
مال کاربر لیا است اجازه داده بنویسمش
خب الان هرماینی و هری به شی نفرین شده برخوردن و به جای لیلی و جیمز پاتر توی یه لایم تایم اومدن ) هری : ماماننننن ؟ . هرماینی : جیمز پاتر ؟. هری : خدای من ! . هرماینی : ما الان جیمز و لیلی پاتریم !!. هری : و بچه ای که تو گهواره است منم !. هرماینی : ما رفتیم اتاق نیازمندی ها و دستمون به یه . هری : گردنبند خورد ، خدای من گردنبند هلن هافلپاف . هرماینی : چی ؟. هری : هلگا هافلپاف یه دختر به اسم هلن داست که یه گردنبند داشت که نفرین شده بوده و هر کی بهش دست بزنه میره توی خط زمانی دیگه و باید اون تغییر بده ! . هرماینی : و ما دستمون بهش خورده !. هری : باید عوضش کنیم ! . هرماینی : چطوری ؟. هری : ما جای جان پیچ هارو میدونیم پس نابودش میکنیم !. هرماینی : قاب آویز با تو نیم تاج با من ، جام با تو ، دفترچه خاطرات با من . هر دو به غیب میشن هرماینی / لیلی میره هاگوارتز و نیم تاج با اتیش جه.نمی نابود میکنه بعد میره پیش دامبلدور و سراغ دفترچه میگیره و بهش جریان کوتاه میگه دامبلدور میگه : تا جایی که میدونم تو بخش ممنوعه است . هرماینی سریع میره اونجا و دفترچه با شمشیر نابود میکنه و بعد شمشی و فاوکس میفرسته پیش هری
هری قاب آویز از خونه بلک ها پیدا میکنه و با شمشیر میشکونه اش ، دابی آزاد میکنه و ازش میخواد جامو بیاره جامو نابود میکنه و برمیگرده پیش هرماینی . هری / جیمز : حالا فقط ولدمورت میمونه !. هرماینی / لیلی : تو اسمش گفتی راحته الان میاد . ولدمورت : هه میببینم پاتر کوچولو و اوانز گند. زاده جرات کردن اسم منو ببرن!. هری / جیمز : جاودانه سازي وجود نداره. فقط تويي و من. وقتي يكي زنده ست ديگري نمي تونه زنده بمونه. يكي از ما قراره براي هميشه بره...» ولدمورت با خنده گفت : «يكي از ما؟» تمام بدنش خشك شده بود و چشم هاي سرخش مانند ماري كه در شُرُف حمله است، ثابت مانده بود. ولدمورت : تو از کجا میدونی ؟ . هرماینی / لیلی : هری بزار کنارت بمونم ! . هری / جیمز : مطمئنی ؟. هرماینی / لیلی : آره مطمئنم !. هری / جیمز : برای مردن آماده باش تام !. ولدمورت :«آوادا كداورا!» هری و هرماینی چوب های لیلی و جیمز را به سوی ولدمورت گرفتن و فریاد زدن : اكسپلياموس ! .
