تجزیه ی احساسات ۱۰ (یک تیر و سه نشان)

سلام خب بی مقدمه بریم سراغ داستان...

خب دیگه گمونم شما هم از یه گروه به گروه دیگه ای رفتن تنگ شده. ولی بریم سراغ میبل و گیدن. فکر کنم اونا ماجرا هاشون جالب تر باشه. حداقل از گراندا و کندی که دارن می لمبونن جالب تره. میبل:مطمئنی که از تو آشپزخونه میتونیم پیداش کنیم؟ گیدن:بذار این گوشت از گلوم پایین بره... خب، بی شک! میبل:گیدن من باهات شوخی موخی ندارما اگه دوباره میخوای با من دوست بشی... گیدن:مگه ما با هم دوست نیستیم؟ میبل:هستیم ولی نه.... گیدن:بی شک! من الان دیگه آدم... میبل:هیس! تو هم صدای دیپر رو میشنوی؟

گیدن:صدا را می شنوم! اما صدای دیپر انقدر خفن و ترسناک نیست! میبل: خب صدای هیچکسی رو اینجوری نشنیدم! گیدن:بریم ببینیم چی شده! میبل:از پشت این دیوار میاد. اها! این کابینت تهش بسته نیست بریم! گیدن:تا حالا تو کابینت نرفته بودم. میبل:خب پس از من به تو نصیحت بیا بریم. گیدن:اینجا که چیزی نیست کمرم درد گرفت... میبل:هیس! بیا اینجا! ببینش! دیپر :لا لا لا لا لا لا لا! گیدن: از صدای جوشکاری و فلز کاری متنفرم! میبل:اه! لعنتی نمیتونم اینجا به بقیه سیگنال بفرستم!

گیدن:میبلی! میبل:اه دو دیقه نحرف دارم رو این دستگاه اعصاب خردکن کار می کنم آخه چرا یه دکمه نداره روش بزنی به جا وین همه کد مد؟ گیدن:میبلی! میبل:آخه نمی فهمم دیپر چطور فکر کرده بقیه میتونن با این کار.... گیدن:میبلی! میبل: چی میگی؟ گیدن:اون دیپره داره سمت ما میاد انقدر حرف زدی الان پشت سرته! میبل:خب چرا زود تر نگفتی؟ و دیپر مرموز می خواست با یه اسلحه ی خیلی قوی به گیدن و میبل شلیک کنه! نیبل:گیدن من متاسفم که انقدر بهت کم توجهی کردم! تو رو دست کم گرفتم! گیدن:منم متاسفم که اذیتت کردم! دست دیپر مرموز ماشه رو لمس کرد و...

میبل: اه این چه دستگاه فرستنده ی سیگنالیه آخه؟ اصلا کار نمی کنه! گیدن : میبلی!میبل: دو دیقه حرف نزن آخه چرا باید انقدر دکمه داشته باشه ؟ گیدن: میبلی! میبل:آخه چه جوری اون دیپر فکر کرده کسی میتونه با این کار کنه؟ گیدن:میبلی! میبل:چی میگی؟ گیدن:اون دیپره داره میاد سمتمون و خیلیم اصبیه! میبل : خب چرا زود تر نگفتی؟ میبل: گیدن متاسفم که دست کم گرفتمت و خب زیاد بهت توجه نکردم. گیدن: منم متاسفم که همش یه فکر جلب کردن توجه تو بودم! میبل:یعنی الان تا همین جا که اومدیم به خاطر جلب توجه من بود؟ گیدن:حالا که میخوایم بمیریم.... آره! میبل:ای کوتوله ی سفید احمق! لهت می کنم! گیدن:ولی الان اون میخواد ما رو له کنه

دیپر:برو کنار دیپر زشت! دیپر مرموز ناپدید شد. میبل:دیپر! عموفورد! گراندا و عمو استن! وندی!پاسیفیکا شما اینجا چیکار می کنین؟ دیپر:خب قضیه ما اینجوری شد... پاسیفیکا:وای! خوشمزه ترین چایی بود که تا حالا خوردم! دیپر حتما امتحانش کن! دیپر؟ وای نه خوبی! مرد طبیعت شناس: داره از ابعاد محو میشه. من دوست مک گاگتم دیگه اون همیشه درمورد اینجور چیزا حرف میزد! پاسیفیکا: ما باید یه کسی رو پیدا کنیم! یه آدم مرموز رو! نرد طبیعت شناس:خب... و یه چیزی زنگ زد! پاسیفیکا:چی بود؟ مرد گیاه شناس: عجیبه یکی از اختراعاتمه ولی خراب بود. این عقربه جهت ناهنجاری رو نشون میده! زمان حال: دیپر: و ما رسیدیم به اینجا!

