
سلام عزیزان من آمدم با پارت جدید 😊 امیدوارم خوشتون بیاد لایک فراموش نشه فالو=فالو
آدرین: بابا و مامان من می خواهم زودتر با مرینت ازدواج کنم. گابریل: به سلامتی امیلی: حالا کی می خواهد پسر گلم داماد شود؟؟؟ آدرین: هفته دیگه گابریل و امیلی: چیییی مرینت تو موافقی؟؟ از زبان مرینت: من به آدرین نگاه کردم و گفتم وقتی آقا پسر شما که دیدم آدرین اخم هایش رفت درهم پس گفتم آره چون سه سال است و ما عاشق هم هستیم گابریل: باشه من حرفی ندارم امیلی : پس مبارک است پس فردا می بینمتان و قطع کردیم. آدرین: خب دیگه فردا دیگه مامان و بابای و خواهر و برادرت میاد و بعد هم عروسی😍😍🕺🕺 مرینت: باشه حالا عزیزم آرام باش. آدرین: باشه من آرام هستم مرینت: پس قرار شد برای یک چیزی بیاری بخورم😠 اصلا حواسش نبود نشستم فکر کردم که یهو یه فکری به ذهنم رسید برای اینکه آدرین را بترسونم بلند گفتم آخ سرم 😖😖😖 آدرین که ظاهراً تازه به خودش آمده می گوید: چی شده مرینت حالات خوبه؟؟ مرینت: ........نه سرم درد می کنه آدرین: وای حالا چه خاکی تو سرم کنم آهان مرینت تو اینجا دراز بکش من هم الان میام رفتم تو آشپز خانه گفتم حالا چی کار کنم😟 آهان شاید قندش افتاده شاید....... پس یک چیزی می برم براش بخورد از زبان مرینت: آدرین رفت داخل آشپز خانه من هم گوشیم را برداشتم و رفتم داخلش که از چیزی که دیدم خشکم زد نادیا: مردم پاریس هم اکنون خبری به دستم رسید که گفته دو هفته دیگه مرینت دوپن چنگ و آدرین آگراست از.دو.اج می کنند و هم اکنون می خواهیم ببینیم این خبر درست است یا خیر الان آقای گابریل آگراست این جا هستند آقای آگراست آیا واقعیت دارد که پسر شما می خواهد با مرینت دوپن .. آدرین: خب دیگه برم سینی را برداشتم و رفتم پیش مرینت بالای سرش ایستادم و دیدم که نادیا داره با پدرم مصاحبه می کند پس گفتم اهم اهم خانم محترم مرینت: داشتم فکر می کردم که با صدای آدرین رشته افکارم پاره شد پس گفتم بله؟؟؟
آدرین: فکر کنم گفتی سرم درد می کند😐 مرینت: اره هنوزم سرم درد می کنه چقدر زود خبر ازدواج ما در پاریس پخش شد😳 آدرین: وقتی که شوهر گل شما مدلیگ معروف پاریس باشه همین میشه مرینت نه واقعا سرت درد می کرد؟ مرینت: نه فقط می خواستم اذیتت کنم آدرین که این طور سینی را گذاشتم و رفتم نزدیک مرینت . فکر کنم فهمید می خواهم چی کار کنم پس بلند شد و فرار کرد من هم دنبالش کردم بعد یه مدت دیدم نفس کم آورد رفتم پیشش و گفتم خوبی ؟؟؟ مرینت: اره آدرین: خدارو شکر بعد دستم را بردم پشت کمرش و مرینت را به خودم نزدیک کردم جوری که نفس هامون به نفس های همدیگه می خورد و بعد مرینت را ب.و.س.ی.د.م و مرینت هم همراهی کرد بعد از پنج دقیقه از هم جدا شدیم مرینت: خب من برم یک چیزی درست کنم خواستم برم که دیدم مچ دستم توسط آدرین اسیر شده آدرین: مچ دست مرینت را گرفتم و بردم سمت مبل و بعد تا می توانستم قلقلکش دادم مرینت: وای آدرین نکن🤣🤣🤣🤣 ولم کن🤣🤣🤣 آدرین : نوچ مرینت:🤣🤣🤣 باشه بابا شکر خوردم آدرین: حالا درست شد شدی مثل یک دختر خوب ، چیزی نمی خواهد درست کنی می رویم بیرون پس برو آماده شو مرینت: باشه عزیزم، رفتم داخل اتاق در کمد را باز کردم سَرٍ همی زردم را پوشیدم مو هایم را شانه کردم و دو گوشی بستم بعد هم ساپورت زرد و سفیدم را پوشیدم. آدرین: من هم رفتم و آماده شدم لباس مشکی ام که کلاه گربهای داشت را پوشیدم و یک شلوار مشکی لی پوشیدم مو هایم را شانه کردم و بعد رفتم پیش مرینت تق تق تق مرینت: بیا داخل آدرین آدرین در را باز کردم و با دیدن مرینت فکم داشت می افتاد پس بهش گفتم چرا تو هروز جذاب تر از دیروز می شوی؟ مرینت: از شدت خجالت فکر کنم گونه هام قرمز شد

