
سلام گُلای من🌹🌹🌹 این قسمت دوم هست امید وارم لذت ببرید🥰 و دوست عزیزی در تستی از من گفتند که در مورد استار علیه نیروهای شیطانی بزارم. حتما میزارم ولی انیمیشنش رو کامل ندیدم،دیدم میزارم😘 و یادم رفت اسم قسمت قبل رو بگم:نگاه عمیق)این اسم قسمت قبل بود. این قسمت(دردسر)
گفت:آدرین،متاسفم،گفتم که پدرت خیلی کار داره و...)من:قبول نکرد میدونم😕) من آه غلیظی کشیدم و رفتم تو اتاقم. پلگ اومد و گفت:واهاهاهای،پسر.گاهی فکر میکنم تو چه از کجا بابات رو میشناسید!)من:چه طور؟!)پلگ:از اون جایی که بابات هیچ وقت نمیزاره ببینیش)من:منم نمیدونم!!!😕) پلگ:واییییییییییی آدرین میدونی چی شد؟؟!!!)من:آره آره،میدونم،کممبر خونت تموم شد!)پلگ:وای پسر،تو نابغه ای.از کجا فهمیدی؟)من:پلگ😑)پلگ:چیه؟)من:تو کممبر نمیخوای؟!)پلگ:چی چی...نهههههههههههه ممییییخواممممممممممممم بدهههههههههههه) من:ب...با...باشه.بیا بگیر)
از زبان مرینت:رفتم خونه و به مامان و بابام سلام کردم. سابین(مامان مرینت):مرینت،۲۷۴ تا سفارش ماکارون،۱۹۲ تا سفارش کوکی،۶۲۹تا سفارش مارشمالو(پُف پُفی)و ۱۰۸ تا سفارش کیک پای سیب داریم،میتونی تو درست کردنشون به ما کمک کنی؟)من:آآآآ...ب...با...اصلا چرا انقدر زیاد درخواست مارشمالو دادن؟!)سابین:ما هم از اول مثل تو همین سوال رو داشتیم،ولی بعد فهمیدیم که اونا خیلی مارشمالو دوست دارن☺️)من:آها...بعد...این همه سفارش برای کی و چیه؟)تام(بابای مرینت):مگه خبر نداری؟؟؟؟!!!!)من:آآآآ...از چی خبر ندارم؟!)
سابین:امشب قراره توی باغ تویلری (یکی از باغ های معروف که فرانسوی ها تو اون باغ،البته یه کاخ هم داره که تو کاخش ۳ تا رستوران و چیزای تفریحی داره تو اون باغ مهمونی ها و مناسبت ها برگزار میشه.اگر میخواین بیشتر بدونید برید بزنید تو گوگول پلی)جشنی برای قدر دانی از دختر کفشدوزکی و گربه ی سیاه باشه)من:😳چ...چ......چیییییبی؟!)تام:وای فکر کنم قراره خیلی خوش بگذره)سابین:آره،همینطوره،تازه،اونجا یه تالار رقص داره که همه میتونن توش برقصن(نمیدونم تالار رقص داره،از خودم در آوردم چون میخواد اتفاق های رمانتیک میوفته)من با لبخند عصبی گفتم:ب...با...باشه...آره حتماً کمکتون نمیکنم...چی...یعنی میکنم ولی باید برم تکالیفمو انجام بدم البته نگران نباشید چون تکالیفم زیاد هستن یعنی نیستن و یا شایدم باشن نه زیاد نیستن،مطمئن باشید سریع تمومشون میکنم و میام کمکتون،خیله خب پس من رفتم) بعد مثل جت رفتم تو اتاقم و گفتم:واییییییی تیییکیییی)تیکی:چی شده مرینت؟!خوشحال نیستی؟!
من:آه تیکی میدونی داری چی میگی؟! من خوشحال ببششمممممم.این یه فاجعستتتتتتت😰😨😱)تیکی:خب چرا اینجوری میکنی؟)من:تیکییییی وای من کلی تکلیف دارم و نکته مهم اینه که باید همه بیان و خب آلیا رو که میشناسی،آدم یاد کارآگاها میوفته و خب خیلی گیر میده که بیامممممم)تیکی:آآ..مرینت بهتره از آلن شروع کنی که تکالیفت رو بنویسی)من:هاه هاه هاه هاه(در حال نفس نفس زدن)تیکی آره راست میگی) خلاصه مرینت مشق هاشو تموم کرد و ساعت ۸ شب بود. مرینت:هووفففففف بالاخره تموم شددددد)تیکی:آره،بهتره بری کمک پدر و مادرت)من:…وایییی راست میگی) بعد رفتم و دیدم مامان و بابام میخوان بیان تو اتاقم. تا منو دیدن گفتن:مرینت ما سفارش هارو آماده کردیم و خب بهمون زنگ زدن و کلی سفارش از کلی کیک و شیرینی و این جور چیزا دادن) من:واییی نه واقعا معضرت میخوام ببخشید متاسفم باید میومدم کمکتون)سابین:اشکالی ندارند)تام:عیبی ندارد مرینت،الان ما میخواستیم بیایم و بهت بگیم که میخوایم بریم و تو هم با ما بیای)من:آ خب من.آهاع آهاع آه(سرفه های الکی)ر...راستش...من یکم مریض شدم...و نمیتونم بیام..)سابین و تام:اما)من:من...خیلی....مریضم آهاع آهاع آخه(و باز هم سرفه های الکی)اونا گفتن:اما تو باید همراهمون بیای!