وندی: خب، قضیه ی ما هم این بود که... خب میدونی؟ حوصله ندارم تعریف کنم! همه:آره! آره! کندی:وای نه! اون اونجاست! دست میپر یه سلاح غول پیکر بود! اون رو روشن کرد و به سمت دیپر و فورد و کندی و سوز و مک گاگت رو گرفت! دیپر: ها ها! ببین کی سلاح مسخرش خرابه؟ الان داغونت می کنم! میپر پوزخند عجیبی داشت دیپر با نگاه بهش لرزید و دوباره در حال محو شدن بود! میپر هم یه دکمه ی دیگه از تنفگش رو زد و همه به سقف آویزون شدن! فورد:چه جوری این کار رو کردی؟

میپر: همتون بی سیم دارین! نه؟ خب اون پنل بالای سقف پشتش یه آهن ربای غول پیکره! سیپر! نیپر! بیاین اینجا! و چند تا دیپر دیگه ی عجیب غریب اومدن! فورد(در ذهنش) :اون باید دیپر خنگ باشه! اون یکی هم تنبل! چه مسخره!😒😒 میپر: نیپر! برو اسلحه ی آلفا ۰۰۰۹ رو بیار! نیپر: چی چی؟ نیپر: آه واقعا که! اون قرمزه! نیپر:آهان فهمیدم! بیا! میپر: نه احمق! این که سیبه! اون چیزه که بهت ،فتم خیلی سریه! نیپر:آها اوکی! بگیرمیپر :نه! عروسک تدی نه! اون یکی چیز که بهت گفتم سریه! نیپر:آها خب از اول می گفتی دیگه اسلحه ی آلفا ۰۰۰۹! میپر:آره همون!😫😫

تو یکی هم برو سلاح ملاحاشون رو بردار! دیپر تنبل:خیلی خب! فورد:هی! اگه بازم بکنی بهت هر چی بخوای میدم! دیپر تنبل:هر چی؟ فورد:آره هرچی! دیپر تنبل: ام اممممممم بزار فکر کنم! فورد:بدو دیگه! دیپر تنبل:هولم نکن دیگه! اممم! نه! فورد: آخه چرا نه؟ دیپر تنبل:آخه خیلی سخته! میپر: خب دیگه حالا وقتشه! با این صلاح.... نیپر:آلفا ۰۰۰۹ میپر:ای بابا! صد بار گفتم وسط سخنرانیم ساکت باش! خب الان تین یک شلیک گنده می کنه و خخخخ! سوز: داداش زیر دیپلم حرف بزن! میپر:😫😫😫

میپر:میشه تمومش کنین همون جا بنشینین تا ابد! اصلا باید با همون ری.... و پخش زمین شد؟ میبل:بستنی های چوب و دارچین. سفت و کشنده! میبل: بگیر! وای خیلی حال میده الماس ها رو بهشون می زنم غیب میشن! هه! هه! دیپر: نه میبل! نهههه! چرا اون کارو کردی هر وقت میخوان درمورد ری.... اطلاعات بدن تو میزنی می پوکونیشون! میبل: معذرت میخوام! اون دو تا اوشگول گوگولی چیزی نمیدونن! دیپر: نه بابا! بزن نابودشون کن! فورد: چرا میپر ناهنجاری نیاز داشت؟ میبل: کدوم دوباره بیل؟ فورد: اون آقای محترم گفت دستگاهش سوت زده اجازه دارم بهش یه نگاهی بندازم؟ مردی که باغ مخفی داشت: البته! فورد: هممم! این که چیزی نشون نمیده! مرد: اه! امکان نداره مطمئن بودم! سوز:هی بچه ها! این نقشه ها رو ببینین! فورد: آه! نباید دست کم می گرفتمش! بعد W! (این داستان ادامه دارد) البته یک پارت دیگر!

تریلر داستان بعدی:(افراد ناشناس که ممکن است داستان را لو بدهند ؟ هستند! پر از شگفتی: فورد: امکان نداره! دیپر:فهمیدم! میبل:تو؟ شخصیت های جدید: امی: مواظب باش! الکس: به نظر میاد از همه طرف بسته هست! ؟:خودت رو به مظلومیت! ؟: الکس برو تو دلش! ؟: تموم! قدرت های جدید: ویل: شروعش کن! بدون محدودیت: ؟: من کاری رو کردم که تو قادر به انجامش نشدی! کمی هم بدشانسی: بیل:معما کده ی شک؟ ریل: نه! کمی هم به گذشته می رویم: ؟: اون داره چیکار می کنه؟ بیل: فقط با یه معامله! و کمی هم چالش: دیپر: من نمیخوامش گذشته های خیلی دور: و میسو سایفر! فورد: من از کجا باید بدونم! حاکم جدید بعد: ویل: میسو سایفر دیگه قدرت زیادی نداری نه؟ میسو:تو دیوونه ای! بعضی اتفاق های قدیمی: بازیکن: نگران نباش! زیل:ها ها! به زودی....