پس بهش گفتم ممنونم تو هم هروز ..... زیباتر می شوی آدرین: خیلی خب بیا بریم ( عکس این پارت تیپ مرینت و آدرین است) سوار ماشین شدند و رفتن سمت رستوران همیشگی ماشین را پارک کردن و رفتن داخل رستوران. روی یک میز نشستن و به هم نگاه می کردن گارسون: به به سلام آدرین : سلام گارسون : چی میل دارید؟ مرینت: چیبورکی و سیب زمینی سرخ کرده گارسون : و شما ؟؟؟ آدرین: مرغ سوخاری گارسون: امری نیست آدرین: خیر و بعد گارسون رفت آدرین : مرینت دوست داری اسم بچه چی باشه مرینت : خب راستش آدرین نمی دانم و هنوز معلوم نیست که دختر هست یا پسر آدرین: حالا بگو مرینت: خب اگه دختر باشه اسمش را می گذاریم الیزابت و اگر پسر شد... جیمز نظر تو چیه آدرین ؟؟؟ آدرین: مرینت این اسم ها خیلی خوشگل هستند فقط ای کاش دو قلو باشند مرینت: چی 😤😤 آدرین: هیچی آرام باش . بعد از ناهار می خواهیم یک گشتی تو شهر بزنیم نظرت چیه ؟ مرینت: بگذار این ناهار را بخوریم بعد راستی آدرین حواست باشه نری به مامان و بابات بگی که ما هنوز ازدواج نکرده بچه دار شدیم هااااا آدرین: چرا ؟؟ مرینت: چرا و ک.و.ف.ت. ما هنوز ازدواج نکرده کل پاریس فهمیدند وای به حال اینکه بفهند که همسر آقا آدرین هنوز ازدواج نکرده ح.ا.م.ل.ه. شده آدرین: باشه نمی گم گارسون: میز را بچینید . غذا ها را روی میز چیدند و بعد مشغول خوردن غذا شدند

بعد از خوردن غذا آدرین می رود صندوق و غذا را حساب می کند از این طرف هم مرینت رفته پایین منتظر آدرین آدرین آمد رفتیم داخل ماشین حدودا ساعت ۳ بعد از ظهر بود با آدرین یکم تو شهر چرخیدیم باهم حرف می زدیم و می خندیدیم خیلی خوش می گذشت ساعت ۵ بود که آدرین روبه روی طلا فروشی آرماندا ایستاد مرینت: آدرین چرا اینجا ایستادی؟ آدرین: خب پیاده شو می فهمی مرینت: باشه پیاده شدیم و رفتیم داخل آدرین: سلام الکساندر چطوری؟؟ الکساندر : به به آقا آدرین خوشحالم که می بینمت آدرین یک سوال این خانم خوشگل کیه؟ آدرین: اوه داشت یادم می رفت ایشون نامزدم مرینت آگراست هستند مرینت: خوشبختم آدرین : الکساندر میشه این انگشتر را بیاری الکساندر: البته و از زیر میز انگشتر را آورد و گفت بفرمایید ادرین : مرینت این انگشتر را دست کن ببینم مرینت: اما...... آدرین: اما بی اما انگشتر را برداشتم و دست مرینت را گرفتم و انگشتر را دستش کردم خیلی به دستش می امد🤩😍 پس به الکساندر گفتم همین را می خرم مرینت: انگشتر را از دستم در آوردم و گذاشتم آدرین: ممنونم الکساندر بعد حساب کردند و جعبه انگشتر را برداشت و بعد سوار ماشین شدیم مرینت: آدرین خوب نیست هنوز زندگی مان را شروع نکرده آنقدر خرج کنی آدرین: یا خدا می بینی.... بابا مرینت عزیزم عشقم نگران نباش ما انقدر پول داریم که می توانیم تا آخر عمر خوب زندگی کنیم مرینت: باشه از ما گفتن بود 😕 ( عکس این اسلاید انگشتری که آدرین برای مرینت خریده)
