارم.فکر کنم پارت زیاد بونمبنویسم و بزارم.چون برنامه زیادی براشون دارم...دیگه اونو نمیگم و امااا....من قراره چند تا چیز رو فاش کنم...اگر میخوای بفهمی برو نتیجه...---->🖤🖇️🎬
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وایییییی عالیییییییییی:)💚
فقط یه سوال.....الان همه اون چیزا خواب بوده؟.....
یسسسس
اماا تو هاگوارتز خواب نبودهه
آندرومیدا میشه ازت بخوام داستانمو بخونی و نظر بدی برام مهمه نظر بدونم
حتماااا میخونممم💛🍯
🐰🍥داستانت قشنگ بود.اما سعی کن جزییات بیشتری بکار ببری و مثلا یه شخصیت میخواد حرف بزنه نماشنامه ای ننویسی.راستی سعی کن تو هر اسلاید یکم کمتر بزاری که تعداد پارت هات بیشتر بشه و خواننده داستان راحت تر بخونه.💛🍯
آها ممنون
عالی بود عاجول😍
برا اسمتویه عوق بزنم اولل
خیلی سمهه😂😂
تنکسسسس عاجییی🌑🌕
😂😂😂😂😂😂
نتیجه آخر جواب چیه😁
دوست دارم عضو شم ولی نمیتونم عکس بذارم😭😭
اشکال ندارههه.....
لازم نیست عکس بزاریی....
اگر بخوای میتونی عضو شی
باشه مرسی
خب خب اگر میخواید تو داستان عضو نقابداران باشید همین الان بگید که اسمتون و بنویسم🖤🖇️🎬
منننننن مننننن🖐🌱
🌖چه عالیی
وایییی عالیییی بودددددد🌱🤍🌊
هیممم خب اخرینن نتیجه هستی؟؟
تنکسسس🌑🌕
من که خیلیییی دوسش دارم
🌑🌕