
بعد از چند دقیقه اونجا خلوت کردن دیدم نامجون اومد رفت تو اتاقش از اونجایی که پنجره ها بزرگ بودن میشد همه چیز رو دید یه چیزی گذاشت توی کشو و درش رو قفل کرد کلید هم قایم کرد 😶 باید صبر میکردم تا بره اما نرفت که نرفت منم همون جوری توی هوای سرد نشستم تا بره اما نرفت پوفیییی کشیدم و به امید فردا که خونه نیست رفتم داخل پیش جانی کوچولو تا باهاش بازی کنم و اون نیاد دور و برم چون ازش میترسیدم رفتم سمت اتاق جانی در رو باز کردم و رفتم داخل+ سلام جانی حالت چطوره ؟ میای با هم بازی کنیم ؟ من حوصلم خیلی سر رفته😑 داداشت هم که نمیاد حرص منو در میاره ☹️ البته میاد که باید جون بدم چون براش اصلا مهم نیست ولی دوسش دارم خیلی هم دوسش دارم بیش از حد دوسش دارم ❤️🥺 باشه دیگه بریم بازی کنیم . اونو از داخل تختش در آوردم و یه چنتا اسباب بازی براش آوردم با هم بازی کردیم بعد از بازی به خدمتکار گفتم بهش غذا بده و بخوابونش اون هم رفت غذاش رو برد تو اتاقش رفتم یه لیوان آب بخورم و برگردم وقتی برگشتم در یکم نیم باز بود دیدم خدمتکار داره یه چیزی میکنه تو غذای جانی سریع رفتم داخل و ازش گرفتم از پنجره انداختم پایین و جانب رو بغل کردم + تو چه آدمی هستی عوضی آشغال این فقط یه بچس این چه کاریه . هیچ جوابی نداد و بی صدا گریه میکرد که همون لحظه جونگ کوک و سون ریو اومدن داخل بهشون گفتم
سون ریو جانی رو بغل کرد جونگ کوک وحشتناک عصبی بود _ تو چه جور آدمی هستی بگو ببینم که بهت گفت این کار رو بکنی زود باش حرف بزن زود . زنه اصلا حرف نمیزد و فقط گریه میکرد با داد های جونگ کوک نامجون هم اومد ₱چی شده ؟ چه اتفاقی افتاده ؟_ نمیدونم کدوم آشغالی به این پول داده که سم کنه تو غذای جانی . به نامجون خیلی مشکوک بودم . اما فکر نکنم کار اون باشه من همش داشتم میدیدم که اون تو اتاقش بود شاید اون هانا گفته باشه نمیدونم یعنی چی ای خدا امکانش هست که شریک جدید شرکت این کار رو کرده باشه؟ آخه جونگ کوک گفت که با هم دشمن هستن باید ته و توی این قضیه رو در بیارم خدایا اگر نفهمیده بودم چه اتفاقی برای جانی میفتاد ¢ میا ازت ممنونم تو جون پسرم رو نجات دادی تو مادری بهتر از من میشی + این چه حرفیه کاری نکردم بعدشم تو مادر خیلی خوبی هستی به خودت باور داشته باش 😊 و این حرف ها رو نزن . جونگ کوک شوکه شده بود از کار من _ میا این کار رو واقعا تو انجام دادی یا هم زادت + چی معلومه کار خودم بود_ از کی تا حالا آنقدر باحال شدی + باحال بودم تو اون روی باحال منو ندیدی . بغلم کرد و رفت لباس هاشو عوض کنه
