بی دلیل عاشقت شدمp³

منتشرررررررررررر

بچه ها سخته برام دم به دیقه اسم بنویسم پس علامت میزارم(رزی-..تهیونگ*..جوکونگ&..سوفی^..نازی%)یه قاشق از غذا خوردم یهو سرم گیج رفت ندونستم چیشد چشمامو باز کردم دیدم تو بیمارستانم-عا عاا اینجا کجاس*دکتر دکتر به هوش اومددکتر:خبب سرمش تموم شه مرخصه *ممنونم-تهیونگ من اینجا چیکار میکنم؟*داشتیم غذا میخوردیم که یهو دیدم بچه ها داد و بیداد کردن اومد نزدیک دیدم بیهوش شدی گرفتمت بغلم بردم سوار سروی شدیم اومدیم اینجا 2 روز بود بی هوش بودی با یه عالمه امپول و دارو زهر رو از بین بردن یه زهر کشنده بود-ته یونگ میخوام یه چیزی بگم*چیزی شده؟بگو-من دیدم جوکیونگ داشت به غذام یه چیزی میریخت *هااا پس تخسیر اونه یهو جوکونگ وارد شد به اتاق و گفت&به به پس فهمیدین*اره الان تیکه تیکت میکنم-تهیونگ وایسا اروم بااینجابیمارستانه*نمیتونم کسی که باعث شد عشقم بیهوش بشه رو نکشم-عشقم وایسا%سلام رزی بیدار شدی؟ خدارو شکر..سوفی اومد تو یه تنه زد به جوکیونگ ^ای دخترهیه نمیخوام فش بدم

بعد از مرخصی با تهیونگ رفتیم پارک *من خسته شدم بیا روی این صندلی بشینیم-تو بشین من یه لحظه این طرفو نگا کنم بیام *باش برو زود بیا_باش..رفتم یهو دیدم دوتا مرد گنده اومدن جلو منو گرفتن باز بیهوشم کردن(از زبان تهیونگ)یه صدای جیغ شنیدم رفتم ببین چیشده دیدم رزی رو گرفتن پشت موتور دارن میبرنش دویدم دنبالش نتونستم بگیرمش یه تاکسی گرفتم*اون متورو دنبال کن راننده=چشم موتور رفت به یه جای خیلی ترسناک هیچی نبود فقط یه انباری بزرگ بود دیدم رزی رو بردن توش کرایه تاکسی رو دادم و گفتم بره رفتم تو (از زبان رزی)چشمامو باز کردم دیدم توی یه جای تاریکمیه صدا اومد&رزی چه خبر-تو کی هستی&جوکیونگم- با من چیکار داری؟&ته یونگ دنبالمون کرد الان میاد میخوام تورو ول کنه مجبورش میکنم ولت کنه هیی دهنشو ببندین-نه نههههمممممممممم&نمیتونی حرف بزنی..تهیونگ اومد تو &سلام تهیونگ *رزی کو&اینجاس *ازادش کن&یه شرت داره باید قبولش کنی

*چه شرتی هرچی باشه قبوله&منو ببوس*هرچی به غیر ازاین&پس بکشینششش*باشه قبوله &و بعد از اون رزی رو ول میکنی و باید با من باشی*باشه😭-مممممممممممم مممممم*رزی با اشاره میخواستم بگم اون کارو نکنه ولی کرد &رزی خانم تهیونگت بیهوش شد دهنشو باز کنید ببریدش به دانشگاه بقیه=چشم(از زبان تهیونگ)چشمامو باز کردم دیدم دانشگاهم پاشد برم پیش جین حسابم نزاشت رفتم پیش جیمین حسابم نزاشت اخر سر رفتم پیش جونگکوک *جونگکوک چرا کسی با من حرف نمیزنه جونگکوک=چون با جوکیونگ دوس شدی*واای لعنتی اخرش کارشو کرد رتم پیش رزی

داشتم میرفتم پیش رزی جوکیونگو دیدم&اوووو عشقم داشتی میومدی پیش من عزیزمم*نه عصابانی شد و گفت میخوای بمیره؟*نه لعنتیییی حالا میتونم با کسی حرف بزنم؟&نهههه بغلم کرد و رفتیم کلاس داشتم از حرص میترکیدم که جوکیونگ اومد پیشم نشست *چته؟&نمیدونستی بابام کاندید ریاست جمهوری شده؟*جانم؟....یعنی بد بخت شدمممم&ها حالا اگ کسی به بابام رای بده تو اینیستا 1000 تا فالوور بهش میدم هیچکی چیزی نگفت استاد اومد استاد= خب بچه ها میدونید که پدر جوکیونگ کاندید ریاست جمهوری شده پس به پدر دوستتون رای بدید 1000تا فالوور بهتون میده &البته همینجوری نه اگه پدرم رعیس جمهور بشه یهو چشم به صندلی رزی افتاد *استاد رزی غایبه؟&مادرش حالش خوب نبود رفته ایران *اها بعد از دو هفته رزی برگشت پرسیدم چیشده جواب نداد یهو نمیدونم چیشد اعلام کردن خوابگاه بستست به دانشجو هایی که توی خوابگاه میخوابیدن یه اتا بیرون دادن برای دو نفر یه اتاق ......... رفتم توی اتاق خودم دیدم من با جیمین هم اتاق شده بودم رفتم پیش جیمین(علامت جیمین$)

*هی جیمین چی شده؟ $تووو چرا با جوکیونگ دوست شدی؟؟؟؟؟*اون مجبورم کرد $به خواطر دسته گل جنابعالی رزی میخواد از کره بره*چی؟&هرچه زود تر برو درست کن رفته پارک مورد علاقت با سوفی منم میام پیش سوفی *باش رفتیم پیش رزی و سوفی رزی داشت گریه میکرد(از زبان رزی) دیدم ته یونگ داره میاد گریم گرفت گریه کردم ته یونگ اومد پیشم نشست و گفت *رزی من هنوزم عاشقتم چرا نمیفهمی؟-میفهمم ولی نمیدونم از دست جوکیونگ چیکار کنم عه راستی جوکیونگ دنبالت نکرد*نه جیمین و سوفی دارن نگهبانی میدن چیزی نشه من پشتمو کردم بهش مهکم بغلم کرد و بیییییییب( بعدا میگم معنی بیب چی بود چو اگ بنویسم منتشر نمیشه) بیشتر از همیشه عاشقش شدم قرار شد بدون اینکه جوکیونگ بفهمه با هم دوست باشیم ....منو تهیونگ و جیمین و سوفی رفتیم کافیشاپ یهو سو فی و جیمین افتادن زمین و.........

دوستون دارم💖💖 لایک کنید🥰🥰 فالو کنید ☺☺دوستون دارم😍😍 چون مشغول امتحان بودم نتونستم بویسم واقاا ببخشید😓😓