آدرین : خب مقصد بعدی کجا باشه؟؟؟ مرینت:شهر بازی آدرین: چی 😱😱😱 بچه شدی؟؟؟ مرینت: چیه نه بچه نشدم انسان ها در هر جایگاهی که باشند بازم بچه هستند. آدرین: خیلی خب پیش به سوی شهربازی. رسیدن از ماشین پیاده شدن و رفتن بلیط گرفتن اول سوار ماشین برقی شدند و بعد مرینت: خب حالا آدرین بیا بریم سوار چرخ فلک بشیم آدرین: باشه بریم و رفتیم سوار چرخ و فلک شدیم مرینت: یادت هست داخل پاریس که من و آلیا و نینو داخل چرخ و فلک بودیم که خواهر آلیا شرور شد و........ آدرین: اره یادش بخیر چه روز هایی بود مرینت بیا باهم یک عکس بگیریم مرینت: باشه و باهم داخل چرخ و فلک عکس گرفتن آدرین خیلی خب بگذار این را پست کنم ..... و تمام هنوز دو دقیقه نگذشته بود دیدم آلیا زیر پست نوشته خوش بگذره یادتون نره ما هم دعوت کنید عروسی تون💋 بعد کلوئی نوشته بود واقعا مسخره است😤 این را که دیدیم هر دو زدیم زیره خنده🤣🤣🤣چرخ و فلک ایستاد و بعد پیاده شدند آدرین: میای سوار ترن هوایی بشیم مرینت کدام هست آدرین : اون جا است ببین مرینت: این نه من نمی توانم آدرین: بیا بریم خوش می گذرد و مچ دستش را گرفتم و رفتیم سوار شدیم بعد مرده یک دسته را کشید و بعد قطار شروع به حرکت کرد مرینت: چقدر خنگ بودم اینکه اصلا تر....... رسیدن روی نوک ریل و بعد قطار سرعت گرفت مرینت: جیغ اااااااااااااااااااا 😭😭 آدرین: مرینت نترس من اینجام مرینت: دست آدرین را گرفتم و گریه می کردم 😭😭😭😭 تا آخر قطار هوایی ایستاد با آدرین پیاده شدم
آدرین: مرینت چرا رنگ از صورتت پریده حالت خوبه؟ مرینت: سرم داشت گیج می رفت پس به آدرین گفتم نه فقط بریم آدرین : باشه رفتم سمت ماشین رفتیم در را برای مرینت باز کردم و مرینت رفت داخل ماشین نشست و من هم ( آدرین) رفتم آب خریدم و آمدم بطری آب را به مرینت دادم و بهش گفتم که بخوره مرینت: بطری را گرفتم و آب خوردن بعد رفتم داخل ماشین و آدرین در را بست بعد خودش آمد نشست پشت ماشین و حرکت کردیم. آدرین: مرینت الان حالت خوبه اگه حالت خوب نیست بریم بیمارستان مرینت: نه خوبم شیشه ماشین را دادم پایین و یک نفس عمیق کشیدم ..... (رسیدن خانه) مرینت: در را باز کردم و رفتم داخل و روی مبل ولو شدم آدرین: مرینت من زنگ میزنم که مرینت: نه چیزی نمی خواهد من میرم بخوابم اصلا اشتها ندارم آدرین: وایسا رنگ به رو نداری بعدش هم باید به خاطر آن بچه توی شکمت غذا بخوری مرینت: ای بابا آدرین: ای بابا ندارد الان زنگ می زنم غذا بیارن مرینت: باشه ، ده دقیقه بعد دینگ دینگ (زنگ آیفون) آدرین : مرینت غذا را آوردن بلند شو برو ی آبی به دست و صورتت بزن من هم میروم غذا را بگیرم . مرینت: باشه ، آدرین رفت غذا را بگیره من هم بلند شدم و رفتم دست و صورتم را شستم که آدرین آمد غذا را روی میز چیدیم و بعد مشغول خوردن شدیم چون خیلی خسته بودیم بعد از شام سفره را جمع کردیم و بعد هم رفتیم خوابیدیم😴😴
ممنونم که تا اینجا آمدید لایک و کامنت فراموش نشه 😘 ببخشید که دیر شد 😉 ( ناظر های گرامی لطفاً منتشرش کنید چیز بدی ندارد🙏🏻) بیاید نتیجه چالش داریم💋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بعدی رو کی مینویسی
عالی👏👏❤️💕
عالی بود
عالی بود
ممنونم آجی دیانا😘
عالی بود آجی
ممنونم آجی😉
عالی بود آجی😍❤️
اصفهان
ممنونم عزیزم
کرمانشاه
لایک شدی
ممنونم گلم🌺
عالی بود
پارت بعدی کی میاد؟
ممنونم عزیزم
معلوم نیست چون دوباره از این هفته قرار شده امتحان بگیرند و ممکن هست که تا سه چهار هفته پارت جدید را نگذارم شاید هم گذاشتم واقعا نمی دانم
هورا پارت جدید 🤗
دارم از خوشحالی بال در می آورم
ج.چ: اصفهان
ممنونم گلم
واقعا داستانت از عالیم عالی تر هست آجی😉
ج.چ : اصفهان
ممنونم آجی زهرا😍