صدای انفجار مانند صداي شليك توپ بود و جرقه هاي طلايي كه ميان آنها بوجود مي آمد، درست در مركز دايره اي كه روي آن حركت مي كردند، نقطه اي كه طلسم ها به هم برخورد كرده بودند را علامت گذاشته بود. هري و هرماینی ديدن که پرتوي سبز رنگ ولدمورت به طلسم او برخورد كرد، چوب سرخس مثل سايه اي در مقابل طلوع خورشيد به پرواز درآمد، در تمام طول اتاق آلبوس دامبلدور چرخيد و چرخيد تا به دست اربابي كه هرگز او را نمي كُشت، كسي كه آمده بود تا بالاخره مالكيت كامل آن را در اختيار بگيرد، برسد. و هري با مهارت يك جستجوگر، چوب را با دست آزادش گرفت. ولدمورت به عقب پرتاب شد، با دست هاي باز و در حاليكه مردمك هاي باريك چشمان سرخش به طرف بالا چرخيده بود. تام ريدل با فرجامي دنيوي به زمين برخورد كرد، بدنش ضعيف و چروكيده بود، دست هاي سفيدش خالي بود و صورت مار مانندش خالي و بي خبر ، هری و هرماینی به عقب پرت شدن برای چند لحظه هیچکس چیزی نفهمید بعد از چند دقیقه هری و هرماینی در حالی که چوب های لیلی و جیمز گرفته بودن به سمت تام ریدل رفتن : ولدمورت مرده بود، بوسيله طلسمي كه به طرف خودش برگشته بود و هري و هرماینی با دو چوب در دستانشان ايستاده بود و به پوسته دشمنشان خيره شده بودن ، چند دقیقه هیچ صدایی نمی آمد ناگهان کسی وارد اتاق شد .
آلبوس دامبلدور وارد اتاق شد و با حیرت و تاسف و تحسین به ولدمورت خیره شد صدای کف زدن تابلو مدیران قبلی مدرسه هاگوارتز سرتاسر مدرسه را پر کرده بود و انها را تشويق مي كردند؛ كلاه هايشان و در بعضي موارد كلاه گيس هايشان را تكان مي دادند، دستشان را از چهار چوب بيرون مي بردند تا دست هاي يكديگر را بفشارند؛ در صندلي هايي كه روي آن نقاشي شده بودند بالا و پايين مي پريدند. ديليس درونت بدون خجالت گريه مي كرد. دكستر فورتسكيو شيپور گوشش را تكان مي داد و فينياس نيگولاس با صداي بلند و تيزش مي گفت : «و شايان ذكره كه گروه اسليترين هم نقش مهمي رو بازي كرد! يادتون باشه كه فداكاري هاي ما فراموش نشه . اما هری و هرماینی فقط به مردی مو نقره ای و چشم آبی خیره شده بودند . اشك از پشت عينك هلال مانندش پايين مي آمدند و روي ريش بلند و نقره ايش مي ريختند و افتخار و قدر شناسي كه از وجود او نشأت مي گرفت، هري و هرماینی را مانند نغمه ققنوس التيام مي بخشيدند . هرماینی / لیلی : هری فکر کنم حالا حالا ها باید تو این تایم لاین بمونیم ؟. هری : موافقم .
۲ سال بعد ) مردی که روزی چشم های سبز داشت پسر کوچکی با موهای مشکی پرکلاغی را روی دو دستش تاب میداد.پسرک میخندید و دستهایش را از دوطرف باز کرده بود و به شیشه های عینک گرد پدرش ضربه میزد. هری / جیمز خندید و گفت : نکن دیگه.مگه کِرم داری؟! . زن جوانی با موهای بلند زرشکی رنگ که روزی انها قهوه ای و وز بودن درحالی که با چوبدستی اش سینی کلوچه و چای را نشانه گرفته بود وارد شد و گفت : صدبار بهت گفتم با بچه اینطوری حرف نزن.کرم داری دیگه چیه؟! . جیمز / هری قاه قاه خندید و گفت : سخت نگیر هرماینی با بچگی خودمم باید مودب باشم ؟؟ . هرماینی / لیلی : بچگی تو فعلا بچه ما حاصل ۴ سال زندگی مشترک ماست ! . هری و هرماینی این دفعه با شدت میخندند .