اون رفت به نامجون نگاه کردم و ازش پرسیدم+ این کار تو بود اگر کار تو باشه اونا تو رو زنده زنده دفن میکنن ₱به خدا کار من نیست من توی اتاقم بودم + اگر کار تو باشه دعا کنه کسی نفهمه وگرنه باید بری برای مراسم خاکسپاریت برنامه ریزی کنیم که چیزی کم وکثر نمونه ₱ به خدا کار من نیست من همش تو اتاقم بودم . از کنارش رد شدم و رفتم تو اتاق جونگ کوک رفته بود دوش بگیره حوصلم سر رفته بود چرا این دفعه انقدر طولش داد بیا بیرون مثل بچه ها رفتم روی تخت میپریدم تا حوصلم سر نره پووووووووووووووووووووف بلند داد زدم+ بیااااااااا بیرونننننننننننن دیگهههههههههههههههه حوصلممممم سررررررر رفتهههههه _ صبر کن میام + زووووووود باششششش _ تو خودت میری حموم یه ساعت طولش میدی . یه دفعه از دهنم در رفت+ منننننن میام تووووووو. بعد از اینکه به خودم اومدم و فهمیدم چه کار کردم به خودم لعنت فرستادم . رفتم دم در و گفتم + امممممم اشتباه شد به خدا حواسم نبود اعصبانی بودم . در حموم رو باز کرد و یه دفعه منو کشید داخل 🤭
بله این جئون جونگ کوک هست دیگه از حموم در اومدم دوباره شروع کردم به غر زدن + چرا همش تو ای حموم ف ک اصلا چرا من هر چی میگم تو میای این کار رو میکنی به خدا من ماه دیگه نی نی دار میشیم 😐 _ خب اینجوری بچه منو داری مگه بده+ بد نیس ولی الان زده تازه سه ماه گذشته از ازدواجمون 😐_ باشه دیگه غر نزن + اگر غر نزنم چطوری خودم رو آروم کنم؟ _باشه بسه دیگه . دیگه چیزی نگفتم نگاه به در کردم دقیقاً مثل همون شب نیمه باز بود خیلی استرس گرفتم اما آروم رفتم در اتاق رو بستم زیر لب گفتم + یعنی این کیه _ چیزی گفتی ؟ + نه نه با خودم بود _داشتی غر میزدی دوباره ؟ داد زدم + حررررففففف نزننننن ( هوی دختره ورپریده میام خفت میکنما دلش خواست تو رو زنش کردم هر کاری میخاد میکنه به تو چه)
بله این جئون جونگ کوک هست دیگه از حموم در اومدم دوباره شروع کردم به غر زدن + چرا همش تو ای حموم ف ک اصلا چرا من هر چی میگم تو میای این کار رو میکنی به خدا من ماه دیگه نی نی دار میشیم 😐 _ خب اینجوری بچه منو داری مگه بده+ بد نیس ولی الان زده تازه سه ماه گذشته از ازدواجمون 😐_ باشه دیگه غر نزن + اگر غر نزنم چطوری خودم رو آروم کنم؟ _باشه بسه دیگه . دیگه چیزی نگفتم نگاه به در کردم دقیقاً مثل همون شب نیمه باز بود خیلی استرس گرفتم اما آروم رفتم در اتاق رو بستم زیر لب گفتم + یعنی این کیه _ چیزی گفتی ؟ + نه نه با خودم بود _داشتی غر میزدی دوباره ؟ داد زدم + حررررففففف نزننننن ( هوی 😠)
خیلی ترسیده بودم کی بود چی بود ؟ نامجون بود یا هانا ؟خدای من نکنه جنه ؟؟؟؟ اما جن کجا بود یکی داریم بسه اونم به اسم هانا 😂😐 جدی جدی کار کیه که فقط با هم تنها هستیم سرک میکشه این برای بار دومه که این اتفاق میوفته
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی بود
مرسی ❤️
چند تا پارت مونده تا آخر؟؟
معلوم نیست شاید ۱۳۴ یا کم تر یا بیشتر داره
یا خدا
چه خبره
سریع پارت های بعد رو بزار
تا اون موقع پیر میشم
آجی میشی
آره ساحل هستم ۱۴ ساله
فاطمه 12
عالییییی یی
مح تازه با داستانت آشنا شدم یک شبه همه پارت هارو خوندم