من:چ..چرا؟)سابین:چون امشب خیلی قراره خوش بگذره)تام:و از همه مهم تر...امشب قراره یه شب خیلی خاص و خوب باشه که توی باغ تویلری اتفاق میوفته)من:من نمیتونم بیام،از تلویزیون تماشا میکنم)تا تام میخواست چیزی بگه سابین گفت:تام بهتره زیاد مجبورش نکنی چون شاید اگر به مهمونی بیاد حالش بد تر بشه)تام:آه،مرینت،مطمئنی نمیخوای بیای؟)من:آ.....آره) سابین و تام ناراحت شدن. من:مامان بابا ناراحت نشید،اونا قهرمان های پاریسن و خب کم از این جشن ها اتفاق نمیوفته،تو جشن بعدی حتماً میام)سابین و تام به هم لبخند زدن و گفتن:باشه مرینت)بعد رفتن و حاضر شدن و
اومدن(سابین یه لباس آبی کم رنگ و مجلسی و چسبیده پوشیده بود تام یه کت و شلوار مشکی با یه کربات راه راه زرد پوشیده بود) من:🤩🤩😍😍واییییی خیلیییی زیبا شدین)سابین و تام لبخند زدن. سابین گفت:آره،بابات مثل دوران ازدواجمون شده)من:آرههه،دو تاکنون فوقالعاده اید)بعد بغلشون کردم و اونا و سفارش ها رفتن. من:تیکی کاش یه جوری بتونم آلیا رو هم راضی کنم)تیکی:آره،باید بهش زنگ بزنی)من:باشه)بهش تصویری زنگ زدم و به هم سلام کردیم(مرینت=♡/آلیا=✩)
✩دختر باید بیای و جمعیت اینجا رو ببینی♡آ...میخواستم بگم من نمیتونم بیا..✩چرااااااا؟!♡مریض شدم و به مامان و بابام هم گفتم و اونا هم دارن میان اونجا،بدون من ✩مامان و بابات رو که تونستی گول بزنی،ولی منو نه!♡نه نه اصلا اینطور نیست،واقعا راست میگم آلیا باور کن(آلیا جون هفت جَدّت😂) خلاصه بعد یک ساعت حرف زدن آلیا به زور قانع شد. من:واییی ساعت ۹ شددددد
همششششش تقصیر آلیاستتت)تیکی:مرینت بجنب دیر میشه
از زبان آدرین:ساعت ۸ شب بود و منم خیلیییی برای جشن استرس داشتم. پدرم اومد تو اتاقم. گابریل(پدر آدرین):آدرین،نمیتونم اجازه بدم که بیای)آدرین تو ذهنش:ایول(چون باید تبدیل به گربه ی سیاه میشد و اگر میومد نمیتونست با عنوان گربه ی سیاه باشه) آدرین:امارات پدررررر)گابریل:اما نداریم،همینی که گفتم)من:چشم پدر☹️)(آدرین من به تو مدال بازیگر های کل تاریخ رو میدم😂🤣)پدرم رفت. پلگ:تووو واقعا دیوونه ایییییی)من:چرا؟)میری مدرسه ولی نمیری جشننننن؟!)من:پلگ من باید به عنوان گربهی سیاه اونجا حضور داشته باشم نه آدرین،بعدشم من هم مدرسه رو دوست دارم هم جشن رو😌)
(شما تصوّر کنید با هم کلمه ی جادویی رو گفتن یعنی دو تصویر در یه تصویر) آدرین و مرینت:پلگ.تیکی.تبدیل گربه ای.دختر کفشدوزکی آمادههه. و تبدیل شدن و بعد...
ممنون که انجام دادین،حتما حتما حتما حتماً حتماً حتماً حتماً حتماً حتماً حتماً نظر بدین و من هم هر موقع وقت کردم...
ادامهی داستان رو میزارم البته بعد منتشر شدن این قسمت و.... (بزن بعدی)
امید وارم لذت برده باشید،لایک(ذخیره)،کامنت(نظر) یادتون نره و حتما برای بقیه ی کسایی که میخواهید ارسال کنید. ممنون که دنبال میکنید. خدانگهدارتون باشه.