هری / جیمز : ما تنها راهی که پیدا کردیم زندگی تو این خط زمانی هست !. هرماینی / لیلی هری را گرفت و با شادی مشغول دیدن دندان های تازه در آمده هری ۳ ساله شد . هری : ما...ما ...ن ، با...با . هرماینی لبخندی میزند و بلند میشود و هری را دور خودش می چرخاند ، هری کوچک قهقه ای شیرین میزند و به پدرش اشاره میکند . هرماینی / لیلی : بیا خودت هوات کرده 😂😂 . هری / جیمز هری را میگیرد و میگوید : من میبرمش پیش سیریوس ، تو حاضر شو برگشتم سریع بریم وزارت . هری / جیمز غیب میشود در خانه بلک ها را میزند و سیریوس در را باز میکند . سیریوس : به به شاخدار ، مهتابی ببین کی اومده : شاخدار هری رو هم آورده . و با یک حرکت هری را بغلش میکشد . هری / جیمز بعد از شکست ولدمورت پیتر و تمام مرگخواران دستگیر کرد و حالا خودش و هرماینی / لیلی در وزارت مقامی دارند هری رئیس کارآگاهان و هرماینی رئیس بخش امور فوری وزارت خانه است ( یعنی اگه کار ضروری پیش اومد کاراش با هرماینیه ولی بیشتر با هری کارآگاه هارو آموزش میده و یجورایی با هری تو یهپست کار میکنه ) سیریوس و ریموس مغاره شوخی به اسم غارتگران باز گردند و هری و هرماینی یاد مغازه شوخی فرد و جرج میندازند . ریموس : هری بده جیمز برو دیرت نشه . هری / جیمز : یکی طلبتون مهتابی ، پانمدی . و به خانه غیب میشه هرماینی لباس زرشکی مخصوص جلسات منتظر هری بود موهای زرشکی خوشرنگش رو دور سرش بافته هری لباس زرشکی رسمی میپوشه و دست هرماینی میگیره و غیب میشه وزارت ( برید نتیجه اینم لباس هرماینی )
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
همه تستام شخصی شدن
بنظرتون تو همین تست تو کامنتا بذارم ؟
من میگم بزار
سلام ، من دوست هما هستم متاسفم اما هما فعلا حالش خیلی بده ( هم روحی هم جسمی ) یه مدتی نیست
میشه به داستان منم سر بزنی؟
ببخشید اگه وقت پیدا کردم حتما یه عالمه امتحان دارم
بازم مرسی💕
خیلی قشنگ بود
ممنون
واووووو خیلی باحال بود
ممنون خانم صورتی یه سوال تو ۱ سالا عضوی چرا فقط چهارتا تست داری ؟ من اون تست حقایقی که پاترهدا / مالفوی هدا نمیتونن قبول کنن خیلی خیلی دوست دارم حرفای حقی زدی مخصوصا راجب دراکو آدم خوبی هم باشه نباید شخصیتش عوض کنن یه فن خوندم دراکو از هریم مظلوم تر بود 😐😑😐💔
ممنونم 💓 سعی کردم همه حقایقو بگم منتهی جنگ شروع شد ولی خداروشکر تموم شد .
و اینکه من قبلا خیلی زیاد تست داشتم بقیه همش گزارش میکردن منم عصبانی شدم زدم همشو به غیر از ( چگونه نویسنده خوبی شویم ) خودم پاک کردم بعدشم اومدم اون سه تا تست دیگه رو درست کردم .
الانم ناظرم بیشتر میرم تست ها رو بررسی میکنم یا میرم کامنت میزارم .
ممنون ام.... اجی میشی ( اگه نمیخندی اسمم میگم ) ۱۲ سالمه
باشه
ستایش ۱۳ ساله
نه اسمتو بگو چرا بخندم
اسمم هما است معنیش میشه پرنده خوشبختی ، پرنده اساطیری تو شاهنامه
خیلی قشنگه که چرا ازش خجالت میکشی و میترسی که بخندم ؟
بنظرم اسم خوبیه
اخه اسمم وقتی تو دنیا واقعی به ینفر میگم به طرز عجیب و غریبی بهم نگاه میکنه و درخواست دوستیم رد میکنه
نمیدونم که
شاید ربطی به اسم نداره
شاید خصومت شخصی هستش وقتی اسمتو میگی تو رو میشناسه
خلاصه که امیدوارم رفع بشه