دوستان دیگه داستان هم پایان یافت اگه دوستش داشتین تا میتونین شیر کنین و به دیگران بگید.. خیلی ممنون
با چشمای پر از اشک به طرفش رفتم و گفتم: وی!
وی هم با لبخند گفتم: بله؟
گفتم: واسه ی همه چی متاسفم! برای همه چی 😳.. وی گفت: لطفا این حرف رو نزن همه اش تقصیر من بود! جیمین ترجیح داد بره و من و وی رو در همچنین حالتی نبینه!
11 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
😂🫵
:|
چطوری خودت ۳ ساله عضوی ولی کامنتا برای ۴ سال پیشه؟
تستچی دیر به روز رسانی میشه
خوب بود درود بر تو به داستان منم سر بزن😄😉
باشه 😀😀😀❤
عالی بود یک سری هم به تست های من بزنید
حتما البته نظر بده که بیایم 😂😂😂😂😂😂💔💔💔💔😂😂😐
عالی بود اما ایکاش تمام نمیکردی👌🏻☹️
حال ادامه داشتن نداشتم. مگرنه بازم خیلی اتفاقا می افتاد 😑💪
عالی بود😍
فقط حیف که تموم شد😔
بعد چجوری دستش رو دور گردنم حلقه کرد و راننندگی می کرد😂😂
بابا اونا تو راه بودند تا به ماشین برسند. یعنی پیاده بودند 😐💔😂😂😂😂
قشنگه
چرا😐چرا😐چرااااااا😐تمومش کردی😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 تو رو خدا ادامه بدههههه😩
یع داستان دیگه ارائه دادم در حال بررسی هست اون رو هم بخونید. اسمش kill This Love هست.
عالی ترو خدا بازم بذار
عالی بود حیف که تموم شد😓
فقط چطور با اینکه دستش رو دور گردنم حلقه کرده بود رانندگی کرد من زندهام😂😂😄😄
تو راه بودن تا به ماشین برسن برا همین دستاشو دور گردن دختره حلقه کرده بود 😑😐😂😂
نه خوب بازم نمیشه چطور راه میرفت😂😂