و مدیر لطف کن اینم منتشر کن چون عدم تأیید بشه خیلی ناراحت میشم و شاید خیلیییییییییییییییییییییییی خیلی دیر درستش کنم و بزارمش. پس لطف کن و تاییدش کن،سپاس از لطفت🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
لطفا داستانمو بخون
سلام.
هر موقع تونستم حتماً ☺️
عالی بود یک سری به داستان های من بزنید
سلام.
هر موقع تونستم حتماً☺️
عزیزم، داستان جالبی نوشتی، میشه گفت نمرهش ۶.۵ هستش.
اما چرا؟
باید بگم، شروع هر داستان خیلی مهمه و خب شما شروع جالبی نداشتید و حتی اگر باعث ناراحتی نشه، خیلی ضعیف بود. من ۱.۵ نمره از شما بخاطر این کم میکنم، چون اگر خودتون هم دقت کرده باشید، بخاطر عنوان جذابی که برای داستان انتخاب کردید با اینکه پارت اول تصویری نداره ۱۰۰ بار انجام شده؛ اما این پارت خیلی پر بازدید نیست.
مشکل بعدی مربوط به این متن میشه:
(بچه ها مرینت و آدرین به هم نگاه کردن فکر نکنید که به هم علاقه مند شدن ها،گفته باشم.و آدرین خونشون همون جای قبلی ولی خونشون خیلی بزرگ تره) عزیزم اصلا نیازی نیست شما یه همچین چیزی رو وسط داستانت بنویسی، در حالی که تنها با نوشتن چندتا دیالوگ ساده بین پلگ و آدرین میتونستی، این رو به مخاطب های خود انتقال بدی.
و مورد بعدی مربوط به خود داستان هستش، داستان هیچ حسی رو انتقال نمیده. مثلا وقتی نگاه های مرینت و آدرین در هم آمیخته شد، من به شخصه اون حسی که به مری و آدرین در لحظه تماس چشمی دست داد رو دریافت نکردم، تماس چشمی خیلی حس خاصی داره، حتی اگه علاقهای هم ایجاد نکنه، خیلی خاصه.
سلام.
وای ببخشید اگر بد شد.
پارت یک بخاطر این عکس ندارم که دستم خورد و نشد عکس بزارم و اون موقع قابلیت ویرایش تست نبود.
بله ممنون که خوندید،حتما سعی میکنم که نکات رو رعایت کنم.
میدونم نباید میگفتم وسط داستان.
حتماً نکاتی که گفتید در موردش فکر میکنم.
ممنون بابت راهنمایی.
بله یه نگاه خیلی خاصه ولی اون نگاه توی قسمت های بعد تأثیر خواهد داشت.
آخه میدونید من نمیتونم زیاد عاشقانه بنویسم چون تجربه نداشتم و خب حتماً بیشتر در موردش فکر میکنم.
ممنون بابت راهنمایی های ارزشمند اون☺️☺️☺️☺️☺️☺️🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰
وظیفه من کمک به شماست.
شما استعداد زیادی دارید، فقط باید بیشتر تلاش کنید.
سلام.
ممنونم☺️🌺،حتماً😘
آره ولی اگه دقت کنید نویسنده های کتاب های پرطرفدار خیلی با جزئیات می نویسند مثل اون لیوانی رو که روش عکس نوشابه بود رو روی میز گذاشت و من واسه همین نمره 6.5 میدم چون باید کمی به جزئیات توجه کرد
خانمی که خیلی عدعا میکنی تو خودت یه دونه داستانم نوشتی اگه نوشتی به حرف نزن فلان بیساره ایرادم یه دونه تستو بنویس بعد ایراد بگیر
سلام.
mMm کی پارت بعدی داستان دختری به نام ب ب رو میذاری؟
سلام.
با عرض معذرت ولی من خیلی دیر میزارم.
چون یادم رفته داستانم رو باید دوباره مطالعش کنم.و خب باید در بارش فکر کنم.
یکم دیر تر میزارم.
ممنون بابت پیگیری😚
خيلی خوب بود💖بهت تبريک ميگم نفر دوم شدی😍😍😍
سلام.
ممنونم☺️
برای همه آرزوی موفقیت رو دارم😍
بهت تبریک می گم نفر دوم شدی👍👍
سلام.
ممنونم☺️
تبریک میگویم
شما مقام دوم را کسب کردید😊
ایشالله بعدیا واس ماس😂
خوشبحالت🙃
سلام.
ممنونم.
انشاءالله ☺️
سلام.
قسمت بعد گذاشته شد😘
محشر بود 😘
بعدیییییی 💖
سلام.
ممنونم.
هر موقع شد😊
سلام.
دوستان شد امارات پدر😐اشتباه تایپی😐